ما، سعي ميكنيم افراد اطراف خود را نرنجانيم. اما گاهي، در مناسباتي، انگار فراموش ميشود كه همگي بخشي از اين زندگي اجتماعي در كنار هم هستيم. تنها آدمهاي خيلي نزديك به ما، مثل خانواده و دوست و حتي ميوهفروش سر خيابان خودمان نيستند كه بايد با آنها تعاملي داشت كه دوطرف احساس رضايت كنند، اين قاعدهاي بزرگتر، وسيعتر و فراگيرتر است و تأثيرات آن هم به همين نسبت فراگير است.
ميتوان گفت بهترين قاعده ارتباط از نوع اجتماعي، قاعده برد- برد است؛ يعني هر دو طرف، احساس رضايتمندي داشته باشند. در رابطههاي دونفره، از دوستي گرفته تا همكاري، شايد اين برد- برد معناي روشنتري داشته باشد. وقتي شما ميخواهيد با دوستتان به سينما برويد، حداقل بايد فيلمي باشد كه هر دو دوست داشته باشيد و قرارتان ساعتي باشد كه براي هردو امكانپذير باشد. هزينه سينما هم بهگونهاي تقسيم ميشود كه هيچ كدام از طرفين احساس ضرر نكند. در تعاملات و قراردادهاي كلانتر كاري هم همين مدل در مقياس ديگري تكرار ميشود.
اما در اجتماع و در ارتباط با افراد زيادي كه بسياري از آنها هم ناآشنا هستند اگر اين قاعده بهطور كلي رعايت نشود - كه با تعابير مختلفي از آن ياد ميشود - از خوردن حق گرفته تا ظلم كردن يا حتي زرنگي، يك موج ايجاد ميشود كه بزرگتر و بزرگتر خواهد شد. اگر شما در صف نايستيد و به شكلي خود را جلوي صف برسانيد، شايد كارتان سريعتر انجام شود اما به ديگر افراد صف، حس بازنده بودن را منتقل ميكنيد و قاعده كلي برد- برد بر مبناي يك قرارداد اجتماعي (يعني همه بهترتيب زمان رسيدن در جاي خود در صف قرار ميگيرند) را به هم ميزنيد. برخي از اين افراد بسته به آستانه تحملي كه دارند، شايد همانجا، شايد جاي ديگر و زماني ديگر، بخواهند اين احساس بازنده بودن را جبران كنند، پس بازهم قاعده اجتماعي برد- برد ديگري شكسته ميشود و مثل يك موج پيش ميرود.
اين بار كه خواستيد يك قاعده اجتماعي برد- برد را بشكنيد، به اين فكر كنيد كه چه ذهنيت يا احساسي شما را به اين كار ميخواند؟ آيا جايي احساس بازندهبودن كردهايد و حالا قرار است اين موج را گسترش دهيد؟ فكر كنيد كه با گسترش چنين موجي، جامعه چه جايي براي زندگي خواهد بود؟ و همان موقع فكر كنيد چه انتخابي به يك نتيجه برد- برد ميرسد، همان را انجام دهيد.
نظر شما