هنوز مردم در حال تبريك عيدفطر بودند كه خبر آتشسوزي در يكي از پالايشگاههاي مهم ماهشهر در شبكههاي مجازي منتشر شد. كمتر كسي باور ميكرد اين حريق در ۴۸ساعت بعد به يكي از بزرگترين آتشسوزيهاي نفتي كشور و جهان تبديل شود و خبر آن در صدر مهمترين اخبار قرار گيرد. ساعت ۱۷، حريق بر اثر نشت بخارات هيدروكربن از پمپهاي ۸۰۰۱ مجتمع پتروشيمي بوعلي سينا شروع شد و صداي انفجار، خبر از حادثه ناگواري ميداد. پس از انفجار، مواد از جاهاي ديگر نشت كرد و به همين دليل خوراك آتش بيشتر شد. آتش به برج ۸۰۰۱ كه با ارتفاع ۱۲۲ متر بزرگترين برج صنعتي خاورميانه است، رسيد. ۸۰۰ تن مواد قابل اشتعال هيدروكربن داخل اين برج قرار داشت و با شعلهور شدن آن ارتفاع آتش به بيش از ۱۵۰ متر هم رسيد. اين حريق بلافاصله با تلاش آتشنشانان مجتمع پتروشيمي بوعلي سينا و مجتمعهاي مجاور در بامداد پنجشنبه اطفا و كاملا مهار شد. اما در اين مجتمع ۳مخزن خوراك وجود دارد كه اين مخازن، بزرگترين مخازن هيدروكربني منطقه پتروشيمي بندر امام (ره) هستند. سقف اين مخازن شناور و قطر آنها ۵۲ متر است. بامداد روز پنجشنبه مخزن A ۲۰۰۱ طعمه حريق شد. اين مخزن در نزديكي برجي قرار داشت كه دچار حريق شده بود و از آنجا كه عايقهاي اطراف اين برج بر اثر حرارت ناشي از آتشسوزي ذوب شده بودند اين عايقها داخل مخزن افتاده و آن را مشتعل كردند. قرار گرفتن در مسير وزش باد باعث شد بلافاصله مخزن آتش بگيرد. مهار اين آتش هم يكي از دشوارترين ماموريتهاي آتشنشانان بود كه به خوبي از عهده آن برآمدند؛ البته شايد واژهها براي بيان دلاوري، شجاعت و زحمتي كه آتشنشانان براي جلوگيري از بروز يك فاجعه در بندر ماهشهر كشيدند، بسيار حقير و ناچيز باشند.
- روايت آتشنشانان فداكار در نبرد با مخازن آتشين
مهندس مسعود فرهنگ لو، عضو كميته بحران پتروشيمي بوعليسينا و يكي از كساني است كه نقش مؤثري در اطفاي اين حريق داشت. او از لحظاتي ميگويد كه با شنيدن اين خبر بلافاصله از تهران به ماهشهر بازگشت تا در كنار همكاران قديم خود در آتشنشاني شعلههاي خشمگين آتش را مهار كند. او از آن لحظات نفسگير و بيم و اميدي كه در چهره آتشنشانان پتروشيمي بوعلي موج ميزد اينگونه ميگويد: پس از اطفاي حريق در پمپ ۸۰۰۱ كه بر اثر نشت بخارات هيدروكربنهاي قابل اشتعال آتش گرفته بود بلافاصله آتشنشانان فداكار وارد ماجرا شدند. مسئوليتم در مجتمع پتروشيمي بوعليسينا مديراجرايي پروژه شيرينسازي است و با توجه به سابقهاي كه در فرماندهي آتشنشاني پتروشيمي داشتهام به خوبي خودروهاي آتشنشاني و نحوه اطفاي حريق در مجتمعهاي نفتي و پتروشيمي را ميشناسم. از طرف ديگر بهخاطر دوستي و نزديكياي كه با آتشنشانان دارم آنها مرا بهعنوان هدايتكننده قبول دارند و در عمليات اطفاي حريق نيز فداكاري و ايثار آنها بود كه اجازه نداد يك فاجعه بزرگ اتفاق بيفتد. ساعت۵عصر روز چهارشنبه نشت پمپ برج ٨٠٠١ به اتاق كنترل اعلام شد و 2تيم براي بررسي وارد عمل شدند. پيش از اينكه