زن ميانسالي ميگفت كه از آقاي شهردار چيزي نميخواهد جز پسرش؛ پسري كه 14سال پيش، درحاليكه نوجواني بيش نبود در جريان يك نزاع دسته جمعي منجر به قتل، قاتل شناخته شد و در نهايت تلاش گروهي خيريه و حمايت شهردار تهران باعث گذشت خانواده مقتول شد.
پرونده شهرام و ماجرايي كه براي او رخ داد، به 14سال پيش برميگردد؛ زماني كه او نوجواني 15ساله بود و در همان زمان به اتهام قتل عمد به زندان افتاد. سينا صابريان از اعضاي گروه خيريهاي است كه با حمايت دكتر قاليباف تلاش زيادي براي نجات شهرام از قصاص كردند. او در گفتوگو با همشهري ميگويد: هفته آخر اسفند سال گذشته بود كه به همراه دكتر قاليباف براي سركشي و ديدار با خانوادههاي ساكن كورهپزخانههاي اطراف تهران راهي آنجا شديم. پيش از آن، ما با حمايت خيرين و شهردار تهران برخي اقلام مورد نياز اين خانوادهها را تهيه ميكرديم و به دستشان ميرسانديم اما اين بار آقاي شهردار نيز همراه ما بود تا از نزديك با اين خانوادهها ملاقات كند. در يكي از اتاقهاي اطراف كورهپزخانهها زني ميانسال زندگي ميكرد كه با كاركردن در خانههاي مردم زندگياش را ميچرخاند. آن روز عصر وقتي وارد اتاق او شديم، با ديدن دكتر قاليباف به او گفت كه هيچ كمكي از وي نميخواهد جز رسيدن به پسرش. او سپس تعريف كرد كه پسرش 14سال پيش و در نوجواني به اتهام قتل دستگير و به قصاص محكوم شده و در همه اين سالها تنها آرزويش، در آغوشگرفتن دوباره اوست. همان روز بود كه شهردار تهران از ما خواست اين پرونده را پيگيري كنيم تا اگر كمكي از دست وي ساخته بود، انجام دهد.
- 14سال پيش
شهرام 15سال بيشتر نداشت كه بهعنوان كارگر در يك مرغداري در شهر گرگان مشغول بهكار شد. پدرش چندسال قبلتر فوت كرده بود و مادرش براي اينكه بتواند كاري پيدا كند، راهي تهران شده و در اطراف كورهپزخانهها ساكن شده بود. در همان روزها بود كه درگيري خونيني بين چند نفر رخ داد و در نهايت اين درگيري باعث مرگ مردي جوان شد؛ مردي كه پدر 3فرزند بود و خانوادهاش در كاشان زندگي ميكردند. شهرام در جريان تحقيقات انجام شده قتل را به گردن گرفت و گفت كه ناخواسته مرتكب جنايت شده است. او كه بهشدت اظهار پشيماني ميكرد، دستگير و به كانون اصلاح و تربيت منتقل شد تا اينكه پروندهاش در دادگاه رسيدگي و در نهايت با حكم دادگاه، وي به قصاص محكوم شد. پسر نوجوان چند سالي را در كانون گذراند و پس از آن به زندان گرگان منتقل شد تا زمان اجراي حكمش فرا برسد. اين در حالي بود كه مادر شهرام كيلومترها دورتر از فرزندش، از اتفاقي كه براي او رخ داده بود خبر نداشت. شهرام كه نميخواست مادرش از اين ماجرا بويي ببرد، از دوستان و اقوامش كه در آن درگيري شوم حضور داشتند، خواسته بود چيزي به مادرش نگويند و به اين ترتيب 10سال گذشت و در اين سالها مادرش بيخبر از سرنوشت او بود.
زمان ميگذشت و شهرام كه كابوس اعدام لحظهاي رهايش نميكرد، در زندان شروع به تحصيل كرد و توانست در رشته برق، ديپلم بگيرد. رفتار و اخلاق او حتي باعث شده بود كه مسئولان زندان وي را بهعنوان مسئول فرهنگي بند تعيين كنند تا اينكه يك روز، يكي از همبنديهاي او آزاد شد و پس از آزادي تصميم گرفت براي كار راهي تهران شود. او در كورهپزخانههاي اطراف تهران مشغول بهكار شد و آنجا بود كه با مادر شهرام آشنا شد و او را در جريان حادثهاي كه براي پسرش رخ داده بود، قرار داد. مادر در جستوجوي پسر راهي گرگان شد و در نهايت توانست پس از گذشت 10سال پسرش را ملاقات كند. با اين حال زن ميانسال كسي را نداشت كه براي رفتن نزد خانواده مقتول و گرفتن رضايت آنها كمكش كند و آزادي پسرش شد تنها آرزويش. تا اينكه چندماه پيش وقتي شهردار تهران را در خانهاش ديد تنها آرزويش را با او مطرح كرد و از او براي بخشش فرزندش كمك خواست.
- تلاش براي گرفتن رضايت
پشيماني شهرام، متنبه شدن او در زندان و رضايت كامل مسئولان زندان از وي، همه دلايلي بود كه گروه خيريه با حمايت شهردار تهران تصميم گرفت براي گرفتن رضايت خانواده مقتول تلاش كند. سينا صابريان ميگويد: هر طوري بود نشاني خانواده مقتول را در كاشان پيدا كرديم. وقتي به آنجا رفتيم، همه آنها سياهپوش بودند. ظاهرا چند روز قبلتر يكي از اعضاي خانوادهشان را از دست داده بودند. برخلاف تصورمان، صميمانه از ما استقبال كردند. آنها پس از قتل پدر خانواده سختي زيادي كشيده بودند با اين حال پس از گفتوگوهاي بسيار رضايت دادند كه به يك شرط، رضايت دهند. با همكاري شهردار تهران و برخي خيرين در نهايت توانستيم شرط آنها را محقق و رضايت خانواده مقتول را بگيريم. وقتي آنها براي اعلام گذشت به تهران آمدند، شهردار تهران آنها را به دفترش دعوت و از تصميم بزرگ آنها قدرداني كرد. با گذشت خانواده مقتول، شهرام پس از 14سال تحمل زندان آزاد شد و توانست بار ديگر مادرش را درآغوش بگيرد. صابريان ميگويد: خانواده مقتول پس از اينكه رضايت دادند به ديدن مادر شهرام رفتند. لحظه ديدار آنها لحظه عجيبي بود. هر دو خانواده سختي زيادي كشيده بودند و فقط گريه ميكردند. در نهايت نيز آنها از ما خواستند هر كاري از دستمان برميآيد براي مادر شهرام انجام دهيم. شايد اگر آن روز آقاي شهردار به ديدن مادر شهرام نرفته بود، اين پرونده تلخ پايان شيريني نداشت.
- پست اينستاگرامي شهردار
دكتر قاليباف با انتشار مطلبي در صفحه اينستاگرام خود نوشت: ماجراي شهرام يكي از همان قصههاي غمانگيز اطراف ماست. نوجواني در ۱۵سالگي مرتكب قتل ميشود و ۱۴سال از عمرش را در زندان ميگذراند. چندماه پيش كه براي بازديد به يكي از كورهپزخانههاي اطراف تهران رفته بودم مادري از من درخواست عجيبي كرد؛ او فرزندش را ميخواست. از ۶ماه پيش كه در جريان موضوع قرار گرفتم، با كمك دوستان و خيرين تلاش كرديم تا خانواده محترم مقتول رضايت بدهند. شنيده بودم كه حاضر به اعدام متهم هم نيستند. به لطف خدا راضي شدند از شهرام بگذرند. همه احكام خدا در جاي خود خوب است؛ حتي اينكه خانوادهاي اجازه داشته باشد از حكم قصاص بگذرد. با تمام وجود از اين اتفاق خوشحال شدم. از خانواده بزرگوار آن مرحوم هم از صميم قلب تشكر ميكنم. مطمئنم خداوند اجر گذشتشان را خواهد داد.
نظر شما