اما هنوز مخاطب ایرانی با حالوهوای کارهای جدید او آشنا نیست.
«من به انزوای هنرمند اعتقاد دارم و نمیخواهم خود را نشان دهم و در جلسات بزرگ شرکت کنم.» همین خصلت هم باعث شد تا ـ به قول منتقد هفتهنامه لسآنجلس ویکلی ـ «بلبل ایران»، غایب بزرگ کنسرتهای تابستانی باشد.
با اینکه شهرام ناظری کنسرتی را روی صحنه نبرد اما از بهار 86 به بهانههای مختلف نامش شنیده شد و خبرساز بود. اردیبهشت امسال آنها که برای شنیدن قطعهها و حرفهای محسن نامجو به سالن جابربنحیان دانشگاه شریف رفته بودند، در میان اظهارنظرهای این خواننده و آهنگساز نوآور، شاهد انتقادهای تند و تیز او از شهرام ناظری بودند. مدتی بعد خبری منتشر شد که در آن نامجو به رسم پشیمانی و ادای احترام، یکی از قطعههایش را به شهرام ناظری تقدیم کرده بود.
خواننده و آهنگساز نسل جدید در تقدیمنامه خود از روزهایی یاد کرد که شنونده پیگیر کارهای ناظری بود و هر کار تازه منتشر شده او را با علاقه و اشتیاق تهیه میکرد. با خواندن این خبر، برای بسیاری خاطرههای روزهای گذشته زنده شد؛ روزهایی که «گل صدبرگ» درآمد، «آتش در نیستان» زمزمه شد، «یادگار دوست» معروف شد، «حیرانی» گل کرد و... مدتها بود که از ناظری آلبوم جدیدی منتشر نشده بود و این یادآوری سؤالهایی را به ذهن میآورد که ناظری کجاست؟ چه میکند؟و...
اواسط تابستان بود که ارکستر سمفونیک «ازنابروک» آلمان برای اجرای قطعاتی از بتهوون و برامس به تهران آمد و نام ناظری بار دیگر خبرساز شد. کمکم خواندهها و شنیدهها خبر از شهرام ناظری دادند و باز او خبرساز شد.
میشائیل درایر ـ مدیر هنری این ارکستر ـ در کنفرانس مطبوعاتی خود در تالار وحدت، از همکاری شهرام ناظری با این ارکستر خبر داد؛ «عدم حضور شهرام ناظری در این کنسرت به خاطر عدم هماهنگی در انتخاب قطعات بود ولی حضور ایشان کنسل نشده است و ما ایشان را به جشنواره ازنابروک در سال آینده دعوت کردهایم».
حرفهای درایر سؤال برانگیز شد. با اینکه مخاطبان، همکاری شهرامناظری با ارکسترهای کلاسیک را در آلبومهای «در گلستانه» و «زمستان» ـ اثر هوشنگ کامکار و محمدرضا درویشی ـ به خاطر داشتند و همکاری او با لوریس چکناواریان در 5 سال گذشته یادشان بود اما وجه سنتی صدا و آثار ناظری چنان غالب بود که این تجربهها کوچک جلوه میکرد؛ بهخصوص اینکه تقریبا تمام این آثار با رنگ و بو و سازهای ایرانی تنظیم شده بود.
به همین خاطر پرسیدن این سؤال طبیعی بود؛ ناظری را که سر و کارش یا با سهتار و کمانچه و سنتور است یا دف و تنبور، با همکاری با ارکستر بزرگ کلاسیک و همراهی سازها و نغمههای غربی چه کار؟
در تابستان داغ موسیقی ایرانی، اشتیاق برای شنیدن قطعات جدید او شدیدتر شد. این مشتاقی با شایعه برگزاری کنسرت او در تالار بزرگ کشور به اوج رسید و نهایتا با تکذیب این شایعات از طرف خانهموسیقی، برای سومین بار نام این خواننده در رسانهها منعکس شد.
