بسیاری از پژوهشگران و محققان نیز با بهکارگیری رویکردها و شیوههای مختلف بر این مساله تمرکز کردهاند. شاید بررسی این وضعیت بر مبنای تبارشناسی یا دیرینهشناسی کمتر صورت یافته است. دکتر عیسی امنخانی، منتقد و عضو هیاتعلمی دانشگاه گلستان، طی تحقیقات خود چرایی و چگونگی شکلگیری ادبیات معاصر را از منظری تبارشناسانه بررسی کرده است.
سهشنبه نهم شهریورماه امنخانی در مرکز فرهنگی شهرکتاب حضور یافت تا مخاطبان نشستهای هفتگی با نتایج پژوهشهای وی در حوزهی یادشده آشنا شوند.
- پیشفرضهای عصر مدرن
امنخانی ضمن اشاره به برخی تحقیقات صورتیافته دربارهی ادبیات معاصر بر گستردگی دامنهی ایندست رویکردها تاکید کرد و اظهار داشت: با وجود پژوهشهای بسیار زیاد، پرحجم و پربار زوایای بسیاری وجود دارد که همچنان پوشش داده نشده است؛ مثلا هنوز دربارهی تاثیر ایدئولوژیها بر ادبیات کار چندانی صورت ندادهایم؛ از آنجمله چگونگی تاثیر مارکسیسم بر ادبیات است. یکی از مهمترین نکاتی که در ایندست پژوهشها دیده نشده است، همان گام اول است؛ چرایی تغییر قواعد شعری کهن و شکلگیری ادبیات معاصر هیچگاه بررسی نشده است. من در پی پرداختن به چرایی و چگونگی بروز تغییر در هنجارها و ژانرهای ادبی هستم.
وی افزود: در رویارویی با این مساله اگر بخواهیم تنها تاثیر شخصی چون نیما را در نظر آوریم نخبهپروری و قهرمانسازی کردهایم؛ باید در اینباره رویکردهای علمی لحاظ شود. به این مطلب کم توجه شده است. شفیعی کدکنی در کتاب «با چراغ و آینه» تحولات ادبی معاصر را متاثر از ترجمهی آثار غربی میداند؛ شاید این ایدهی خوبی باشد؛ اما مشکل را حل نمیکند. چراکه باید دریابیم خاستگاه این اتفاق در غرب چیست. به نظر میرسد باید نسبت مدرنیته با ایندست رویکردها را در نظر آورد که هیچگاه لحاظ نشده است.
امنخانی در شرح چرایی بروز این آسیب در گسترهی پژوهشهای پیشین تصریح کرد: پرداختن به چنین موضوعاتی نیازمند بهکارگیری روشهایی خاص است؛ شیوههای پیشین برای پرداختن به این موضوع مناسب نبوده است. غالب آنها شیوههای تکاملی و پوزیتیویستی هستند و برای پرداختن به اینقبیل موضوعات مناسب نیستند. کسانی چون فروزانفر و ذبیحالله صفا نمیتوانستند نگرش تاریخی را لحاظ کنند؛ حال آنکه نسل ما این اقبال را دارد که در سالهای اخیر روشهای تاریخی جریان دارند. امروز میتوان هنجارها را تاریخی دانست؛ در اینصورت باید رویکردهای تاریخی چون تبارشناسی و دیرینهشناسی را به کار گرفت. البته ابن یک فرضیه است که ممکن است درست یا نادرست باشد؛ اما من باور دارم که بهکارگیری یک فرضیه بسیار باارزشتر از تکرار ایدههای پیشین است.
وی تاکید کرد: در اینجا دو فرضیهی اصلی مطرح است؛ اول این است که هنجارها، اشکال و ژانرهای ادبی تاریخی هستند؛ در دورهای خاص شکل گرفته و در دورهای دیگر کنار گذاشتهاند. مثلا نظریهپردازانی چون لوکاچ یا باختین رمان را حماسهی انسان مدرن میدانند؛ گونههای مشابه رمان در گذشته دیده نمیشود؛ بنابراین اشکال ادبی تاریخی هستند. اگر این فرض را بپذیریم باید بتوانیم میان قواعد و دورهی شکلگیری و مرگ آنها ارتباطی را بیابیم. در این بحث مراد از دوره عصر مدرنیته است. فرضیه دوم این است که این تغییرات محصول مدرنیته و پیشفرض آن هستند. برای اثبات این نظریه باید روشهای پیشین را کنار نهاد؛ چون با آنها نمیتوان پرسشها را پاسخ داد.
امنخانی بر انواع روشهای تاریخی اشاره کرد و افزود: در عنوان این نشست بر «تبارشناسی» تاکید شده است؛ اما رویکرد من بیشتر دیرینهشناسی خواهد بود. فوکو از هردوی این رویکردها استفاده کرده است. تبارشناسی با مفهوم قدرت درگیر است؛ حال آنکه دیرینهشناسی در پی یافتن پیشفرضهای مشترک هر دوره است. ما میخواهیم در این بحث پیشفرض گفتمان مدرن را استخراج کنیم؛ پیشفرضی که تمام دانشهای دورهی مدرن را شکل داده است. برای صورتبندی این رویکرد باید ابتدا چند خردهگفتمان را برگزینیم؛ من در این بحث سیاست و معرفتشناسی را انتخاب کردهام.
- ادبیات و پیشفرضهای گفتمان سیاسی
وی گفتمان معرفتشناسی گذشته را تشریح کرد و ادامه داد: انسانهای پیشامدرن بر پیشفرضی تاکید داشتند، مبنی بر اینکه انسانها در فهم حقیقت برابر نیستند. این نظرگاه در آرا و آثار پیشینیان به وضوح دیده میشود. حال آنکه پیشفرض جهان مدرن معرفتشناسی را به عدهای خاص محدود نمیکند؛ مصادیق این رویکرد را میتوان در آرای دکارت یافت؛ بنابراین پیشفرض معرفتشناسی در دنیای مدرن بر مفهوم برابری دلالت دارد. مفهوم نابرابری در پیشفرضهای گفتمان سیاسی پیشین نیز دیده میشود؛ اما پیشفرض سیاسی مدرن بر برابری تاکید میکند. در بررسی گفتمانهای مختلف میتوان دریافت همهی آنها پیشفرضهای مشترک دارند؛ تمام نظامهای فکری بر همین پیشفرضها بنا شده است؛ بنابراین اگر پیشفرض یادشده در گفتمانهای یادشده صدق کند باید در ادبیات نیز صادق باشد.
امنخانی در بررسی ادبیات از نظرگاه یادشده ابتدا به کارکرد واژگان پرداخت و اظهار داشت: شفیعی کدکنی در یکی از آثار خود بر این امر تاکید میکند که استفاده از واژهی پوزار از سوی انوری به هیچروی ممکن نبوده است؛ چراکه در پیشفرض او برخی واژگان ادبی هستند و برخی خیر. دکتر مدرسزاده نیز بر آن است که در گذشته واژگان سلسهمراتب داشتهاند؛ برخی از آنها میتوانستند در راس یک شعر قرار گیرند (قافیه)؛ برخی تنها در شعر میآمدند و برخی به آن ورود نمییافتند. از همینروی دایرهی واژگانی حافظ بسیار کوچک است؛ در پیشفرض او نیز هر واژهای ادبی نیست. اما در دورهی معاصر این نگاه وجود ندارد و واژگان بسیاری ورود مییابند. کسانی چون فروغ و نیما این مساله را پیگیری کردهاند؛ چراکه در پیشفرض آنها همهی واژگان برابر هستند، آنچنانکه همهی انسانها.
