در آخر حضرت ميفرمايند: العاشره و مالعاشره! اينكه مومن احدي را نبيند مگر اينكه بگويد او از من بهتر است. درنظر مومن، مردم 2دستهاند؛ گروهي از او بهترند و گروهي برحسب ظاهر از او بدترند. اگر گروه اول را ملاقات كرد سعي كند كه به آنها ملحق شود. وقتي گروه دوم را ديد متوجه باشد و بگويد كه شايد او خيرات باطني داشته باشد و برايش خيلي خوب باشد و من خيرات ظاهري دارم و براي من شّر باشد؛ مثلا حالات خاصي با خداي خودش دارد يا احترام ويژهاي به پدر و مادرش دارد يا سخاوت عجيبي دارد كه خدا خيلي خريدارش است. اگر انسان اين ويژگيها را داشته باشد خير او طاهر و حالت شّر خارج ميشود. اصلا نگاه هر انساني به انسان ديگر نبايد با تفاخر باشد، بهاين شكل كه بگويد من از او بهترم. در نگاه ديني ما، حتي فرد بزرگتر نبايد از فرد كوچكتر از خود، خويش را بهتر ببيند چرا كه گفتهاند نگاه به كوچكتر از خودت بايد به اينترتيب باشد كه او را بهتر از خودت بداني چون كمتر از تو گناه و كار شّر انجام داده است و نگاهت به بزرگتر از خودت بايد بهاين شكل باشد كه او بهتر از تو است چون بيشتر كار نيك و خير انجام داده است. اگر اينگونه نگاه در جامعه ما فراگير شود، ديگر اثري از خود برتربيني، تفاخر، تحقير و تكبر نخواهد بود.
غالب مشكلات ما آدمهاي كرهخاكي در روابط اجتماعي، از آنجا سرچشمه ميگيرد كه يكديگر را قبول نداريم و خود را بهتر از ديگري ميدانيم. چقدر بد است كه وقتي خيري براي كسي پيش ميآيد آن را به بخت و اقبال و شانس گره ميزنيم و زماني كه شري در زندگياش رخ ميدهد فورا او را به تقصير و كوتاهي متهم ميكنيم ولي خيلي جالب است كه براي خودمان دقيقا برعكس فكر ميكنيم؛ اگر خوبي هست از خودمان هست و اگر بدي در ميان است از شانس و اقبال است. بياييد با همان ترازويي كه رفتار خود را با آن وزن ميكنيم، رفتاري كه از ديگران سر ميزند را هم با همان ترازو بسنجيم.
بياييد هرآنچه را كه براي خود ميخواهيم، اين بار واقعا براي ديگران هم بخواهيم. بياييد ايمانمان را كامل كنيم.
نظر شما