اما چهارمین خبر از ناظری، یکی از مهمترین اخبار تاریخ موسیقی ایران بود؛ بیست و نهم سپتامبر 2007، بالاترین نشان فرهنگی فرانسه (نشان لژیون دنور) به همراه دیپلم افتخار 12 برگهای در تالار شهر پاریس به شهرام ناظری اهدا شد.
با اینکه این نشان قبلتر ها به ایرانیان دیگری هم اعطا شده بود ولی اولینبار بود که یک خواننده ایرانی آن را دریافت میکرد و سؤالهای تازه این بود که چرا از میان خوانندگان ایرانی، ناظری این نشان را گرفته است؟
چه شده که هفتهنامه لسآنجلس ویکلی از میان 300 کنسرتی که هر هفته در شهر لسآنجلس برگزار میشود، کنسرت «سمفونی رومی» ساخته حافظ ناظری و با صدای شهرام ناظری را انتخاب کرده است و در مقالهای که در هفته آخر ماه آگوست 2007 چاپ شد، نویسنده او را بالاتر از پاواروتی دانسته است؛ «محدوده صدای ناظری حتی برای کسانی که زبان او را نمیفهمند از ورای تجربیات معمولی موسیقی میگذرد و تجربهای پراحساس را برای شنونده به ارمغان میآورد.
ناظری مثل پاواروتی یک خواننده تنور نیست اما صدایش با انعطاف جادوییای که دارد، گاه در حد یک زمزمه میشود و گاه با حجمی بسیار زیاد شنونده را در خود غرق میکند. او مثل یک خواننده جاز، صدای خود را به خوبی با فراز و فرود شعر و موسیقی هماهنگ کرده و توانسته فضای صوتی خوبی را برای تصویرسازی با صدا برای شنوندگان فراهم کند».
ناظری چه کرده است که تا این حد غربیها به او توجه میکنند؟
شهرام ناظری پس از کنسرت 1380 در کاخ سعدآباد ـ که با آهنگسازی پسرش حافظ، قطعات جدیدی را اجرا کرد ـ مدتهاست که مخاطبان و طرفداراناش را بینصیب گذاشته و کار تازهای ارائه نداده است. سال 1382 همان کنسرت سعدآباد را در تالار وزارت کشور اجرا کرد و در کنسرت سال گذشتهاش هم که در زمین تنیس مجموعه فرهنگی ـ ورزشی انقلاب برگزار شد، از نوآوریهای خاص خبری نبود.
آخرین آلبوم -لولیان -هم به همان سیاق سنتی بود و در آن اثری از نوآوری نبود. با وجود گذشتن شش سال از زمان برگزاری کنسرت سعدآباد، هنوز این آلبوم در ایران منتشر نشده است، در صورتی که آلبوم «عشقبازان» محمدرضا شجریان همزمان با کنسرت آن در تهران به فروش میرسید.
شهرام ناظری «چون نمیخواهد خود را نشان دهد و در جلسات بزرگ شرکت کند»، طرفداران خود را در ایران از شنیدن کارهای جدیدش محروم کرده تا آنها تنها به شنیدن اخبار کنسرتها و موفقیتهای جهانیاش دلخوش باشند.
مخاطب ایرانی یک آن به خود میآید و میشنود که خواننده محبوب ایرانی، نشان شوالیه درجه یک را گرفته است و بیآنکه علت این محبوبیت بینالمللی را بداند، فقط مدام خبرهای اجرای «سمفونی رومی» را در بیش از 10 شهر و ایالت آمریکا میشنود.
شبکههایی مثل فاکسنیوز و سیانان اجرای گروه موسیقی ناظری را در سالن چهار هزارنفره کداک تئاتر شهر لسآنجلس ـ که سالن اهدای جوایز اسکار است ـ بهطور گستردهای پوشش میدهند. شهردار سندیهگو به مناسبت اجرای این گروه در 25 فوریه در این شهر، این روز را «روز ناظریها» مینامد و ما هنوز نمی دانیم چه اتفاقی افتاده است.
واقعیت این است که ما هموطن ناظری هستیم اما ناظری تحسینشده در غرب را نمیشناسیم. اینجاست که حضور شهرام ناظری در کنار ارکستر ازنابروک برایمان غریب است و همراهی دو ساز غربی چلو و ویولا، سهتار و دف ایرانی و دمام هندی در گروه ناظری، در اجرای قطعات سمفونی رومی برایمان ناشناخته است.
نکته اینجاست که شهرام ناظری با آنکه 6 یا 7 سال است آلبوم جدیدی منتشر نکرده اما بیکار نبوده است؛ او کارهای بسیاری انجام داده و جنس موسیقیاش هم تغییر کرده است.
رد این شهرام ناظری جدید را باید در همان تجربههای بهظاهر حاشیهای گرفت؛ در همکاریاش با لوریس چکناواریان در اجرای «اپرای رستم و سهراب» که در رویال فستیوال لندن، ملودیهای سنتی و کلاسیک درهم آمیختند و ناظری هم با همراهی ارکستر، قطعات خود را خواند. یا در ســمفونی «پایتـخـت» سـاخــته محمدرضا درویشی که بار دیگر مثل تجربه آلبوم «زمستان» ایندو با هم همراه شدند.
و شاید از همه اینها مهم تر باید به تاثیر حافظ ناظری توجه کرد. پسری که برخلاف فرزند محمدرضا شجریان یا بسیاری از اهالی موسیقی به جای آنکه پدر را همراهی یا تکرار کند، او را همراه خود ساخته است، تا حدی که از او بتوان به عنوان اتفاق مهم زندگی هنری پدر نام برد.
شهرام ناظری نشان لژیون دنور را به خاطر پیوندی که میان شرق و غرب برقرار کرد گرفت و هموطناناش در کنار تحسین او، تعجب کردند. آنها گناهی نداشتند؛ آنها شهرام ناظری جدید را چندان نمیشناختند یا شاید جدیاش نگرفته بودند.
سه دهه صدا
شهرام ناظری موسیقی را از خانواده و با شنیدن صدای پدر و مادر خوشآوازش شروع کرد. پدرش با گوشهها و ردیفهای آواز ایرانی و نواختن سهتار آشنایی داشت و مادر او هم خوشصدا بود.
این محیط مناسب موجب شد تا ناظری در ۹سالگی اولین برنامه هنری خود را در رادیو کرمانشاه همراه با تار مرحوم درویشی - از نوازندگان معروف کرمانشاه - اجرا کند.
او در سن ۱۱سالگی به رادیو و تلویزیون ایران دعوت شد و چند برنامه در آواز ایرانی اجرا کرد. در سال۱۳۴۵ برای بهرهگیری از درس استادانی مثل عبدالله دوامی، نورعلی برومند، عبدالعلی وزیری، محمود کریمی و... به تهران آمد و همزمان با آواز، سهتار را هم نزد استادان احمد عبادی، محمود تاجبخش، جلال ذوالفنون و محمود هاشمی یاد گرفت.
شهرام ناظری به مدت یک سال در تبریز با نوازندگان و موسیقیدانان آن دیار کار کرد و در سال۱۳۵۴ بنا به پیشنهاد نورعلی برومند به استخدام رادیو وتلویزیون درآمد و اولین برنامه خود را با گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی و با مثنوی مولانا و ترانهای از شیخ بهایی اجرا کرد و پس از آن با گروه عارف به سرپرستی حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان همکاریاش را ادامه داد.
ناظری در سال ۱۳۵۵ در نخستین آزمون موسیقی سنتی ایران به نام باربد شرکت کرد و مقام اول را بهدست آورد.
در سال۱۳۵۶ همراه با گروه سماعی به سرپرستی اصغر بهاری و حسن ناهید برای اجرای کنسرت در جشنواره توس انتخاب شد و در سال۱۳۵۸ همراه با گروه چاووش که خود از اعضای اصلی آن بود، در سختترین شرایط، صدای موسیقی سنتی و اصیل ایران را به گوش مردم هنردوست کشور رساند.
شهرام ناظری از سال۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ با تلاش پیگیر و بیوقفه، آلبومهای «چاووش 2، 3، 4، 7 و 8» با همکاری گروه چاووش، گروه شیدا و گروه عارف به سرپرستی محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان، آلبوم مثنوی «موسی و شبان» با همکاری جلال ذوالفنون و بهزاد فروهری، «شعر و عرفان» با همکاری نوازندگان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی ایران و گروه مولانا به سرپرستی جلیل عندلیبی، آلبوم «سخن عشق» با همکاری گروه تنبور شمس و «مرا عاشق» با همکاری گروه عارف به سرپرستی پرویز مشکاتیان را تولید و روانه بازار کرد.
از سال۱۳۶۴ به بعد با همکاری گروههای موسیقی ایرانی، کارهای زیبایی به بازار موسیقی عرفانی و اصیل ایرانی عرضه کرد که از درخشانترین این آثار میتوان «شورانگیز» با همکاری حسین علیزاده، «گل صدبرگ» و «آتشدر نیستان» با همکاری جلال ذوالفنون، «کنسرت اساتید» با همکاری گروه فرامرز پایور و «بیقرار» با همکاری گروه جلیل عندلیبی را نام برد.
نقل قولهایی از نشریات خارجی
نه بلبل نه پاواروتی
وقتی جمعه شب به گیشه دیسنی هال رسیدم، فقط دو بلیت به قیمت 150 دلار باقی مانده بود. کاری که ناظری جوان در قسمت اول برنامه کرد، چیزی جز جمعآوری تعدادی از ملودیها و هارمونیهای سنتی ایرانی و تقسیم آنها بین نوازندگان پرتعداد ارکستر سمفونیک نبود.
اما با شروع قسمت دوم، ناظری بزرگتر ـ که به بلبل یا پاواروتی ایران معروف است ـ صحنه را مال خود کرد و برای 15 دقیقه، بیقید و پرشور و رها مولوی خواند. این نه صدای بلبل بود، نه پاواروتی؛ صدایی بود تاریک، غنی و تپنده؛ صدای تمامی روح یک مرد. آن چند دقیقه، مردی میانسال به تنهایی روی صحنهای کم نور ایستاد و باشکوه و غرور سرودههای میراث کهنش را فریاد زد.
آلن ریچ، لسآنجلس ویکلی، 22 اوت 2007
جذابیت صدای یک ستاره
شهرام ناظری در ایران یک ستاره موسیقی است و بسیاری او را با آن سبیل پهن قهوهای و موهای بلند میشناسند. ناظری اولین بار بود که در این جشنواره برنامه اجرا میکرد و هر چند جمعیت حاضر قطعاتش را ـ که با اشعار فارسی مولانا همراه بود ـ به تمامی متوجه نمیشدند اما او مثل پاواروتی یا پلاسیدو دومینیگو میتواند شنوندگان را با صدایش مجذوب نگه دارد.
کریسچن ساینس مانیتور، 1997
بعد از اجرای ناظری در جشنواره موسیقیهای عرفانی
مولوی و دیسنی
به نظر نمیرسد که «رومی» و «دیسنی» در یک جمله بگنجند، چه برسد به یک مکان. اما جمعهشب این اتفاق خواهد افتاد؛ وقتی حافظ ناظری ـ آهنگساز ایرانی ـ اولین اجرای پروژه سمفونی رومی را در دیسنی هال روی صحنه میبرد. ناظری، فرزند خواننده ایرانی ـ شهرام ناظری ـ است؛ یکی از چهرههای شاخص موسیقی ایرانی که او را بلبل ایران یا پاواروتی ایران خطاب میکنند. دان هکمن- لسآنجلس تایمز-16 اوت 2007