این اثر به این سبک و شیوه کتابی بینظیر به زبان پارسی است. رامی تبریزی در عهد شاهمنصور، آخرین پادشاه آلمظفر، ملکالشعرای عراق بود. اثر وی با مقدمهای در حمد خدای، نعت پیامبر اکرم(ص)، وصف بهار، محفل رصدخانه مراغه، سبب تالیف کتاب و فهرست بابهای آن آغاز شده است؛ متن اصلی آن در ۱۹ باب به ترتیب در صفت موی، جبین، ابرو، چشم، مژگان، روی، خط، خال، لب، دندان، دهان، زنخدان، گردن، بر، ساعد، انگشت، قد، میان و ساق میپردازد.
بهتازگی ترجمهی ایتالیایی «انیسالعشاق» به قلم ایمان منسوببصیری و استفانو سالتزانی در ایتالیا منتشر شده است. این کتاب نخستینبار با تصحیح عباس اقبال آشتیانی در سال ۱۳۲۵، به کوشش انجمن آثار ایران منتشر شد؛ برای دومین بار تصحیح دیگری از آن به همت محسن کیانی و نشر روزنه چاپ و منتشر شد.
نشست هفتگی شهر کتاب سهشنبه ۱۶ شهریور به نقد و بررسی کتاب «انیسالعشاق» و بازتاب ترجمهی ایتالیایی آن اختصاص داشت. در این نشست نسرین فقیهملکمرزبان، منوچهر ساداتافسری، محسن کیانی و ایمان منسوببصیری حضور داشتند.
- انیسالعشاق و چند اثر دیگر
کیانی چرایی گزینش و چگونگی کار بر انیس العشاق را تشریح کرد؛ وی گفت: من در رشتهی فرهنگ و تمدن تحصیل کردم و پایاننامهی خود را دربارهی تاریخ خانقاه نگاشتم که به همت نشر طهوری چاپ شده است. از آنپس به پیشنهاد دوستی بر آن شدم تا برای گلشن راز کشف الابیات تهیه کنم؛ برای این کار از شروح مختلف استفاده کردم و برخی از آنها را نیز به کار افزودم. پس از آن همان دوست کتاب انیسالعشاق را به من معرفی کرد تا کار مشابهی روی آن صورت دهم. این کتاب بر خلاف گلشن راز بسیار کمحجم است؛ بنابراین دیگر آثار مولف را یافتم و آنها را نیز به آن افزودم. در نهایت این اثر با تلاش فراوان به همت انتشارات روزنه چاپ شد؛ البته انتشار و توزیع آن در شکل مطلوبی صورت نگرفت. حال آنکه این کتاب برای هر دانشجوی رشتهی ادبی ضروری است.
وی در انتهای سخنان خود ضمن اشاره به ابیاتی، شیوهی کار مولف را تشریح کرد.
- شعرهایی خالی از معشوق
منسوب بصیری شیوهی کار خود در برگردان انیسالعشاق را تشریح کرد؛ وی اظهار داشت: پیشنهاد ترجمهی این اثر از سوی استفانو سالتزانی بود؛ او در پی صورتدادن کاری در حوزهی شرقشناسی بود. من در ابتدا به واسطهی وجود ابهامها و ایهامهای متعدد در متن دشواریهای ترجمه را دریافتم. در پی بررسیهای بعدی ترجمههای دیگری از این اثر را در نظر آوردیم که البته اغلب آنها ناقص بود. بدیهی است برای ترجمهی این اثر باید ساختار ادبیات فارسی و ایتالیایی (در دورههای مختلف) را بشناسیم؛ بهعنوان مثال بر اساس متن انیسالعشاق واژگان و اصطلاحاتی که در ادبیات فارسی بر زلف دلالت دارد بیش از صد عدد است؛ حال آنکه شاید بتوان تنها برای دو یا سه عدد از آنها معادل ایتالیایی یافت. یکی از ویژگیهای ادبیات ایتالیایی صراحت و رکگویی است؛ از اینروی فاقد ایجاز و ایهام و دیگر صناعات زبان فارسی است.
وی ادامه داد: بزرگترین چالش در ترجمهی این اثر ایهامهای بسیار آن است؛ بیان برخی از آنها به ایتالیایی ناممکن است؛ گاه برای هر بیت حاشیهها و توضیحات بسیار درج شده است؛ مثلا واژهی «مهر» در ادبیات ایتالیایی بیانشدنی نیست؛ برای بیان آن باید توضیحات بسیار آورده شود. تاویلپذیری شعر فارسی نیز دشواری ترجمه را صدچندان میکند. یکی از دلایل مترتب بر این امر اختلاط زبانهای پارسی و تازی است. میل ایرانیها بر ایجاد پیچیدگیها و صورتبندی کلیدواژهها دلیل دیگری است که بر دشواری ترجمهی متون فارسی میافزاید. مفهوم معشوق در ادبیات فارسی یکی از پیچیدهترین و عجیبترین مفاهیم است؛ با غور در ابیات فارسی میتوان دریافت اساسا هیچ معشوقی وجود ندارد؛ این یکی از بزرگترین کلیدهایی است که با خواندن انیسالعشاق و مقایسهی آن با ادبیات ایتالیایی کشف میشود.
منسوب بصیری در تبیین این نظرگاه تصریح کرد: این مفهوم در ادبیات فارسی چیزی نیست جز معشوقی قراردادی و ناموجود. با در نظر داشتن صناعات تکرار، تقلید، نظیرگویی، پاسخهای مدام و پیچیدگی ساختارها در ابیات فارسی میتوان این رویکرد را دریافت. اینگونه مفاهیم در ادبیات رمانس اساسا فهمشدنی نیست و نمیتوان نظایر آن را یافت. بسیاری از ابیات فارسی که در وصف میان و موی سروده شدهاند، نظیرهگویی در پاسخ به شعرای پیشین است. فهرستی که رامی در اثر خود در وصف اعضای بدن ترتیب داده است این مدعا را تصدیق میکند. در رویکرد یادشده شاعری دیوان مغازلهای را سامان داده است؛ از آنپس شاعری دیگر به آن پاسخ داده و این روند مدام ادامه یافته است. به هیچروی در ادبیات رمانس چنین پدیدهای وجود ندارد؛ بنابراین چگونه میتوان دریافت گاه معشوق واقعی در ذیل این ابیات وجود دارد؟ شاید بتوان از حال و سوز و گداز بیت فهمید؛ وقتی بیت از تصنع دور میشود، غم در آن موج میزند و شور و حالش افزایش مییابد میتوان دریافت دستکم به کسی اشاره میکند، گرچه شاعر پارسیگوی باز هم کلیشههای رایج پیش از خود را در نظر داشته است.
وی بر عرفانزدگی و تاویلهای عرفانی در گسترهی ادبیات فارسی تاکید کرد و اظهار داشت: در بسیاری موارد چنین رویکردی وجود ندارد؛ اما بسیاری از غربیها با پیشداوریهایی از ایندست به ادبیات فارسی ورود مییابند و کار ترجمه را آغاز میکنند؛ حاصل کار آنها با اصل ادبیات فارسی ارتباط چندانی ندارد. از اینروی در آغاز کار ترجمههای دیگر را به تمامی بررسی و با یکدیگر مقایسه کردیم. در این روند ترجمهی بسیاری واژههای پهلوی و ناخوانا را کنار یکدیگر گذاشتیم؛ از آنپس سالتزانی باید صحت ترجمه در زبان ایتالیایی را در مییافت؛ در پی این رویکرد دریافتهای نادرست مترجمان پیشین را نیز اصلاح کردیم و با توضیحات در ترجمه گنجاندیم. در بسیاری موارد معادل نعت یا صفتی که در ادبیات فارسی کارایی بسیار دارد در ادبیات رمانس وجود ندارد؛ مثلا تفاوت قائلشدن در ترجمهی واژگان مشکبیز و مشکریز کاری بسیار دشوار است؛ نمیتوان به واسطهی دشواری برخی از این واژگان را حذف کرد؛ بنابراین باید مصادر شبیه را یافت و ذیل آنها توضیحاتی افزود.
منسوب بصیری ضمن ارائهی مصادیقی دربارهی دشواریهای ترجمه از منظر یادشده، افزود: در ادبیات ایتالیایی و ادبیات رمانس اصطلاحات علوم و فنون راه نیافته است؛ این نیز علاوه بر رمزنگاری، پیچیدگی، پاسخگفتن مدام و اختفا در ادبیات فارسی بر دشواریهای کار ترجمه میافزاید. سالتزانی در ترجمهی عنوان اثر از جنبشی در ادبیات ایتالیا بهره جسته است. او انیسالعشاق را «کتاب درسی وفاداران طریق عشق» ترجمه کرده است. وفاداران طریق عشق نام فرقهای ایتالیایی است که در ادبیات سدهی سیزدهم ایتالیا بسیار تاثیرگذار و چالشانگیز بوده است. برخی دانته را نیز متاثر از این فرقه میدانند. این فرقه درعصر خود با کلیسا در ستیز بوده است؛ پیروان آن به سرودن ابیات عاشقانه و عرفانی مشغول بودهاند. از همینروی سالتزانی آن را شبیه به برخی رویکردهای رایج در ادبیات فارسی دانسته و عنوان را بر این اساس ترجمه کرده است. البته از آنجا که ادبیات فارسی غالبا نظیرهگویی است، اثبات نگاه سالتزانی دشوار است.
وی در انتها تصریح کرد: این ترجمه میتواند برای مخاطب ایتالیایی شگفتانگیز باشد؛ چراکه از ورای آن میتوان تفاوتهای فرهنگی در ادبیات غنایی دو کشور را دریافت. آنچنانکه گفته شد، بزرگترین تفاوت وجودنداشتن معشوق در بسیاری موارد، غامضگویی و اغراق بسیار در ادبیات فارسی است. اغراق در ادبیات فارسی میتواند نزد غربیهای شکل و صورتی کاریکاتورگونه داشته باشد؛ بنابراین ترجمهی اثری از ایندست باید بتواند انتقال آن را در شکلی مثبت صورت دهد؛ سنتشناسی ادبیات فارسی راه مفیدی برای تحقق این امر است؛ در مقدمهی این اثر کوشیدهایم این امر محقق شود.
- زبان شیءزده
سادات افسری در ابتدا ضمن اشاره به مصادیقی بر دشواریهای ترجمهی چنین اثری تاکید کرد و تلاش مترجمان را ستود؛ وی اظهار داشت: در فرهنگ زبانی و جهانبینی ایتالیایی و ایرانی وجه مشترک چندانی وجود ندارد؛ در حقیقت ما در دو قطب متضاد به سر میبریم. در اینجا یکی از مشکلات عمدهی زبان مطرح است؛ وقتی با ترجمهی یک اثر کلاسیک فارسی رویاروییم نمیتوانیم به شکاف زبانی و فرهنگی اشاره نکنیم؛ در حقیقت این شکاف نه تنها زبانی که اگزیستانسیال است و نوع هستی ما را در مینویسد. زبانفارسی ابژهنگار است؛ یعنی در آن با شیء صرف رویاروییم؛ مثلا غالب رنگهای موجود در زبان فارسی به اشیا منسوب است؛ حال آنکه در ایتالیایی هریک از رنگها نامی خاص خود دارند.
وی با توجه به تفاوت یادشده در گسترهی دو زبان رویکرد مترجمان در برگردان نام رنگها را نقدپذیر خواند و افزود: در زبان ایتالیایی حتما نامی برای رنگ «دانه اناری» وجود دارد؛ چراکه ایتالیاییها در حوزهی نقاشی و خلق آثار فیگوراتیو معروف هستند؛ مترجمان باید رنگی را بجویند که مشابه دانهاناری باشد؛ این کار در ترجمه صورت نیافته و اصطلاح دانه اناری عینا ترجمه شده است. به هر روی نقشهای که در سالهای اخیر مردان فرهنگی این دو سرزمین ترسیم کردهاند، گامی نو، با کیفیت و کمیت در خور توجه است که به شکوفایی ارتباط میان دو فرهنگ میانجامد؛ مترجمان این اثر نیز در این گستره قرار دارند.
سادات افسری ضمن اشاره به نام بسیاری افراد تلاشهای صورتیافته در برقراری ارتباط فرهنگی میان ایران و ایتالیا را به تفصیل برشمرد؛ وی از آنپس به شرح چگونگی تاثیر زبان در تقابل جهانبینی جوامع مختلف پرداخت و اظهار داشت: هر زبانی بازگوی یک جهانبینی است. زبان ایتالیایی جهانبینیای را بازگو میکند که تجربهها و گذشتهای متفاوت از تاریخ ما داشته است؛ شیوهی بلوغ و تکامل این زبان بسیار متفاوت است از آنچه طی اعصار بر سر زبان فارسی آمده است. رویارویی با این ترجمه موجب میشود ما دشواریهایی را در یابیم که در پی تفاوتهای یادشده در امر ترجمه بروز مییابند. زبان ما و فرهنگی که در پی آن شکل گرفته، شیءگرا است. در پی این امر ما خطای باصره را نادیده انگاشتهایم؛ حال آنکه فرهنگ غربی آنچه میبینید باور ندارد و ارزشی برای آن قائل نیست؛ آنها در پی یافتن نیرویی هستند که در پس دیدن جاری است.
وی افزود: مناسبات تاریخی و نظامهای سیاسی در شکلگیری رویکردها و نظرگاههای یادشده موثر بودهاند. تجربهی ملت ایتالیا آنها را به زبانی مدرن و منسجم مجهز کرده است؛ حال آنکه شایگان زبان شیءگرای فارسی را «ولنگ و باز» میداند؛ او فیلسوف است و برای بیان مفاهیم و نظرگاههای خود به دشواریهای متعدد دچار است.
سادات افسری در ادامه شرح نکاتی دربارهی ترجمه را ضروری دانست و تصریح کرد: آنچه دربارهی ترجمه خواهم گفت نوعی بررسی پدیدارشناسانه است؛ یعنی آن را ارزیابی نخواهم کرد. بر جلد کتابهای غربی تنها نام مولف درج میشود؛ نام مترجم یا گردآورنده بر روی جلد نیست؛ حال آنکه در چاپ این کتاب روندی جز این لحاظ شده و نام مترجمان بر جلد درج شده است. در ابتدای کتاب یک معرفی گنجانده شده است که مولف آن مشخص نیست؛ در این صفحات شرح وظایف مترجمان مشخص نشده است؛ در واقع مکانیزم تهیه این اثر تشریح نشده است. در بخش بعد تلاش شده است که برخی از پرسشهای یادشده پاسخ داده شود؛ البته بیشتر این بخش تنها به نام اثر اختصاص یافته است. به نظر میرسد مطلوب بود در این بخش روند تولید این اثر و فراز و فرودهای آن قدری تشریح میشد.
وی ضمن تشریح دیگر بخشهای کتاب افزود: ترجمهی اثر در قیاس با اصل آن حجمی سه برابر یافته است؛ من سعی میکنم چرایی آن را تشریح کنم. برخی رویکردهایی که در ترجمه لحاظ شده است در متن اصلی نیست؛ البته برخی از آنها موجب افزایش حجم ترجمه نشدهاند؛ از آنجمله میتوان به افزودن علائم سجاوندی و بهرهگیری از امکانات رسمالخطی و تایپی از جانب مترجم اشاره کرد؛ هیچیک از آنها را مولف خود به کار نگرفته است. در بخشهایی توضیحاتی از مترجم ایتالیایی درج شده است؛ او این توضیحات را بر اساس ترجمهای فرانسوی صورتبندی کرده است؛ باید در نظر آورد که آنه ماری شیمل آن ترجمه را خالی از اعتبار میداند. مترجمان رویکردهای بسیاری را لحاظ کردهاند؛ اما آنچه موجب حیرت میشود، ترجمهی آزاد (از سوی مترجم فارسیزبان) است؛ مترجم لغت به لغت پیش نرفته است؛ از اینروی حجم افزایش یافته است.
سادات افسری در انتها ضمن اشاره بر تناقضات بروزیافته در پی رویکردهای یادشده و ارائهی مصادیقی در تایید آنها به مواردی اشاره کرد که در متن اصلی وجود دارند، حال آنکه در ترجمه درج نشدهاند؛ از آنجمله توضیحات عباس اقبال آشتیانی و ترجمهی برخی واژگان عربی است.
- زیبایی در بستر تاریخ
فقیه ملکمرزبان اشاره به نکاتی دربارهی این اثر و ترجمهی آن را ضروری دانست و تصریح کرد: در این اثر نوزده عضو اندامی انسان توصیف شده است؛ آنها مشبه یا اسم هستد. مولف بر مبنای نام این اندام، صفات و نظرگاههای مختلف دربارهی آنها مجموعهای را جمعآوری کرده و با بهرهگیری از تفاوتهای زبانی معادلهای عربی و فارسی آنها را یاد کرده است. مولف در مرحلهی بعدی به تشبیهها اشاره کرده و نمونههایی را نیز دست داده است. جالب توجه است که او در ارائهی نمونهها، حوزهی فرهنگی فرهیختهای را خاصا برای شاعران خراسانی قائل شده است؛ او گاه به شهرها، نژادها یا صنوف خاص اشارهی ویژه دارد. این رویکرد در مجموع بیانگر این است که ما چه عضوی را چگونه مینامیم و چه صفاتی برای آن قائلیم. با این رویکرد میتوان دریافت چگونه اندامی خاص در حوزههای مختلف (اعم از شاعرانه و عارفانه) استفاده میشود؛ همچنین میتوان چگونگی کارکرد آنها در قالبهای مختلف ادبی را نیز دریافت.
وی در شرح نکتهای دیگر افزود: با توجه به رویکرد مولف میتوان نگاهی مردمشناسانه را به کار گرفت؛ برای ما مطلوب است بدانیم قدما چه شکلی بودهاند و مطلوب آنها چه بوده است؛ ما در اینباره خیالبافی میکنیم. مثلا در رویارویی با توصیفات مختلف مو میتوان دریافت اقوام مختلف چه شکل و صورتی داشتهاند؛ میتوان از نمایش لفظ و صفت و تشبیه و استعاره در این اثر تصوراتی از پیشینیان صورت داد. همچنین از آنجا که مو بیشتر توصیف شده است میتوان دریافت این عضو از اسباب زیباشناختی بسیار اصیل بوده است؛ یا میتوان دریافت در پیشینهی زیباییشناسی ما کمترین سخن دربارهی بینی گفته شده است.
فقیه ملکمرزبان انیس العشاق را از باب زبانشناسی نیز در خور توجه دانست و تصریح کرد: امروز مقولهی نامگذاری اهمیتی ویژه دارد؛ این رویکرد دیدگاه ما دربارهی جهان پیرامون را روشن میکند. این کتاب ابتدا نام اعضای مختلف را در گویشها و زبانهای مختلف بازگو میکند و از آنپس به حوزهی تشبیه و استعاره ورود مییابد. این نکات میتواند برای دانشجویان و پژوهشگران ادبی بسیار فایده داشته باشد. سر آخر اینکه مولف نمونهها و مصادیق متعددی را درج کرده است که میتوان با استناد به آنها قوهی خیال را تحرک بخشید. بدیهی است که اغراق در ادبیات فارسی بسیار است؛ اما باید آن را به مثابه یک ویژگی زبانی نگریست. آنچنانکه گفته شد فضای ذهنی و زبان ما در بستر تاریخ شکل گرفته و معنا یافته است؛ نمیتوان حادثهای را یافت که در سیر شکلگیری زبان یک فرهنگ بی تاثیر باشد. مولف کار خود را با رویکردی مطلوب پایان داده است؛ او چگونگی صورتبندی تناسب در به کارگیری تشبیهات را در نظر آورده است؛ بر این اساس وقتی اندامی را از بابی تشبیه میکنیم باید اندام دیگر را در همان باب با مراعات نظایر آن تشبیه کنیم. رامی رویکرد فلاسفه در اینباره را نیز در نظر آورده و قواعدی را در زیباشناسی طرح کرده است. این کتاب از دریچهی ادراک حسی آغاز میشود؛ اما نمیتوان آن را تنها در این چارچوب محدود کرد.
نظر شما