سه‌شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶ - ۰۵:۳۳
۰ نفر

بازیکنان تیم‌های استقلال و پرسپولیس بین سر و صدای طرفداران دنبال توپ می‌دوند اما الان سال‌هاست که همه می‌دانند تب و تاب این بازی تنها به آن 100هزار نفر تماشاگر ورزشگاه آزادی محدود نمی‌شود.

 همان‌طور که در خانه‌ای در شمال تهران، گروه سازنده «چارخونه» بدون توجه به عقب بودن کار، دور تلویزیون نشسته‌اند و برای هم کری می‌خوانند.

همه در اتاقی که به کافی‌شاپ این ساختمان تبدیل شده، نشسته‌اند و با هر ضربه کریم باقری و محمد نوازی فریاد می‌کشند.

جواد رضویان برای پرسپولیسی‌ها کری می‌خواند و آنها می‌گویند که صدایت را نداریم. رضویان هم کاغذی را لوله می‌کند و سرشان فریاد می‌کشد.

بازی که تمام می‌شود و آبی و قرمزها مساوی می‌شوند، همه یاد کار می‌افتند؛ «چارخونه عقب است».

هنگامه، خواهر حامد (همان چهارشنبه) به تهران آمده و ساکن خانه 4واحدی‌ شده و شنبه هم که از قدیم عاشقش بوده، می‌خواهد به او اعتراف کند.

نقش هنگامه را سحر ولدبیگی بازی می‌کند؛ همان کسی که پای ثابت سریال‌های مهران مدیری بود، حالا در سریال سروش صحت نقش مهمی را بازی می‌کند.

اما ماجرای اعتراف به این راحتی‌ها نیست. گرفتن این صحنه هر بار به دلیلی به‌هم می‌خورد.

یک بار محمد شیری – بازیگر نقش فرخ – زود وارد صحنه می‌شود، یک بار دیگر هنگامه دیالوگش را زود می‌گوید و بار سوم هم یکی خارج از صحنه حرف می‌زند و داد رضویان را درمی‌آورد.

او به خاطر به‌هم ریختن تمرکزش عصبانی شده و غر می‌زند که این حرف‌ها باعث می‌شود او نتواند «خوب» بازی کند.

گروه از 8 صبح تا الان – که 7 شب است – کار کرده و همه خسته‌اند. بار چهارم همه چیز خوب است و سروش از اتاق رژی (در طبقه پایین) این صحنه را تایید می‌کند.

کار آن روز تمام است و فردا ساعت 8 صبح همه باید دوباره جمع شوند. سحر ولدبیگی تازه به گروه اضافه شده و می‌خواهد بداند در بازی روز اول خوب بوده یا نه.

سروش صحت می‌گوید: «من آماده بودم که 10 روز با هم کار کنیم تا نقشت دربیاید اما امروز خیلی خوب بودی، لهجه و بازی همان بود که فکر می‌کردم.

این‌جوری جلو می‌افتیم». هوا تاریک شده و جز مرغ و خروس‌ها در حیاط این خانه کسی باقی نمانده. سروش صحت هم می‌رود تا فردا 8صبح اولین نماها را بگیرد.

  صبح روز بعد

صبح کسی در خانه چارخونه نیست. می‌گویند گروه در پارک کار می‌کنند. پارک روبه‌روی خانه، لوکیشن دیگری برای سریال است. اینجا قرار است زمان آشنایی شکوه و منصور تصویربرداری شود. وسط چمن‌ها پتویی پهن کرده‌اند تا آن دو کنار گاز پیک‌نیکی بنشینند. هر دو مانند آدم‌کوکی‌ها حرف می‌زنند تا یک‌جور یادآور زمان قدیم باشد و البته دعوای قدیمی فروغ و شکوه در سریال.

منصور به شکوه می‌گوید: هوای خیلی خوبیه.
شکوه: آره، کاش با بچه‌هامون هم اینجا بیایم.
منصور: آره فروغ!
شکوه: فروغ؟ من از همون اول می‌دونستم که پای یه زن دیگه هم در میونه! (و قهر می‌کند. تلاش منصور هم جواب نمی‌‌دهد).

 شکوه خانم بلوط می‌خواهد؛ بلوط روی بالاترین شاخه درخت. «کات». گروه جایشان را تغییر می‌دهند تا بالا رفتن منصور را بگیرند.

حمید لولایی و مریم امیرجلالی از همان ابتدا گفته‌اند که حرف نمی‌زنند. آنها با هیچ نشریه‌ای مصاحبه نمی‌کنند و می‌گویند: «حرفی نداریم. همه را قبلا گفته‌ایم...» انگار برای این حرف نزدن با هم هماهنگ کرده‌اند.

صحت به لولایی می‌گوید جوری از درخت بالا برود تا چهره‌اش را ببینیم. قرار است منصور به خاطر چیدن بلوط از بالاترین شاخه پرت شود. گریمور سبیل لولایی را صاف می‌کند و لولایی از درخت بالا می‌‌رود. چهره‌اش همه آنهایی که پشت صحنه‌اند را می‌خنداند.

نمای خوبی است و گروه آماده می‌شوند تا صحنه‌های بعد از سقوط را بگیرند. منصور بلوط به دست روی زمین دراز کشیده و ابرو می‌کشد. شکوه می‌گوید: «از همون روز اول دست و پا چلفتی بودی، یادته؟» و بلوط را می‌گیرد. همان برداشت اول خوب است. گروه وسایلشان را جمع می‌کنند تا نماهای بعدی را در خانه بگیرند.

دعوای خانوادگی

«وقتی من می‌خندم، زشت می‌شم». رعنا- فلامک جنیدی- این را به مادرش می‌گوید و دنبال هنگامه می‌رود. صحت به او می‌گوید که باید جوری از اتاق بیرون برود که همه فکر کنند می‌خواهد هنگامه را زیر مشت و لگد بگیرد.

انگار هنگامه مانند برادرش- حامد- سربار خانواده شده و امان دخترها را بریده. بعد از 3 بار تمرین این صحنه را می‌گیرند اما حالا باید صحنه قبل آن را جلوی دوربین ببرند؛ لحظه‌ای که هنگامه به آنها حرف زده است.

رعنا مدام از مادرش می‌پرسد: «چی کار کنم... چی‌کار کنم؟» مادر عصبی مزاجش هم حوصله‌اش سررفته. این صحنه را می‌گیرند و سروش صحت استراحتی می‌دهد تا به کارهای دیگر برسد.

او یادداشت‌نویس ثابت یکی دو مجله و روزنامه است و کار تعطیل شده تا او سر فرصت به این کار برسد. در اتاق فرمان- که در طبقه دوم ساختمان بنا شده - او پشت میزی نشسته و می‌نویسد.

گروه هم به کافی‌شاپ رفته‌اند تا چای و قهوه‌ای بخورند اما می‌گویند فعلا حرف نمی‌زنند؛ سکوت سرشار از ناگفته‌هاست! لولایی و امیرجلالی صحنه‌های بعدی را تمرین می‌کنند. قرار است دوباره دعوای خانوادگی شکوه و منصور باشد؛ جایی که شکوه از خسیسی منصور شکایت می‌کند و منصور هم می‌گوید: «توکلا 2 تا پدربزرگ و مادربزرگ داری و یک دختر عمه. هیچ‌کسی رو نداری که این همه غر می‌زنی».

 آنها با همدیگر تمرین می‌کنند تا سر سروش صحت خلوت شود و بیاید. بعد از یک ساعت او می‌آید و نماها را می‌گیرند. بعد هم گریم سنگینی روی چهره‌شان انجام می‌شود تا باز هم صحنه‌های قدیم را بگیرند.

بهنوش بختیاری و محمد شیری و رضویان تازه از راه رسیده‌اند. ساعت حدود 4 بعد از ظهر است و آنها تازه بازی‌شان شروع می‌شود؛ سریالی که قرار است تا 40-30 قسمت دیگر ادامه پیدا کند و در عین حال هر شب مردم را بخنداند. آن هم بعد از روزهای سخت و سرد پاییز. راستی چارخونه شما را می‌خنداند؟

از محسن نامجو تا رضا شفیعی‌جم

تبلیغ مجموعه «چارخونه» یک نکته غافلگیرکننده داشت. آن هم صدای محسن نامجو بود که ترانه این سریال را خوانده بود. این دومین باری بود که تلویزیون به خواننده‌ای که مجوزی برای انتشار آلبومش ندارد اعتماد می‌کرد اما این اتفاق چندان پایان خوشی نداشت.

وقتی شب اول همه جلوی تلویزیون نشستند، فهمیدند که ترانه محسن نامجو حذف شده و مهران زاهدی و رضا شفیعی‌جم 2 ترانه ابتدا و انتهای آن را خوانده‌اند. از همان وقت هم شایعات شروع شد اما موثق‌ترین آنها، این بود که نامجو خواننده مجوزداری نیست، بنابراین نباید صدایش پخش شود اما حالا بعد از ماه رمضان قرار است ترانه‌های تیتراژ با صدای افراد دیگری خوانده شوند.

آلبوم «ترنج» نامجو هم در این 30روز مجوز گرفته و احتمالا مشکلی برای او وجود ندارد اما سروش صحت خواننده این ترانه‌ها را لو نمی‌دهد و می‌گوید: «تا یکی دو روز دیگر خودتان می‌فهمید». کسی چه می‌داند شاید صدای محسن نامجو باز هم از تلویزیون پخش شود.

سروش صحت؛  از ساعت خوش تا چارخونه

مجموعه «ساعت خوش» نقطه شروع سروش صحت بود؛ آنجا که مهران مدیری، رضا عطاران،‌ رضا شفیعی‌جم و ارژنگ امیرفضلی نقش‌های مختلفی بازی می‌کردند و در بی‌برنامگی آن سال‌ها (دهه 70) مردم را پای تلویزیون میخکوب می‌کردند.

آن روزها سروش صحت با ته لهجه اصفهانی‌اش روبه‌روی بازیگران دیگر ظاهر می‌شد اما این شروع کار بود. او همان وقت‌ها هم همراه عطاران و مدیری تکه‌های کوچکی را می‌نوشت و بعد از ساعت خوش بود که توانست در سینما حاضر شود. اما اینها مانع نشد که او از تلویزیون ببرد و تنها به پرده سینما دل‌خوش کند.

صحت از اواخر دهه 70 شروع به نوشتن فیلمنامه برای سریال‌ها کرد؛ «کاکتوس» در همان اوایل همه را با طنز عجیب و گزنده‌اش  غافلگیر کرد و بعد از آن هم مجموعه‌های دیگر بود.

حالا او بعد از نوشتن سریال‌هایی همچون «من یک مستاجرم»، «باغچه مینو» و... کارگردانی را تجربه می‌کند؛ سریالی که با وجود نقدهای فراوان، هنوز هم مخاطبان زیادی دارد. قسمت فوتبال مجموعه چارخونه جزء پرمخاطب‌ترین قسمت‌های ایـــن مجموعه بوده و صحت به دنبال آن است که این سریال باز هم همه را جذب کند؛ حتی مخالفانی را که از تکرار موقعیت‌ها و آدم‌ها خسته شده‌اند.

کد خبر 35101

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز