و با نگاهی دیگر بسیاری از افرادی که روی درختها، دیوارها، بناها و یا نمادهای تاریخی یادگاری مینویسند هم، به غلط دنبال باقیگذاشتن نشانهای یا اثری از خود بودهاند و البته این افراد راه را اشتباه رفتهاند؛ در هرحال بسیاری از ما دوست داریم یادمان در دنیا جاودانه شود؛ باقی و پایدار باشد.
اما او دنبال جاودانگی نبود. فقط راهی را که مطمئن بود درست است و خدا میپسندد، رفت و در سرزمین ناشناختهای که قبل از عاشورای سال 61 هجري قمري چندان کسی آنجا را نمیشناخت، ماندگار شد.
آنقدر این سرزمین، ناشناخته بود که وقتی وارد آن شد بسیاری از افراد نامش را نمیدانستند. وقتي نام سرزمين را پرسيد یک نفر گفت كه نام اينجا، عَقر است. یکی گفت عمورا، دیگری گفت شاطیالفرات و یکی گفت اینجا نینواست تا بالأخره صدايي شنيده شد كه نام این صحرا کربلاست.
سرزمین ناشناخته و رازآلودی که یکی از مهمترین و شاید کوتاهترین نبردهای جهان در آن رخ داد و ماندگارترین و زندهترین اتفاق تاریخ شد. شايد به نظر ميرسيد اين رويداد، بین هزاران نبرد تاریخ گم شود، اما نشد و حالا هرسال روزی هست که در آن شکل خیابانهای بسياري از شهرها عوض میشود.
خيابانهاي شهرهاي ايران و ديگر كشورهاي منطقه و مراكزي در سراسر دنيا محل زنده كردن ياد آن واقعه ميشوند. خيابانهاي ما رنگ و بوی آشنایی بهخود میگیرند، رنگ و بويي که همه میشناسیم و از کودکی آن را لمس کردیم.
- خيابانهاي عاشورايي
محمد به خانه آمد و یک قالیچهی کوچک برداشت و رفت. من اعتراض کردم، اما مادرم به سینهاش کوبید و گفت: «بچهام برای هیئت میبره.» محمد کلی از وسایل خانه را برای هیئت برده و هربار مادرم قربانصدقهاش رفته است.
محمد برادرم، 15ساله است. او و دوستانش یک هیئت کوچک محلی راه انداخته و نام آن را «نوجوانان حسینی» گذاشتهاند. نام هیئت را با هم انتخاب کردیم، چون او از من بهعنوان خواهری که دوسال بزرگتر است، همیشه مشورت میگیرد.
من دیدم که برای پیداکردن یک محل مناسب در حاشیهی پیادهرو چهقدر تلاش کردند؛ جایی انتخاب کردند كه هم چندان در مسیر رفتوآمد عابران نباشد و هم در رفتوآمد ماشینها اختلال ایجاد نكند.
بعد هم رضایت همسایهها برايشان مهم بود و بهخاطر همین آنها با چند نفر از همسایهها صحبت کردند و بالأخره داربستها را زدند.
در بستن داربستها از بزرگترها کمک گرفتند. کار خطرناکی بود و هر بعد از ظهر که محمد از مدرسه برمیگشت با یکی از دوستان پدرم تماس میگرفت و بعد با هم برای نصب داربستها میرفتند.
هیئت کوچک آنها کمکم شکل گرفت و فرش شد؛ آنها سماور بردند و مادر یادشان داد چهطور چای را دم کنند که خوشمزه شود و گفت که کمتر از ظرف یکبارمصرف استفاده کنند و زبالههایشان را در سطلهای بزرگ بریزند و مراقب تمیزی خیابان باشند.
البته قرار است بهزودی دسته هم راه بیندازند و برای همین از مسجد محله طبل و زنجیر امانت گرفتهاند و البته دیشب پدرم برایشان صحبت کرد و گفت لازم است زمان خروج از هیئت برای دسته دیروقت نباشد، صدای بلندگو زیاد بلند نباشد.
گفت در خیابانها حتماً مراقب ماشینها باشند و تا جايي كه ممكن است از مسیرهای پیادهروی بروند و مراقب بچههای کوچکتری که دنبال دسته میآیند باشند و...حالا آنها راه و رسم برگزاری یک مجلس عزاداری درست را میدانند.
پدرم یکی از دوستانش را هم برای سخنرانی دعوت کرد و گفت كه فقط نیمساعت فرصت دارد تا برایشان صحبت کند. دیشب وقتی محمد به خانه برگشت به من گفت: «خبر داری؟ امسال عاشورا تطابق تاریخی داره!»
با تعجب نگاهش کردم و به شوخی پرسیدم: «تو میدونی تطابق تاریخی یعنی چي؟» محمد گفت: «امروز هیئت ما سخنران داشت و من فهمیدم که عاشورای سال 61 هجری قمری، به روايتي مطابق با 21 مهرماه خورشیدی بوده و امسال هم روز 21 مهر، روز عاشوراست.» و بعد ساکت شد.
محمد اینروزها برای خودش حال و هوایی دارد.
- اين قسمت رنگ ندارد
این قسمت خاکستری است؛ رنگ ندارد! قابل باور نیست اینهمه زباله بعد از انجام یک مراسم عزاداری در خیابان رها شوند؛ یعنی به تعداد ظرفهایی که در خیابان رها میشود شهروندانی داریم که برای سطل زباله هیچ اهمیتی قایل نیستند!
نمیتوانم باور کنم کسی از یک ایستگاه صلواتی، نذری بگیرد و بعد ظرف نذری را همانجا در پیادهرو و خیابان پرتاب کند و برود! اما باور کنیم یا نه این اتفاقها میافتند و مأموران زحمتکش شهرداری اینروزها خستهتر از همیشه و بیشتر از همیشه کار میکنند تا زبالههای یکبارمصرف را از مقابل هيئت، ایستگاههای صلواتی و در هرگوشه و کنار خیابان جمع کنند.
سال گذشته اتحادیهي تولیدکنندگان پلاستیک و نایلون، اعلام کرد بهطور معمول روزانه 14هزار تن ظروف پلاستیکی و سههزار تن ظرف کاغذی مصرف میشود که این میزان در ایام محرم به بیشاز سه برابر افزایش پیدا میکند، به نحوی که مصرف ظروف پلاستیکی به 40هزار تن و ظروف کاغذی به 10هزار تن در روز میرسد.
بنابراین از خطرهاي خوردن غذا و نوشیدنی داغ در ظروف یکبارمصرف که بگذریم، رهاکردن این ظروف در خیابان میتواند محیطزیست را با خطر آلودگی روبهرو کند!
البته در سالهای اخیر برای جمعآوری زبالههای یکبارمصرف حرکتهایی شده است. حتي سال گذشته در برخی از پایگاهها، هيئتها و البته برخی از گروههای محیطزیست و تعدادي از داوطلبان در حرکتی که از قبل روی آن اطلاعرسانی شده بود، پس از پایان مراسم اقدام به جمعآوری زبالههای رها شده کردند.
این حرکت بسیار ارزشمند است، اما به هیچ وجه از بار بیتوجهی آنها که غذا و یا نذری را خوردند و زبالهاش را در خیابان و زیر پایشان رها کردند، کم نمیکند.
البته در این بین هیئتهایی هم هستند که در بین سخنرانیها و مراسمشان از شرکتکنندگان میخواهند ظرفهای یکبار مصرف را در خیابان رها نکنند؛ مثل هیئت «نوجوانان حسینی».
نظر شما