بيشك يك سر ماجراي فيشهاي حقوقي نجومي هم در همين ماجراي انصاف نهفته است. اين حقوقها چه قانوني باشند، چه نباشند، بدون ترديد منصفانه نيستند. آنهايي كه حاضر شدهاند چنين حقوق و مزايايي را دريافت كنند مسلما از روي انصاف رد شدهاند و زندگي منصفانهاي نداشتهاند. زندگي منصفانه، اما مرزي به پررنگي وجدان دارد كه با تربيت ديني و تزكيه نفس ميتوان آن را زنده نگهداشت. با حجتالاسلام والمسلمين محمدتقي رهبر، امام جمعه موقت اصفهان درباره انصاف و ارزشهاي هم پايه آن، مثل وجدان و عدالت گفتوگو كردهايم و دلايل بيانصافي برخي افراد، آثار آن در زندگي و راههاي دور ماندن از بيانصافي را پرسيدهايم. حاصل اين گفتوگو را در ادامه ميخوانيد.
- اين روزها هر روز خبر جديدي درباره فيشهاي حقوقي نجومي شنيده ميشود، مهمترين سؤالمان اين است كه چرا برخي افراد حق بيشتري نسبت به ديگر افراد جامعه براي خود قائل ميشوند و حقوق ديگران را ناديده ميگيرند؟
هر نوع سوءاستفادهاي، چه مالي و در قالب رانت و سود و تجملات باشد و چه در جنبههاي ديگر زندگي اجتماعي، بهدليل فقدان ديانت و انصاف اتفاق ميافتد. بهماجراي فيشهاي حقوقي نجومي هم از اين منظر ميتوان نگاه كرد. در واقع بستگي به اين دارد كه فرد تربيت ديني شده باشد يا نه. جمع كردن مال و زيادهخواهي براي انسان فاني كه بايد چند صباح ديگر همه را بگذارد و برود، نهتنها نشاندهنده بيانصافي است بلكه نشان ميدهد فرد تربيت ديني نداشته است.
- خب حالا وقتي تربيت ديني كه منجر به انصاف و ديانت ميشود وجود نداشت چه بايد كرد؟
بله سؤال اينجاست كه اگر فردي تربيت ديني نداشت، چه چيزي بايد جلودار او شود و براي زياده خواهي و بيانصافي او مرز بگذارد؟ چه بايد كرد كه حقوقي نجومي نداشته باشيم؟ پاسخ مشخص است؛ قانون و مقررات. اين قوانين و ضوابط است كه كمك ميكند حاكميت، مجري عدالت باشد.
- اين بيانصافي در زندگي ما مصداقهاي زيادي دارد، مثلا كسي كه ماشين چند صد ميليوني سوار ميشود و باز هم يارانه ميگيرد و حاضر نيست از آن به نفع مردم نيازمندتر يا پيشرفت كشور كوتاه بيايد. در زندگي فردي و اجتماعيمان چه كار كنيم كه مرتكب بيانصافي نشويم؟
همه انسانها در خطر افتادن به دام بيوجداني و بيعدالتي و بيانصافي هستند. راهحل اين است كه نگذاريم فطرت انسان بميرد. جايي كه مشغول منفعتطلبي و ضايع كردن حقوق ديگران هستيم، اگر حتي كسي شاهد رفتار ما نباشد يا ايرادي بر ما نگيرد، بايد خودمان هشيار باشيم و رفتار خود را قضاوت كنيم. يعني حتي اگر قانون هم جلوي ما را نگيرد ما خودمان قانون انصاف را رعايت كنيم. اگر ميخواهيم در زندگي شخصيمان، در شغل و مسئوليت و در حكومتمان انصاف و عدالت را رعايت كنيم، بايد ببينيم كه سيره ائمه(ع) چگونه بوده است و ايشان بهعنوان مظهر و مصداق عدالت چطور رفتار ميكردهاند. آن كسي كه حقوق صد برابر معمول براي خودش تعيين ميكند و آن كسي كه با وجود بينيازي، باز هم حاضر نيست از گرفتن يارانه انصراف بدهد، هر دو دچار بيانصافي هستند، حالا ممكن است كه ميزانش متفاوت باشد.
