براساس گزارش تايم، روبن سمو نوجوان انگليسي زباني بود كه تنها اصول اوليه زبان اسپانيايي را فرا گرفتهبود. وي در يك رقابت فوتبال دچار ضربه مغزي شده و به كما رفت، اما زماني كه از كما خارج شد، جاي دو زبان تغيير يافته بود: وي ميتوانست اسپانيايي را مانند زبان مادرياش صحبت كند اما در انگليسي صحبت كردن دچار مشكل بود.
وي ميگويد اسپانيايي ناگهان بر زبان او جاري شدهاست اما هرزمان كه تلاش كرده انگليسي صحبت كند، دچار تشنج شدهاست. با اين همه وي به مرور زمان توانايي انگليسي صحبت كردنش را به دست آورده و مهارتهاي اسپانيايياش به تدريج كمرنگتر شدند، و در اين ميان پزشكان همچنان در تلاشند دليل وقوع اين رويداد را توضيح دهند اگرچه اين اولين باري نيست كه چنين حادثهاي رخ ميدهد.
براي مثال درسال 2012 مردي انگليسي پس از يك سكته مغزي شروع به صحبت كردن به زبان ولزي كرد و در سال 2010 نيز نوجواني اهل كرواسي پس از بيدار شدن آلماني را روان صحبت ميكرد. همچنين در سال 2013 مردي استراليايي پس از يك تصادف خودرو و به هوش آمدن از اين سانحه،چيني صحبت ميكرد.
آنچه در مورد تمامي اين رويدادها يكسان است اين است كه تمامي اين افراد دانش ناچيز و اوليهاي درباره زبانهايي كه پس از ضربه مغزي بر آن مسلط شدهاند داشتهاند، پس از آن دچار آسيب مغزي شدهاند و در نهايت زبان مادري آنها دچار اختلال شده و زباني كه در آن مهارتي نداشتند به زبان مادري آنها تبديل شدهاست و به مرور زمان،توانايي اوليه آنها دوباره احيا شدهاست.
آنچه محققان براي توضيح اين رويداد عجيب مطرح ميكنند و البته نسبت به آن اطمينان كامل ندارند، اين است كه مهارتهاي جديد زباني به واسطه تغيير اتصالات مغزي در اثر ضربه وارد شده به دست ميآيند و نمونهاي تغييريافته از وضعيتي است كه به آن نشانگان لهجه خارجي گفته ميشود.
تاكنون 200 مورد ابتلا به اين وضعيت ثبت شدهاست، در اين شرايط افراد پس از بهبود يافتن از يك ضربه مغزي شديد شروع به صحبت كردن با لهجهاي خارجي ميكنند. در يكي از اولين نمونههاي ثبت شده از اين وضعيت، زني نروژي در حين جنگ جهاني دوم مورد اصابت تركش بمب قرار ميگيرد و زماني كه به هوش ميآيد، با لهجه آلماني صحبت ميكند و همين باعث مي شود دوستانش او را از خود برانند زيرا لهجه آلماني او را يك جاسوس نشان ميداد.
اين وضعيت در اثر آسيب ديدن بخشي از مغز ايجاد ميشود كه كنترل ماهيچههاي مورد استفاده در گفتار را به عهده دارد. به گفته ليندزلي نيكلز از دانشگاه مككواير، صحبت كردن نيازمند كنترل بسيار دقيق ماهيچه لبها، زبان، آرواره و حنجره است و درصورتي كه قرارگيري اندامهاي گفتاري، سرعت و هماهنگي حركات ماهيچهها تغيير پيدا كرده يا نامنظم شوند، نوع گفتار نيز دچار تغيير ميشود.
در نتيجه نميتوان گفت كه اين افراد با لهجه جديد صحبت ميكنند، درواقع آنها كنترل ماهيچههاي گفتاري خود را در حين تلفظ حروف صدادار و بيصدا از دست دادهاند و همين ميتواند اين تصور را ايجاد كند كه فرد درحال صحبت با لهجهاي بيگانه است.
شايد همين رويداد در مورد افرادي كه به زباني ديگر صحبت ميكنند نيز صادق باشد، ممكن است لهجه اين افراد باعث شود ديگران فكر كنند كه آنها در زباني متفاوت مهارت پيدا كردهاند. دليل ديگر اين وضعيت ميتواند از بين رفتن ناگهاني و موقتي مهارت در گفتار به زبان مادري باشد،حالتي كه به زبانپريشي يا عدم قدرت تكلم مشهور است و معمولا پس از سكتههاي مغزي رخ ميدهد.
زبان پريشي معمولا بر همه زبانهايي كه بيمار مي شناسد اثر ميگذارد، اما اين احتمال نيز وجود دارد كه تنها بر زبان مادري او تاثير داشته باشد، به اين شكل دسترسي بيمار به ديگر بخشهاي مغز كه با زبان دوم در ارتباط است بيشتر ميشود.
نظر شما