آتشنشانان از مانيتور موضوع را رصد كنند، انفجار شديدي در برجك رخ ميدهد و در پي آن قطعات داغي از بدنه برج جدا شده و در جهت موافق وزش باد به داخل 2 مخزن ٢٠٠١C و ٢٠٠١A ميافتد كه باعث آتشسوزي ميشود. اين مخازن ۱۸متر ارتفاع دارند و خوشبختانه ۵متر از مخزن A حاوي نفتا و ۱۳ متر مخزن خالي بود و زماني كه آتشنشانان براي اطفاي حريق به بالاي اين مخزن رفتند شعلههاي آتش كمتر مانع كار آنها ميشد اما مخزن C تا ارتفاع ۱۳متر حاوي نفتا بود و به همين دليل اطفاي آن بسيار سخت و دشوار بود. شعلههاي آتش به حدي بود كه نميتوانستيم به فاصله ۳ متري آن عمليات را انجام بدهيم. آتش در صبح پنجشنبه كم بود. خودروهاي آتشنشانها با ريختن فوم به داخل مخزن سعي كردند اجازه ندهند شعلههاي آتش بيشتر شود. از آنجا كه سقف اين مخازن شناور است اجازه نميدهد كل مايع آتش بگيرد و تا زماني كه اين سقف شناور غرق نشده بود عمليات را به خوبي پيش ميبرديم.
- دستور تخليه آمد اما ما مانديم
ظهر روز پنجشنبه با به صدا درآمدن آژير خطر در مجتمع پتروشيمي بوعلي، همه نگاهها به مخزن آتشيني دوخته شد كه هر لحظه شعلههاي آن بيشتر و بيشتر ميشد و با توجه به قرار گرفتن مخازن گاز LPG در نزديكي آن، خطر انفجاري مشابه انفجار بمب هيدروژني احساس ميشد. همه خودروهاي آتشنشاني بلافاصله محل را ترك كردند. دستور از كميته بحران صادر شده بود و بايد منطقه تخليه ميشد اما در اين ميان، آتشنشانان شجاع پالايشگاه در محل باقي ماندند و براي اطفاي حريق و جلوگيري از اين انفجار همقسم شدند.
مهندس فرهنگلو با هيجان از آن لحظات و مبارزه ۱۲ آتشنشان شجاع در برابر آتش ميگويد: آتش تحت كنترل ما بود و برخلاف مسئولان كميته بحران، من اعتقادي به ترك آنجا نداشتم. ۲۰خودروي آتشنشاني محل را ترك كرده بودند و ما با امكاناتي كه در اختيار داشتيم عمليات را ادامه داديم و در اين ميان تعدادي از نيروهاي فداكار بسيج مجتمع نيز به كمك ما آمدند. در آن لحظات به اين موضوع فكر ميكردم كه حتي اگر به قيمت از دست رفتن جان ما اين آتش مهار ميشود بايد در آنجا بمانيم. من بهخوبي اين مخازن را ميشناختم و ميدانستم كه قبل از انفجار چه علائمي بروز خواهد كرد و ايمان داشتم كه ميتوانيم حريق را كنترل كنيم. بلافاصله درخواست جرثقيل كردم اما متأسفانه جرثقيلي در اختيار ما قرار نگرفت و از ما ميخواستند كه آنجا را تخليه كنيم. او ادامه ميدهد: از آنجا كه ميدانستم مديران با مخازن نفتي آشنايي ندارند و آنها به اشتباه دستور تخليه دادهاند در برابر اين دستور مقاومت كردم. امكاناتي براي ريختن فوم و آب به داخل مخزن نداشتيم. متأسفانه با وجود تلاش و مقاومت ما ساعت ۲ ظهر سقف شناور كه مانعي روي هيدروكربنها بود و اجازه نميداد تمام هيدروكربنها مشتعل شود بر اثر حرارت زياد ذوب شد و به اين ترتيب همه مخزن به قطر ۵۲ متر طعمه حريق شد. ارتفاع شعلههاي آتش به ۵۰متر رسيده بود و حرارت به حدي بود كه از فاصله ۱۵۰متري نميتوانستيم به مخزن نزديك شويم.
- يك ابتكار و نجات بندر
آتش آنقدر شدت گرفته بود كه عملا عمليات را با مشكل مواجه كرده بود. مهندس فرهنگلو از ابتكار در آن ساعات حساس ميگويد: با توجه به تجربياتي كه داشتم ميدانستم كه نميتوانيم اين مخزن آتشين را خاموش كنيم و بايد از ۱۰مخزن گاز LPG و بنزن كه در مجاورت با اين مخزن در ضلع شرقي و جنوبي قرار داشتند مراقبت كنيم؛ ۳مخزن كرويشكل كه حاوي گاز LPGتحت فشار بودند در فاصله ۴۰ متري مخزن شعلهور قرار داشتند و باد شعلههاي آتش را به اين مخازن نزديك كرده بود. همچنين ۷ مخزن بنزن در آنجا قرار داشت كه اگر مخزن گاز LPG و بنزن منفجر ميشدند همه پالايشگاههاي اطراف و همچنين بندر ماهشهر دچار بحران ميشد. از مديرعامل پالايشگاه درخواست كردم كه ۱۰ كارگر در اختيارم قرار دهد تا بتوانيم شيرهاي آب خنككننده اين مخازن را باز كنيم كه با خنككردن اين مخازن، از بالا رفتن دماي آنها و انفجار جلوگيري كنيم. مديرعامل مجتمع نخستين نفر داوطلب انجام اين كار شد و از من خواست ۹ نفر ديگر را براي انجام اين كار پيدا كنم. ۱۰حادثه انفجار و آتشسوزي در پالايشگاههاي بزرگ دنيا در ۳۰سال گذشته اتفاق افتاده است. نيمي از اين حريقها در آمريكا اتفاق افتاده و كشتههاي بسياري نيز به همراه داشته است. در يكي از اين آتشسوزيها كه در مكزيكوسيتي اتفاق افتاد ۸۰۷ نفر جان خود را از دست دادند. لحظات حساس و پراضطرابي در پالايشگاه بوعلي سينا حاكم بود و نگراني از انفجار مخزنهاي گاز در چهره همه آتشنشانها به خوبي ديده ميشد. مهندس فرهنگلو ميگويد: آتشنشانان پالايشگاه با نشان دادن غيرت ايراني همقسم شدند تا با خنك نگهداشتن مخازن از بروز حادثهاي تلخ جلوگيري كنند. او با بيان اينكه جهنمي در اطراف مخزن آتشگرفته برپا شده بود ادامه ميدهد: تعدادي از بچهها ماموريت داشتند تا در كنار اين مخازن بايستند و دائما دما و فشار آن را كنترل و اعلام كنند. شعلههاي آتش به حدي بود كه درختان اطرف كه در فاصله ۸۰متري قرار داشتند سوختند. مصطفي محمدي يكي از آتشنشانان فداكاري بود كه در كنار مخزن كروي گاز دائما دما و فشار را اندازهگيري و گزارش ميكرد. او براي اينكه بتواند با بيسيم وضعيت را گزارش كند مجبور شده بود دستكش را از دست راست خود خارج كند و حرارت شعلههاي آتش باعث سوختگي دست او شد و اين آتشنشان فداكار با وجود سوختگي حاضر نشد آنجا را ترك كند.
- ايمان به نجات بندر
«ترس در چهره بچهها وجود داشت اما به آنها اطمينان دادم كه اتفاقي نخواهد افتاد»؛ مهندس فرهنگلو اين را ميگويد و ادامه ميدهد: بچههاي آتشنشان پالايشگاه آنجا را ترك نكردند و اگر آنها نيز محل را ترك ميكردند بهطور حتم فاجعه انساني رخ ميداد. مخزن C ۲۰۰۱ همچنان ميسوخت و براساس محاسبات، هر يك متر ارتفاع اين مخزن حاوي ۱۵۶ تن نفتاست. براي اطفاي اين حريق بايد نفتاي داخل اين مخزن بلافاصله تخليه و از محل دور ميشد و اگر اين كار انجام ميشد تا ساعت ۲ بعدازظهر ميتوانستيم حريق را مهار كنيم اما اين كار انجام نگرفت. البته تكنيك اطفاي حريق در مخزن با چاه نفت بسيار متفاوت است. معمولا براي اطفاي حريق چاه آن را منفجر ميكنند تا با ايجاد خلأ و بسته شدن دهانه چاه، حريق خاموش شود اما در مخازن اين موضوع كاملا متفاوت است. من دورههاي مختلفي را براي اطفاي حريق در مخازن در آبادان، تهران، آفريقاي جنوبي و انگليس گذرانده بودم و به خوبي ميدانستم كه اطفاي حريق در اين مخزن نياز به شجاعت و از خودگذشتگي دارد. خوشبختانه عليرغم حجم زياد آتش، با اقداماتي كه صورت گرفت، درجه حرارت مخازن گاز از ۳۷درجه بالاتر نرفت و توانستيم ضمن مهار آتش از بروز انفجار اين مخازن جلوگيري كنيم.
- شهادتين را خوانديم
رئيس آتشنشاني پتروشيمي بوعلي سينا از روزهاي آتش و خاكستر ميگويد
اميد مويدي، رئيس آتشنشاني پتروشيمي بوعلي سينا كه از ۸سال قبل سرپرستي آتشنشاني اين مجتمع را برعهده دارد حريق مخزن C ۲۰۰۱ را بزرگترين آتشسوزي در پالايشگاه ميداند و ميگويد: اگر فداكاري آتشنشانان نبود با انفجار بزرگ مخازن اين پتروشيمي تمام مخازن پتروشيمي بندر امام خوزستان و تندگويان نابود ميشدند و قسمتي از بندر ماهشهر آسيب ميديد و با نشت گازهاي آمونياك و كلر و همچنين گازهاي سمي فاجعه بزرگي در ماهشهر يا آبادان و شهرهاي اطراف اتفاق ميافتاد.
اين آتشنشان ۴۱ ساله از لحظاتي ميگويد كه قدم در راهي گذاشت كه به بازگشت از آن فكر نميكرد؛ «وقتي دستور تخليه پالايشگاه صادر شد و همه نيروهاي عملياتي آنجا را تخليه كردند با همكارانم تصميم گرفتيم بمانيم و تسليم آتش نشويم».
مويدي ادامه ميدهد: وضعيت هر لحظه وخيمتر ميشد. سقف متحرك از بين رفته بود و شدت حرارت به حدي بود كه نميتوانستيم به ۸۰ متري آتش نزديك شويم. با ذخيرهسازي آب توانستيم ديگر مخازن و بهخصوص مخازن كروي حاوي گاز LPG را كه يك تركيب فرار و بسيار خطرناك است، از خطر انفجار حفظ كنيم و با تمام قوا و تأمين فشار، ضربه آخر را بر پيكره آتش وارد كنيم. پس از اطفاي حريق درپمپ تاور ٨٠٠١ و مخزن ٢٠٠١A در مرحله آخر سراغ مخزن ٢٠٠١C رفتيم. آتشسوزي در اين مخزن نسبت به ساير عملياتهايي كه انجام داديم سختتر بود. از ساعت ٧غروب چهارشنبه تا ساعت ١١صبح روز پنجشنبه همه قدرتمان را براي اطفاي اين مخزن گذاشتيم. رئيس آتشنشاني پتروشيمي بوعليسينا معتقد است صبح روز پنجشنبه تقريبا آتش به پايينترين حد خود رسيد ولي متأسفانه بهدليل تمام شدن فوم و كمبود ماشينآلات و تجهيزات آتشنشاني شعلهها دوباره ١٢ظهر قوت گرفت. او ادامه ميدهد: مرتب با ريختن آب روي خودمان سعي ميكرديم تا بيشتر به آتش نزديك شويم. بسياري از تيمهاي عملياتي كه آنجا را ترك كرده بودند وقتي مقاومت ما را ديدند دوباره بازگشتند. از روز جمعه نيروهاي بيشتري از پتروشيمي مارون و امام خميني و اراك همراه با تجهيزات به ما ملحق شدند. سرانجام بعد از 3شب جدال با مخزن آتشين، در نخستين ساعتهاي روز شنبه آتش را مهار كرديم. در آن لحظات فقط خدا بود كه به ما كمك كرد و موفق شديم حريق را مهار كنيم.
او از فشار رواني آن ساعات ميگويد: قبل از اينكه به دل آتش بزنم شهادتين را خواندم و با خدا راز و نياز كردم. همه ما ميدانستيم كه راه برگشتي وجود ندارد و نبايد به عقب فكر كنيم. 3شبانهروز استراحت نكرديم و به جاي غذا فقط از آب استفاده ميكرديم زيرا فرصت غذا خوردن نداشتيم. شبهاي سختي را پشت سر گذاشتيم و اگر همدلي نيروهاي عملياتي نبود هيچگاه اين حريق مهار نميشد و فاجعه تلخي رخ ميداد. زماني كه دستور تخليه صادر شد بسياري از نيروها ازجمله نيروهاي درمانگاه مجتمع، آنجا را تخليه كردند و زماني كه براي درمان سوختگي نيروها به آنجا مراجعه كرديم كسي حضور نداشت. چند نفر از آتشنشانان روز جمعه بهخاطر شدت حرارت و گازگرفتگي به بيمارستان منتقل شدند و پس از مداوا، داوطلبانه دوباره به محل حادثه بازگشتند.
مويدي از نحوه انتقال اخبار در آن ساعات گله ميكند: متأسفانه برخي رسانهها و شبكههاي مجازي آنقدر خبر ضدونقيض و دروغ درباره كشته و زخمي شدن كاركنان پتروشيمي منتشر كرده بودند كه خانوادههاي ما روحيه خود را از دست داده بودند. شايد باورش مشكل باشد اما در آن لحظات به هيچچيز جز مهار حريق فكر نميكرديم و بعد از پايان كار بود كه در تماس با خانواده آنها را از سلامتيمان با خبر كرديم.
- نداي وظيفه
گفتوگو با آتشنشان فداكاري كه خودش را از اراك به همكارانش در ماهشهر رساند
«۷۰۰كيلومتر دورتر از محل حادثه، گرماي وحشتناك آتش را با همه وجود حس ميكردم و تصوير همكارانم كه در نبرد با شعلههاي آتش جان خود را در كف دست گرفته بودند مقابل چشمانم قرار داشت. بيقرار بودم و سرانجام براي كمك به آنها به دل آتش بازگشتم.» مصطفي محمدي از آتشنشانان فداكار مجتمع پتروشيمي بوعليسيناست كه در زمان وقوع حادثه در مرخصي بود و ۷۰۰ كيلومتر با حادثه فاصله داشت اما براي كمك به همكارانش خانواده را رها كرد و به محل حادثه بازگشت. او كه در جريان اطفاي حريق دچار سوختگي شد ميگويد كه اگر بازهم در چنين موقعيتي قرار گيرد همين تصميم را خواهد گرفت. اين آتشنشان ۴۴ ساله از آن لحظات اينگونه ميگويد: «از ۱۴ سال قبل بهعنوان آتشنشان در پتروشيمي بوعليسينا مشغول به فعاليت هستم. با توجه به تعطيلي عيد فطر تصميم گرفتم بعد از مدتها با گرفتن مرخصي چند روزي كنار خانوادهام در اراك باشم. ما در اراك زندگي ميكنيم و پس از موافقت فرمانده آتشنشاني، سوار بر خودرو ۷۰۰ كيلومتر رانندگي كردم و نيمهشب به اراك رسيدم. دوري از خانواده يكي از مشكلات مهم كاركنان مجتمعهاي پتروشيمي و نفت درجنوب كشور است اما همه براي هدف مهمي تلاش كرده و سعي ميكنيم اين دوري را تحمل كنيم. همسر و فرزندانم از اينكه بعد از مدتها مرا ميديدند خوشحال بودند. از خستگي، تمام روز را خواب بودم تا اينكه ساعت ۵عصر يكي از مسئولان ايمني بهداشت و محيطزيست پالايشگاه با من تماس گرفت.
همكارم تصور ميكرد در پالايشگاه هستم. از من خواست بلافاصله همكارانم را براي اطفاي حريق خبر كنم. با شنيدن اين خبر ديگر نميتوانستم آنجا بمانم. دائما با همكارانم در تماس بودم و از آنها ميخواستم كه مرا از وضعيت آنجا و عمليات اطفاي حريق با خبر كنند. همسر و فرزندانم به خوبي متوجه بيقراري من شده بوند. تصميم گرفتم بازگردم اما پرواز مستقيم از اراك به ماهشهر وجود نداشت و بليت قطار هم پيدا نميشد و اتوبوس اراك به ماهشهر حركت كرده بود. مجبور شدم تا صبح در اراك بمانم ولي خواب به چشمانم نميآمد».
مصطفي كه قيد مرخصي و تعطيلات عيد فطر را زده بود، دلش با همكارانش بود؛ «دائم با اتاق كنترل ايستگاه آتشنشاني در تماس بودم. همسر و فرزندانم نيز نگران بودند و تا صبح بيدار ماندند. جسمام در كنار خانواده بود اما روحم در كنار همكارانم در پتروشيمي. صبح زود به جاده زدم و با چند خودروي عبوري سرانجام ساعت ۵ عصر خودم را به ماهشهر رساندم. دود سياهي همه شهر را فرا گرفته بود و اگر خدا كمك نميكرد هيچگاه موفق به اطفاي اين حريق نميشديم. بلافاصله به محل حادثه رفتم. همكارانم با ديدن من تعجب كردند و از اينكه همه آنها را در سلامت ميديدم خوشحال بودم. شعلههاي آتش از مخزن ۲۰۰۱ زبانه ميكشيد و از فاصله دور، گرماي ناشي از آن همه وجودم را فرا گرفته بود. بلافاصله با يكي از همكارانم مسئوليت خنك نگهداشتن مخازن كروي گاز و همچنين مخازن بنزن را بر عهده گرفتيم.»
او ادامه ميدهد: « گاهي اوقات فشار آب كم ميشد و از طرف ديگر ارتفاع مخازن نيز بالا بود. مجبور بوديم آب را به سمت مخازني كه دماي آنها بالا رفته بود هدايت كنيم تا تعادل برقرار شود. در فاصله ۵۰متري مخزن آتشين قرار داشتم و همكارانم روي من آب ميريختند تا بتوانم شرايط جهنمي آنجا را تحمل كنم. همه سعي و تلاش ما اين بود كه انفجار در مخزن آتش گرفته اتفاق نيفتد اما ساعت 7:30 صبح مخزن C ۲۰۰۱ منفجر شد. من در فاصله ۲۵۰ متري با مخزن مشغول صحبت با اتاق كنترل بودم و با وجود آنكه لباسهاي ما تا ۵۰۰ درجه حرارت را تحمل ميكند شدت انفجار بهحدي بود كه شعلههاي آتش تا ارتفاع ۱۰۰ متر بالا رفت و دست راست من نيز دچار سوختگي شد. در آن لحظه شهادتين را خواندم».
اما تنها شهادتين كافي نبود؛ «چهره اعضاي خانوادهام در آن لحظات مقابل چشمانم قرار داشت. در آن لحظات به چيزي جز كنترل دماي مخازن و اطفاي حريق فكر نميكردم. رمق زيادي نداشتم و با هر سختياي كه بود خودم را به پشت ديوار رساندم و پناه گرفتم. شعلههاي خشمگين آتش به جان درختان نخل اطراف افتاده بود. بلافاصله آتش درختان را خاموش كردم و دوباره براي كنترل دماي مخازن به محل قبلي بازگشتم. خوشبختانه انفجار، دماي مخازن گاز و بنزن را بالا نبرده بود و لحظه انفجار نيز كسي در مسير مخازن تردد نداشت و اگر كسي در آن نزديكي بود بهطور حتم دچار سوختگي شديد ميشد.» او در پايان ميگويد از اينكه با حضور در كنار همكارانم به آنها روحيه ميدادم خوشحالم. اگر دماي مخازن كروي بالا ميرفت و منفجر ميشد قدرت انفجاري برابر با بمب چند هزار تني داشت و چيزي جز يك مشت خاكستر در منطقه باقي نميماند.
نظر شما