- ميشود چند مثال در سيره ائمه(ع) درباره همين موضوع و اهميت انصاف در زندگي بزنيد؟
اميرالمومنين(ع) در سخني ميفرمايند: الانصاف افضل الفضائل؛ يعني انصاف، برترين ارزشهاست. عدالت و انصاف ايشان هيچوقت اجازه نداد خود و خويشاوندانشان را بر ديگران ترجيح دهند. نقل است كه ايشان در بيتالمال نشسته بود كه طلحه و زبير نزد او آمدند و از ايشان پست و مقام خواستند و وقتي حضرت نپذيرفت، رفتند و آن فتنهها را برپا كردند. ايشان كسي بود كه وقتي برادرش عقيل آمد و از بيتالمال كمكي براي سير كردن بچههاي گرسنهاش خواست، آهن داغ و تفتيده را در دست او گذاشت و گفت وقتي طاقت اين آتش را نداري چطور آتش خشم الهي را تاب ميآوري. راه و رسم اميرالمومنين(ع) شعار نيست كه با آن دهانمان را پر كنيم. راه عمل كردن است. ما نياز داريم مديريت علوي را در همه جنبههاي زندگي خود پياده كنيم و سبك زندگي علوي داشته باشيم. سيره و روش و دغدغه آنها را ببينيم و پياده كنيم. وگرنه وجدان، قرص و آمپول ندارد كه به كسي بخورانيم و تزريق كنيم تا منصف و متدين شود.
- بيانصافي در زندگي فردي چه آثار و عواقبي دارد؟
وجدان و فطرت انسان خدايي است و انسان با وجدان، تحمل تبعيض و بيعدالتي را ندارد. وقتي اين وجدان را از دست بدهي، از جايگاه انسانيت خارج ميشوي. يكي اين وجدان را دارد و خودش ميداند كه اختيارات او حدي دارد، پس مبتني بر عدل و انصاف رفتار ميكند، ديگري وجدان ندارد و بيانصاف و متجاوز است و لياقت انسان بودن را ندارد. سعدي در بيت معروفش ميگويد: «تو كز محنت ديگران بيغمي، نشايد كه نامت نهند آدمي»، اينجا به همين موضوع اشاره ميكند. كسي كه به ديگران فكر نميكند، حقوق آنها را محترم نميشمارد و زيادهخواه است و انصاف ندارد، به جايگاهي غيرانساني سقوط ميكند. درصورتي كه اميرالمومنين علي(ع) ميفرمايند انصاف داشتن، دوستان فرد را زياد ميكند و با بخشش، قدر و منزلت انسان بالا ميرود. در جايي ديگر هم ميفرمايند: من أنصف أنصف؛ يعني هر كس با انصاف باشد، انصاف ميبيند. ميخواهم تأكيد كنم كه بيانصافيهايي كه در زندگي روزمره با آن مواجهيم و بيتوجهي به حقوق ديگران، از كجي فطرت و مسخ شدن انسان ميآيند. اينجا بايد با فرهنگسازي، با قانون و مقررات، فرد را متوجه بيانصافي و زيادهروياش كرد. كسي كه از دين دور ميشود، بيانصافي ميكند. حقوق اضافهتر ميگيرد، موادمخدر را بهدست جوانان ميرساند و خانوادهها را از هم ميپاشد، با ديگران بدرفتاري ميكند و زور ميگويد، نوبت و جايگاهش را رعايت نميكند و... اينها يعني انسانيت آن انسان مسخ شده. انسان، گرگ نيست كه بدرد. اگر وجدان داشته باشي، به درد انسانهاي ديگر ميرسي و وقتي كه لذت خدمت به نيازمندان و بيچارگان را بچشي، از لذتهاي دنيوي مثل جمع مال دست ميكشي و ديگر با زيادهخواهي خود، عرصه را بر ديگران تنگ نميكني.
- در صحبتهايتان به ضرورت فرهنگسازي اشاره كرديد. چطور ميتوان فرهنگ انصاف را رواج داد؟
احترام به حقوق ديگران، انصاف و اعتدال، قناعت و... صفاتي هستند كه به فرهنگسازي نياز دارند. اما متأسفانه ما خيلي روي فرهنگسازي كار نكردهايم. فرهنگسازي بايد در همه حوزهها باشد از خانه شروع شود، در مدرسه و دانشگاه ادامه يابد، در رسانه و هنر و سينما و... بازتاب داشته باشد و بايد از كودكي تا بزرگسالي استمرار پيدا كند. قانون هم به موازات فرهنگسازي بايد دست و پاي متخلفان را ببندد و زيادهرويها و بيانصافيها را پاسخ دهد. چرا كه جامعه اسلامي بر عدالت و انصاف استوار است و بايد راه را بر هر نوع بيعدالتي و ظلم و بيانصافي بست.
نظر شما