وی افزود: مشابه این نظرگاه در تعریف شعر نیز وجود دارد. پیشینیان قافیه را مهمترین بخش شعر میدانند و شعر را با اتکا به آن تعریف میکنند؛ اما در دوران معاصر حذف میشود؛ چراکه به اعتقاد شاعر مدرن همهی کلمات برابرند و نمیتوان واژهای را نسبت به دیگران برجسته کرد. مثلا شاملو اعتقاد دارد که همهی کلمات باید به یک اندازه در ایجاد موسیقی شعر نقش داشته باشند. ذهنیت مدرن ادبی قافیه را حذف میکند. این رویکرد در بحث ژانر و نقد ادبی نیز دیده میشود. ما اعتقاد داریم که رمان ژانر ادبی دورهی مدرن است. باختین در بررسیهای خود ریشهی رمان را در کارناوالها مییابد؛ چراکه در حین برگزاری کارناوال مردم نظم طبقانی جامعه را در هم میریختند و سلسهمراتب از بین میرفت؛ رمان در چنین شرایطی صورت مییابد. باختین بر این عقیده است که در آثار داستایوسکی همهی افراد صدای برابر دارند؛ به زعم وی در رمان صدایی مقتدر وجود ندارد؛ همهی افراد نقش و سهمی برابر در پیشبرد داستان دارند. از اینروی پیشفرض ژانر مدرن برابری است؛ این مفهوم در حماسه دیده نمیشود؛ حماسه با نظام سنتی و طبقاتی درگیر است.
امنخانی در ادامه به مسالهی نقد ادبی و پیشینهی آن پرداخت و اظهار داشت: همواره این مساله مطرح است که در گذشته نقد ادبی بوده است یا خیر؛ برخی بر بودن آن رای دادهاند و برخی دیگر جز آن. البته در این روند آسیبهایی وجود دارد؛ نباید داوری را با نقد یکی دانست؛ انسان ذاتا به داوری مشغول میشود و این را نمیتوان نقد خواند. نقد ویژگیهایی جز داوری دارد؛ یکی از مهمترین آنها که موجب رواج آن در عصر حاضر شده است، همان پیشفرض برابری در این رویکرد است؛ یعنی وقتی میتوان نقد را صورت داد که باور برابری (بین منتقد و نقدشونده) وجود داشته باشد. در گذشته مدح و هجو وجود داشته است؛ نقد که در میانه است هیچگاه موجود نبوده است؛ این رویکرد در گذشته در قالب صنایع ادبی رواج مییافت. در یک جامعهی هرمی نابرابر زبان یا به سمت بالا شناور است که مدح نام میگیرد یا به سمت پایین میل دارد که هجو نام میگیرد. مدرنیته این سلسلهمراتب را در هم ریخته است؛ از اینروی نقد به زبان هنجار جامعه بدل شده است. نقد با مدرنیته پیوند خورده و زبان اصلی آن است.
وی بر تاثیر این رویکرد در حوزهی برخی مفاهیم نیز تاکید کرد و گفت: به عنوان مثال مفهوم وطن را در نظر میآوریم؛ این مفهوم در گفتمان معاصر بسیار کاربرد دارد؛ حال آنکه در گذشته اینچنین نبوده است. چرایی آن را میتوان با بررسی پیشفرضهای جدید دریافت. جامعهی پیشامدرن طبقاتی بوده است؛ در چنین جامعهای انسانها با جایگاه طبقاتی خود شناخته میشوند؛ اما وقتی طبقات فرو میریزد و جامعه به یک ملت بدل میشود انسانها در کنار یکدیگر قرار میگیرند؛ میهن یعنی جایی که همهی انسانها در آن برابرند. کاربرد زیاد این مفهوم در دورهی مشروطه از این روی است؛ میهن در درون خودش مفهوم برابری را دارد. تاکید بر مفاهیمی چون وطن، ملت و میهن به واسطهی پیشفرضی به نام برابری در ذهن انسان مدرن صورت مییابد.
امنخانی تاکید کرد: پیشفرضهای پیشین در حوزههای مختلف در دوران مدرن (پس از شکست ایران از روسها) فاقد اعتبار شدند و جای خود را به پیشفرض تازه (برابری) دادند. تمام هنجارهای رایج در خردهگفتمانهای جاری در این دوره با پیشفرض یادشده ارتباط دارد. آنچنانکه گفته شد بر مبنای تاثیر تاریخ، وقتی گفتمان مدرن جابهجا شود مطمئنا پیشفرض یادشده و بسیاری از هنجارها تغییر میکنند.
نظر شما