شنبه ۵ تیر ۱۳۹۵ - ۰۷:۲۰
۰ نفر

همشهری دو - امیرحسین ثمالی: سیر در حالات و احوالات پیشوایان دین هرچه هم که تکرار شود، برای این عمق، انتهایی نیست و هر بار که به سراغ آن معصومان عزیز برویم، درسی جدید از آنها می‌آموزیم.

 دکتر مصطفی دلشاد تهرانی

بماند كه درس‌هاي ناشنيده از آنها بسيار زياد است و هنوز با شيعيان واقعي آنها فرسنگ‌ها فاصله داريم. اما در ميان آن امامان عزيز جايگاه اميرالمومنين براي شيعيان و به‌خصوص ايرانيان چيز ديگري است و درس‌آموزي پندها و اعمال ايشان هر بيننده‌اي را به شگفتي وامي‌دارد. نهج‌البلاغه گنج مهجوري ميان مسلمانان است كه اعجازهاي لفظي و معنوي آن هوش از سر هر دوستدار ادبيات مي‌پراند و عمق مفاهيم آن نيز دل‌هاي تشنه را سيراب مي‌كند. با همه اين نقاط برجسته، اگرچه قرن‌ها از ايراد آن سخنان مي‌گذرد، غبار تاريخ نه‌تنها نتوانسته ارزش آن را بكاهد بلكه هر روز بر درخشش آن گوهر مي‌افزايد و آن را لعابي ديگر مي‌دهد. چيستي و چگونگي سبك زندگي علوي و به تعبير استاد دلشاد تهراني سبك زندگي «انساني» همان چيزي است كه در اين مصاحبه سعي بر شناسايي بهتر آن داريم. با دكتر مصطفي دلشاد تهراني (عضو هيأت علمي دانشكده علوم قرآن و حديث) به گفت‌وگو نشسته‌ايم. آنچه در اين 2صفحه مي‌خوانيد حاصل اين گفت و‌گو است.

  • در ابتدا اگربخواهيم تعريفي درست از سبك زندگي از نگاه دين داشته باشيم، اين سبك داراي چه مختصاتي است؟

براي اينكه به يك تعريف درست برسيم ابتدا بايد واژه‌ها را به‌صورت دقيق مورد بررسي قرار دهيم؛ به‌عبارت ديگر زماني كه مي‌گوييم «سبك زندگي» واژه سبك به چه معناست و تركيب آن با زندگي چه معنايي را مي‌رساند. واژه سبك در عربي از «سبيكه» گرفته شده است كه به‌معناي پاره فلز گداخته‌شده كه در قالب ريخته شده و به‌صورت استوار شكل گرفته، اطلاق مي‌شود. در دوره‌هاي جديد هم واژه سبك را براي يك روش خاص عمدتا در ادبيات به‌كار برده‌اند. براي مثال گفته‌اند فلان شاعر به فلان سبك شعر مي‌سرايد، منتها مانعي نداردكه استعمال واژه را گسترش دهيم و در ساير حوزه‌ها نيز از اين واژه به همان معناي قالب‌هاي معين استفاده كنيم.

براي اينكه واژه سبك بهتر فهميده شود نيز مي‌بايست سراغ واژه‌هايي برويم كه هم طيف آن به‌حساب مي‌آيند. از اين جهت نزديك‌ترين واژه‌اي كه در ادبيات ديني وجود دارد، واژه «سيره» است كه داراي 2 معناي حقيقي و اصطلاحي است. اگرچه بسياري معناي سيره را تاريخ درنظر مي‌گيرند اما معناي حقيقي سيره در عربي همان سبك است. در زبان عربي زماني كه يك واژه به وزن «فِعلَه» مي‌رود بيانگر هيأت و حالت و سبك است و از اين جهت نيز سيره دقيقا حالت و سبك رفتار را نشان مي‌دهد و نزديك‌ترين معنا به سبك به‌حساب مي‌آيد. بنابراين سبك يا سيره يعني آن قواعدي كه به‌طور ثابت در يك حيطه حكومت مي‌كند؛ براي مثال وقتي مي‌گوييم فلان شاعر به فلان سبك شعر مي‌گويد يعني قواعد خاص آن سبك را رعايت مي‌كند.

حال اگر همين را وارد زندگي كنيم سبك زندگي بدين معناست كه ما در زندگي خود داراي روابط و اصول معين بوده و به آنها پايبند باشيم. در اوايل دهه 70كتابي نوشتم كه عنوان آن «سيره نبوي يا منطق نبوي» بود و با اين نگاه كه راه و رسم پيامبر(ص) و ساير معصومين را استخراج كنم به سراغ آن كار رفتم. در آن كتاب معنايي را براي سيره و سبك زندگي ارائه كردم كه سبك زندگي عبارت است از: مجموعه اصول كلي عملي ثابت حاكم بر زندگي.

  • چه شد كه به اين تركيب، با اين همه قيد رسيديد؟

به اين دليل كه مسلمانان از صدر اسلام 2 رويكرد به سبك زندگي يا سيره پيامبر(ص) داشتند كه در امتداد آن نيز سيره ساير معصومين مورد بررسي قرار گرفته است. يكي از آنها رويكرد جزئي نگر و ديگري رويكرد كلي نگر بوده است.

  • هر كدام از اين رويكردها به چه نتايجي مي‌رسد؟

رويكرد جزئي‌نگر به اين معناست كه ما بررسي كنيم كه پيامبر اسلام در امور جزئي زندگي خود به چه ترتيبي عمل مي‌كردند. براي مثال، اينكه پيامبر(ص) چگونه غذا مي‌خوردند؟ چه غذايي مي‌خوردند؟ چگونه مي‌نشستند؟ چگونه برمي‌خاستند؟ چگونه لباس مي‌پوشيدند؟ چگونه موهاي خود را مي‌آراستند؟ و...

رويكرد جزئي‌نگر به‌دنبال آن است كه چنين مواردي را بيابد و براساس همان عمل كند. در ميان مسلمانان عمدتا در طول تاريخ اين اتفاق افتاده و سيره پيامبر(ص) و معصومين با چنين رويكردي مورد بررسي قرار گرفته است. اما مشكل اينجاست كه اين رويكرد به روح حاكم بر اعمال و اهداف آن توجه كافي نمي‌كند و اين در حالي است كه در بسياري از اين نمونه‌ها تغيير روي مي‌دهد و اينها نمي‌تواند ثابت بماند. براي نمونه، پيامبر اسلام با انگشت غذا ميل مي‌كردند اما امروز چرا اين كار را انجام نمي‌دهيم؟ يا معمول آن بوده است كه موهاي پيامبر(ص) تا شانه ايشان بلند بوده است. پيامبر(ص) براي عبور و مرور در شهر سوار چهارپا مي‌شدند. همچنين مقيد بودند كه روي زمين بنشينند. حال آيا رعايت نكردن اين موارد به‌معناي عدم‌تبعيت از پيامبر اسلام و خلاف سيره آن حضرت است؟

پاسخ اينجاست كه همه اين موارد قابل تغيير هستند و قرار نبوده است كه تغيير نكند بلكه قرار بر اين بوده است كه روح حاكم بر اين اعمال، درك و آنها را بر رفتار خودمان حاكم كرده و به آنها عمل كنيم؛ براي مثال شخصي خدمت امام علي(ع) رسيد و جمله‌اي از پيامبر اسلام نقل كرد مبني بر اينكه در زمان پيري ريش‌هاي خود را خضاب كنيد و خود را مانند يهود مسازيد پس چرا شما(خطاب به اميرمؤمنان(ع)) چنين كاري را انجام نمي‌دهيد و مردم را به آن دعوت نمي‌كنيد؟!

اميرمؤمنان(ع) در پاسخ به آن شخص مطلبي فرمودند كه در حكمت 17نهج البلاغه آمده است. فرمودند: «پيامبر(ص) آن كار را انجام دادند درحالي‌كه دين داراي كسان كمي بود ليكن اكنون كه دامنه آن گسترش يافته و پايه‌هاي آن استوار شده پس هر كس هرگونه خواست رفتار كند آزاد است». ددر واقع ايشان هم اشاره داشتند كه اين ظواهر تغيير مي‌كنند و مهم آن است كه روح حاكم بر اعمال را دريابيم و به آن مقيد باشيم.

ايشان بيان ديگري در حكمت 105نهج البلاغه دارند كه نوعي دين شناسي و رويكرد ديني است. فرمودند: «بي‌گمان خداوند برعهده شما واجباتي نهاده پس آنها را ضايع مكنيد، و حدودي برايتان قرار داده، از آنها عبور نكنيد، و از چيزهايي بازتان داشته، حرمت آنها را مشكنيد». تا اينجاي كار به بايد‌ها و نبايد‌ها و مرزهايي اشاره داشته‌اند كه بايد پاس داشته شوند. در ادامه همين حكمت مي‌فرمايند:«و در مورد چيزهايي سكوت كرده است. خداوند در اين موارد دچار نسيان يا فراموشي نشده، پس در اين موارد خود را به رنج نيندازيد و چيزي به كسي تحميل نكنيد». به‌عبارت ديگر دين مرزها و حدودي دارد كه بايد آنها را بشناسيم، در مواردي نيز خداوند سكوت كرده تا مردم ميل و سليقه خود را اعمال كنند. روايت ديگري از اميرمومنان(ع) وجود دارد كه شيخ صدوق در كتاب امالي خود ذكر كرده است و اين موضوع را بهتر باز مي‌كند. ايشان فرموده‌اند:«پيوسته خير مردم در اين است كه متفاوت باشند و اگر مردم يكسان شوند هلاك مي‌شوند». پس نبايد بگوييم كه انسان‌ها در همه اعمال جزئي يكسان باشند چرا كه در اين صورت استعدادها از بين مي‌رود و دين چنين هدفي ندارد. اما در رويكرد دوم(كلي‌نگر) اين اتفاق مي‌افتد كه ما روح حاكم بر اعمال پيشوايان را دريابيم و آن را بر زندگي خود انطباق دهيم كه با آموزه‌هاي دين نيز سازگارتر است.

  • كدام گزاره‌هاي ديني چنين نگاهي را تأييد مي‌كند؟

براي نمونه، زماني كه قرآن كريم پيامبر اسلام را به‌عنوان الگوي نيكو مطرح مي‌سازد به اين معنا نيست كه همه در جزئيات، كارهاي ايشان را تكرار كنند؛ مثلا همه مدل موي پيامبر اسلام را داشته باشند يا مانند ايشان لباس بپوشند چرا كه سليقه افراد متفاوت است. روايتي از امام صادق(ع) وجود دارد كه مي‌فرمايند:«بهترين لباس، لباس اهل زمان است». بنابر اين نگاه دوم بيشتر قابل پذيرش است و بر همين اساس سبك زندگي عبارت است از مجموعه اصول كلي عملي حاكم بر زندگي كه همه بتوانند از آن استفاده كنند.

  • يكي ديگر از جلوه‌هاي مهم سبك زندگي اميرمؤمنان(ع) به نوع رفتار ايشان در محيط خانه بازمي گردد. در روابط همسري و خانوادگي ايشان چه اصول لطيفي قابل بازشناسي است؟

با بررسي زندگي ايشان و ساير معصومان در مي‌يابيم كه زندگي خانوادگي آنها داراي اصولي بود كه رعايت آن توسط هر خانواده‌اي موجب استحكام و قوام آن مي‌شود. اين اصول عبارتند از: مودت و رحمت، رفق و مدارا، حقوق مداري، تأمين نيازها، نيك رفتاري در هر شرايطي، تكريم، تفاهم و توافق، مدارا و سازگاري، نفي خشونت، بخشش و گذشت، صراحت و صداقت، شكيبايي و بردباري، تدبير امور و استحكام خانواده. تمامي معصومان اين اصول را رعايت كرده‌اند. براي مثال اگر اصل همكاري در خانه مطرح است پيامبر اسلام در جامعه‌اي كه خيلي مرسوم نبوده است، منزل را جارو مي‌كردند و شير مي‌دوشيدند. همچنين نقل است كه پيامبر خياطي را بيشتر از هر كاري دوست داشتند و در خانه به كسي فرمان نمي‌دادند.

  • آيا اختلافي هم ميان اميرمؤمنان(ع) و حضرت زهرا(س) به‌وجود آمده است؟

اصل تفاهم در زندگي خانوادگي ايشان چنان برقرار بوده است كه كسي شاهد چنين چيزي نبوده‌ است. اساسا اختلاف، زماني پيش مي‌آيد كه اختلاف نظري يا عملي وجود داشته باشد، اين در حالي است كه اين دو شخص داراي بينش و اصول همانند بودند و چه در نگرش و چه در عمل مانند هم بودند و از اين‌رو اختلاف ميان آنها نيز بي‌معناست.

معدود اخبار هم كه در مورد اختلاف ميان حضرت زهرا(س) و امام علي(ع) وجود دارد، آثار جعل از سر و روي آنها مي‌بارد و به هيچ عنوان اختلافي ميان آنها وجود نداشته است. اصراري هم كه در آموزه‌هاي ديني مبني بر «كفو» بودن در زمان ازدواج وجود دارد براي همين است كه اختلاف و عدم‌تفاهم را به حداقل برساند.

  • آيا در تربيت دختر و پسر نيز تفاوت روشي قائل بودند؟

اصول تربيت براي دختر و پسر يكي است اما به تناسب افراد روش‌ها متغير است. براي مثال روايتي از پيامبر اسلام وجود دارد كه مي‌گويند: «اگر قرار است به فرزندان خود هديه دهيد، اول به دختران خود دهيد». همچنين در جامعه‌اي كه دختران از اكرام زيادي برخوردار نبودند، پيامبر اسلام فرمودند كه «اگر كسي 2دختر را رشد دهد در بهشت با من محشور مي‌شود». بنابراين تفاوت‌هايي ميان روش تربيت دختر و پسر وجود دارد اما اصول مثلا اصل عدالت نبايد نقض شود.

  • به‌عنوان سؤال آخر آيا ايشان برنامه مدوني هم براي تربيت فرزندان خود داشته‌اند كه ما بتوانيم امروز از آن استفاده كنيم؟

بله. اگر ما سيره ايشان را بررسي كنيم درمي‌يابيم كه يك برنامه تربيتي خاص داشتند كه نامه 31نهج البلاغه خطاب به امام حسن مجتبي(ع) اوج آن است و با نگاه انداختن به آن مي‌توانيم نكات فراواني به‌دست آوريم.

  • 10 فرمان اميرالمؤمنين براي رسيدن به سبك زندگي علوي

اگر بخواهيم سبك زندگي مسلماني و به تعبير بهتر سبك زندگي انساني را دريابيم ابتدا بايد به سراغ قرآن كريم برويم كه پيامبر اسلام(ص) و امام علي(ع) و ساير معصومان نيز براساس آن عمل كرده‌اند.
در مورد شخص اميرمؤمنان نيز كتب زيادي وجود دارد كه مي‌توان از طريق آن به سيره و سبك زندگي ايشان پي برد كه نهج البلاغه بهترين آنها به‌حساب مي‌آيد. بايد تمام منابع حديثي و تاريخي مرتبط با ايشان را به‌صورت علمي مورد بررسي قرار دهيم؛ بدين معنا كه هم آنها را درست فهم كنيم، هم درست ارزيابي و نقد كنيم. ما براي هرچه بهتر انجام‌شدن اين كار نيازمند علومي مانند «فقه‌الحديث» و «فقه‌التاريخ» و پس از آن «نقدالحديث» و «نقدالتاريخ» هستيم چرا كه در منابع حديثي و تاريخي ما تحريف‌ها به‌وقوع پيوسته است كه نياز به‌كار علمي و دقيق را دوچندان مي‌كند.

براساس همين روش كلي‌نگر نيز يك مجموعه 10‌جلدي در مورد سيره اميرمؤمنان تاليف كرده‌ام كه عنوان آن «سبك زندگي در نهج‌البلاغه» است. در اين مجموعه ده‌اصل را كه حكم 10 فرمان را دارد از نهج‌البلاغه براي سبك زندگي استخراج كرده‌ام كه اين 10 اصل مي‌تواند بيانگر همان سبك زندگي باشد كه ديروز، امروز و فرداي ما را پاسخگو باشد.

اين 10 اصل عبارتند از: 1- مرزباني، حريم‌داري و پروا‌پيشگي 2- پايبندي به شيوه استفاده مناسب 3- اعتدال و ميانه‌روي 4-پارسايي 5- تكريم 6- پاسداشت حقوق 7- رفق و مدارا 8- صراحت و صداقت 9- پايبندي به عهد وپيمان 10- عدالت.

اين 10 اصل در همه عرصه‌هاي زندگي اميرمؤمنان اعم از شخصي، خانوادگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، حكومتي، مديريتي، قضايي و نظامي حاكم بوده است و اگر ما نيز آنها را مورد توجه قرار دهيم آن‌وقت مي‌توانيم يك سبك زندگي علوي براي خود داشته باشيم و سايرين را نيز به آن دعوت كنيم. براي مثال اگر همه انسان‌هاي جامعه اصل پاسداشت حقوق را رعايت مي‌كردند شايد بسياري از نابساماني‌هاي امروز را شاهد نبوديم. تعبير اميرمؤمنان گويا اين است كه اگر بخواهيم دين به درستي برپا شود راه آن برپايي حقوق همه‌جانبه است. حضرت بياني دارند كه در نهج البلاغه در خطبه 216مطابق شماره‌گذاري دكتر صبحي‌صالح آمده است. در اين رابطه مي‌فرمايند: «اگر مردم حقوق حكومت را رعايت كنند و حكومت حقوق مردم را پاس بدارد، حق ميان آنان ارزشمند و استوار شود و راه‌هاي دين برپا و پديدار شود، و نشانه‌هاي عدالت برجا و استوار شود، سنت و اخلاق به راحتي جريان يابد، پس زمانه بسامان شود و اميد رود كه دولت بماند و چشمداشت‌هاي دشمنان به نااميدي انجامد». آن وقت در ادامه در مورد عواقب عدم‌رعايت اين اصل مي‌فرمايند: «آنگاه كه مردم بر حكومت چيره شوند و حقوق را رعايت نكنند يا حكومت به مردم خود ستم روا دارد، در اينجاست كه اختلاف پديدار شود، و نشانه‌هاي ستم آشكار شود و تباهي و ناراستي در دين بسيار شود و سنت و اخلاق ترك شود و از روي هواي نفس عمل كنند و احكام فروگذار شود و بيماري‌هاي روحي و رواني بسيار شود و بيمي نكنند كه حقي بزرگ فرونهاده شود و يا باطلي بزرگ انجام شود. آنگاه است كه نيكان خوار شوند و بدكاران بزرگ مقدار». از اين بيان به خوبي مي‌توان فهميد كه پاسداشت حقوق يا عدم ‌آن چه پيامدهايي دارد.

  • نظام تربيتي چهارحلقه‌اي امام علي ع

اميرمؤمنان(ع) يك نظام تربيتي ارائه كرده‌اند كه از نهج‌البلاغه و خانواده حديثي مرتبط با آن قابل استخراج است. به‌نظر مي‌رسد كه اين نظام امروز نيز راهگشا باشد.

جالب است كه اميرمؤمنان(ع) بياني در خطبه 175نهج‌البلاغه دارند كه فرموده‌اند: «‌اي مردم، به خدا سوگند، من شما را به طاعتي برنمي‌انگيزم جز آنكه خود پيش از شما به گزاردن آن برمي‌خيزم و شما را از معصيتي باز نمي‌دارم جز آنكه خود پيش از شما آن را فرومي‌گذارم». بنابراين آموزه‌هاي ايشان در همه حوزه‌ها و ازجمله در عرصه تربيتي، آموزه‌هايي عملي است. برخي تصور مي‌كنند آموزه‌هاي ايشان يكسري مطالب نظري است كه امكان عمل به آنها وجود ندارد و اين در حالي است كه همه آنها پيش از صدور اجرايي شده‌اند. اميرمؤمنان(ع) فرزندان خود را براساس همين نظام تربيت كرده‌اند كه به‌نظرم يك نظام چهاربخشي است.

بخش اول اين نظام شناخت موانع و مقتضيات تربيت است؛ يعني چه چيزهايي كار تربيت را سخت مي‌كند و چه چيزهايي براي آن بسترسازي مي‌كند. موانع و مقتضيات نيز در نگاه ايشان شامل موارد فردي، اجتماعي، اقتصادي و... است كه به تفصيل در روايات آمده است.

پس از آن بايد به سراغ مباني تربيت برويم. براي نمونه بايد انسان و مراتب آن را بشناسيم و بدانيم در هر مرحله‌اي از مراحل رشد داراي چه نيازهايي است تا بتوانيم او را تربيت كنيم.
اصول تربيت، حلقه بعدي اين نظام را تشكيل مي‌دهد. تربيت بايد تابع اين اصول عملي باشد؛ مانند اصل اعتدال و ميانه‌روي، اصل تدرج و تمكن، اصل تكريم و اصل عزت.
روش‌هاي تربيت نيز آخرين بخش نظام تربيتي را تشكيل مي‌دهد كه روش‌ها متغير ولي تابع اصول است؛ مانند تشويق و تنبيه، عبرت، موعظه و روش الگويي.
بنابراين مي‌توانيم يك نظام تربيتي از آموزه‌هاي ايشان استخراج كنيم كه خودشان نيز به آن عمل مي‌كرده‌اند.

  • تقسيم اوقات شبانه‌روز ميان خود، خدا و مردم

راه و روش و سفارش پيامبر و ساير پيشوايان دين اين بوده است كه براي زندگي خود برنامه داشته باشيد. شخص پيامبر اسلام به‌عنوان فردي شناخته مي‌شود كه اوقات خود را تقسيم مي‌كرد و ساعاتي را براي جامعه، ساعاتي را به‌كار، ساعاتي را به خانواده و ساعاتي را به عبادت خدا اختصاص مي‌داد. ساعات حضور در منزل را هم تقسيم مي‌كرد.براي مثال زماني كه سيره‌نويسان از همسران پيامبر در مورد احوالات ايشان در منزل مي‌پرسيدند، همسران پيامبر اينگونه گفتند كه ايشان در منزل اوقات خود را به 3قسمت تقسيم مي‌كرد: اوقاتي را به عبادت خدا، اوقاتي را به خانواده و اوقاتي را هم به‌خودش اختصاص مي‌داد. آن‌وقت بخشي را هم كه به‌خودش اختصاص مي‌داد، ميان خودش و مردم تقسيم مي‌كرد. در روايات ما هم تأكيد شده است كه اوقات خود را تقسيم و برنامه‌ريزي كنيد.

در روايتي از امام موسي كاظم(ع) نقل شده است كه اوقات زندگي خود را به 4بخش تقسيم كنيد: بخشي را براي عبادت، بخشي را براي معاش، بخشي را براي روابط اجتماعي و بخشي هم براي لذت‌هاي حلال.
اين كليات در روايات آمده است اما اگر بخواهيم به سراغ جزء‌جزء ساعات زندگي اميرمؤمنان(ع) برويم اولا چنين اطلاعاتي در دسترس ما نيست و ثانيا به همان مشكل جزئي‌نگري مي‌رسيم.

براي نمونه حديثي از امام باقر(ع) داريم كه در مورد برنامه زندگي اميرمؤمنان(ع) مي‌فرمايند: حضرت پس از اقامه نماز صبح، تعقيبات را به جا مي‌آوردند و پس از طلوع آفتاب نيز مردم نزد حضرت مي‌آمدند و حضرت به ايشان درس مي‌دادند. پس از آن به قضاوت مي‌پرداختند و در ادامه آن هم به ساير امور مشغول مي‌شدند.

طبيعي است كه همه مردم مشغله‌هاي اميرمؤمنان(ع) را ندارند تا مانند ايشان برنامه‌ريزي كنند اما اين قبيل روايات نشان مي‌دهد كه ايشان يك برنامه مشخص و منسجم براي خود داشتند و ما هم مي‌توانيم اين كار را براي خود انجام دهيم. امروز هم مي‌توانيم اوقات زندگي خود را به چند بخش تقسيم كنيم و هر قسمت نيز متناسب با نياز، به زير مجموعه‌هايي تقسيم شود.

طبيعتا تناسب برنامه‌ها در ادوار مختلف زندگي ايشان تغيير مي‌كرد؛ براي مثال به‌صورت طبيعي انتظار مي‌رود زماني كه اميرمؤمنان حكومت داري مي‌كردند، بيشتر وقت خود را به كشورداري اختصاص بدهند اما اين مشغله‌ها هم باعث نمي‌شد كه از خانواده خود غافل شوند. مشكلي هم كه امروز داريم از اين قرار است كه زندگي‌ها آلوده به افراط و تفريط است حال آنكه ما بايد اصل اعتدال را هم رعايت كنيم؛ براي مثال تصور مي‌كنيم كه اگر 20ساعت در طول شبانه‌روز كار اقتصادي انجام دهيم كار خوبي است اما براساس آموزه‌هاي پيشوايان دين، كار مناسبي نيست مگر آنكه در وضعيت اضطراري باشيم. همانطور كه پيامبر اسلام در اوج جنگ‌ها هيچ آسيبي به زندگي خانوادگي خود نزدند و آن را هم حفظ كردند.

کد خبر 338116

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha