بیایید یک بار دیگر قدمهای اولیهای که باید برای یک مصاحبه خوب برداشت را با هم مرور کنیم.
قدمهایی که در اینجا از آنها یاد میکنیم، ترکیبی از قدمهایی است که پل ایریدل، استاد روزنامهنگاری رویترز، چیپ اسکانلان، روزنامهنگار، و برخی دیگر از اساتید روزنامهنگاری پیشنهاد دادهاند. سعی شده است در نگارش متن از نمونهها و مثالهای ایرانی استفاده شود تا موضوع را راحتتر درک کنید.
فرض کنید تصمیم گرفتهاید در مورد شیوع بیماری وبا در مرزهای غربی ایران با معاون سلامت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی دیدار و گفتوگو کنید. وقت مصاحبه به دفتر او میروید، روبهروی جناب معاون مینشینید و تازه یادتان میآید که برای پرسیدن سوال اینجا هستید. به خودتان میگویید: «خوب! حالا چه سوالی باید بپرسم؟»
پیشنهاد استادان روزنامهنگاری به شما این است که پیش از انجام هر کاری، هدف مصاحبهتان را تعیین کنید. یعنی روی یک برگه کاغذ بنویسید وقتی از اتاق آقای معاون بیرون آمدید دلتان میخواهد چه حرفی را شنیده باشید. اینکه آقای معاون شیوع وبا را تائید کرده یا اینکه آماری از تعداد مبتلایان به وبا ارائه داده است.
مصاحبه کردن شبیه شطرنج بازی کردن است. یعنی حرکتی انجام نمیدهید و سوالی نمیپرسید، مگر اینکه بدانید هدفتان از آن چیست.
یکی از راههای خوب برای اینکه سوالاتتان را طرح کنید این است که خودتان را جای خواننده مطلب بگذارید و تلاش کنید بفهمید اگر یک آدم عادی جای شما میخواست از آقای معاون سوال بپرسد، چه میپرسید.
روزنامهنگاران سخنگوی مردم هستند. پس سوالاتی را بپرسید که برای مردم اهمیت داشته باشد نه فقط برای خودتان. تصور کنید اگر مخاطبان نشریه شما میخواستند سوال بپرسند کدام سوال را اول از همه میپرسیدند:
«آیا شیوع وبا در مرزهای غربی ایران صحت دارد؟»
«چند نفر در عراق بر اثر وبا جان خود را از دست دادهاند؟»
«شیوع بیماری تنها در مناطق مرزی است یا به داخل خاک کشور هم کشیده شده؟»
«وزارت بهداشت چه کاری برای جلوگیری از شیوع بیماری انجام میدهد؟»
«در ایران چند نفر به این بیماری مبتلا شدهاند؟»
و سوالاتی از این دست.
مشخص کنید کدام یک از این سوالات در زمان انتشار برای مخاطب شما اهمیت بیشتری دارد تا بتوانید ترتیب مناسبی برای سوالات به دست بیاورید. این نظم در عین حال به شما کمک میکند که با پرسیدن سوالهای مرتبط به دنبال هم به مصاحبهتان انسجام دهید.
تصور کنید سوال اولتان «آیا شیوع وبا در مرزهای غربی ایران صحت دارد؟» است. اگر آقای معاون این موضوع را کاملا تکذیب کرد چه؟ آنگاه آیا شما از صندلی بلند میشوید و از او تشکر میکنید از اینکه وقتش را در اختیارتان گذاشته و خداحافظی میکنید؟
بعضیها با شنیدن یک جواب غیرمنتظره به سوالشان فکر میکنند شالوده مصاحبهشان به هم ریخته و دیگر نمیشود درباره آن موضوع سوال پرسید. برخی دیگر هوشمندانه چنین جوابی را پیشبینی میکنند و سعی میکنند سوال بعدی را بهگونهای طرح کنند که با سند یا مدرک مستدل به آقای معاون یادآوری کند که «تکذیب فایده ندارد و ما از بروز این جریان اطلاع داریم.»
البته فراموش نکنید که آقای معاون نباید تصور کند شما زرهتان را از قبل پوشیدهاید تا با او بجنگید. (البته گاهی این روش هم به درد میخورد) سعی کنید به او نشان دهید که آدم منطقی هستید و حرفهایتان بر مستندات استوار است.
جان سواسکی، استاد فن مصاحبه موسسه روزنامهنگاری پوینتر، معتقد است: «مصاحبه نه علم صرف است و نه هنر. چیزی است بین هر دوی اینها و بیشتر هم به شناخت مصاحبهگر از جامعه برمیگردد.»
شما در مورد مصاحبه میتوانید یک چیزهایی را پیشبینی کنید اما نمیتوانید از هیچچیزی مطمئن باشید، زیرا مصاحبه با انسان درگیر است و رفتارهای انسانی هم اغلب غیرقابل پیشبینی هستند.
پرسیدن یک سوال غلط میتواند به راحتی کل مصاحبه را از مسیر خود خارج کنند و سبب شود که جواب مطلوب را دریافت نکنید.
سوال، مهمترین ابزار در مصاحبه است اما اغلب روزنامهنگاران آنقدر سوال میپرسند که به جای جمعآوری اطلاعات، اطلاعات اصلی را گم میکنند. بر اساس تحقیقات سواتسکی، یک سوم تا نیمی از روزنامهنگاران با این مشکل دست به گریبان هستند.
هیچ چیزی ناراحت کنندهتر از این نیست که از یک نفر سوال بپرسید و او تنها به گفتن «آری، نه یا نمیدانم» اکتفا کند. روزنامهنگاران تازه کار اغلب منابعشان را به خاطر چنین جوابهایی سرزنش میکنند در حالی که نوک تیز پیکان این جریان، متوجه خود روزنامهنگار است.
در این گونه موارد اغلب سوالی که مصاحبهکننده پرسیده به گونهای است که مصاحبه شونده را به گفتن جواب کوتاه ترغیب کرده است.
برخی از روزنامهنگاران مصاحبه را با تحقیقات پلیس جنایی اشتباه میگیرند و با لحن و کلامی سوال میپرسند که یک بازپرس از متهم بازجویی میکند. همین امر سبب میشود مصاحبه شونده احساس خطر کند و به پاسخهای یک کلمهای اکتفا کند.
گاهی هم این در شخصیت مصاحبه شونده است که به پرسشها پاسخ کوتاه دهد. نمونه این اتفاق چندی پیش در یکی از برنامههای صبح تلویزیون روی داد. جواد آتشافروز، مجری بخشی از برنامه، با یکی از هنرپیشههای تلویزیونی مصاحبه میکرد و پاسخهای یک کلمهای میگرفت.
در این موارد مهم این است که حوصله داشته باشید و با پرسیدن سوالهای ریزتر مصاحبهشونده را به گفتن جزئیات ترغیب کنید. پرسیدن سوالات با کلمات پرسشی مثل «چطور شد که ...»، «چرا...» هم به شما کمک میکند.
شنونده خوبی باشید
یکی از اساسیترین کلیدهای یک مصاحبه خوب، شنونده خوب بودن است. روزنامهنگاران خوب در اصل شنوندگان خوبی هستند. به آنچه دیگران میگویند توجه کنید. ناخوشایندترین افراد هم گاهی حرفی که به درد شما بخورد میزنند.
گاهی اوقات پیش میآید که در حین مصاحبه، مصاحبهشونده چند لحظه مکث میکند. در این موارد حتی اگر زمانتان کم است، سعی نکنید سکوت او را بشکنید و به مصاحبهشونده فرصت فکر کردن بدهید.
زمانی که مصاحبهشونده در حال پاسخ دادن به سوال شماست در ذهنتان سوال بعدی را آماده نکنید. به جواب او گوش دهید. خیلی از اوقات سوالات خوب از دل جوابها بیرون میآید.
سوالاتتان را از قبل تمرین کنید تا در هنگام پرسیدن، آنها را روان بیان کنید. پرحرفی نکنید و بعد از پرسیدن سوالتان صبر کنید تا جواب بگیرید. هیچ وقت هم از بابت پرسیدن سوالی عذرخواهی نکنید. اگر قرار است عذرخواهی کنید چرا اصلا آن سوال را میپرسید؟
سوالاتتان را ساده کنید و لقمه را دور سرتان نپیچانید. بپرسید: «کی این اتفاق افتاد؟»، «چرا؟»، «چطوری اتفاق افتاد؟». به همین سادگی.
از سکوت به عنوان سلاح استفاده کنید. خیلی از اوقات پیش میآید که مصاحبهشونده پاسخی به سوال شما میدهد که میدانید درست نیست. حال یا قصد لاپوشانی مطلبی را دارد یا هر چیز دیگر.
در این لحظات اسلحه سکوت را از جیبتان درآورید و پس از تمام شدن جواب او فقط نگاهش کنید. بدون کلمهای حرف. بگذارید سکوت روی دوشش سنگینی کند. در اغلب موارد مصاحبهشونده تحمل نمیکند و شروع میکند به حرف زدن و اصلاح گفتهاش.
چند نکته:
همیشه یک یا دو عدد باتری یدکی همراهتان داشته باشید. اگر از ضبط صوت استفاده میکنید به همراه داشتن نوار اضافه کمک بزرگی است.
خودتان باشید. تلاش نکنید به مصاحبهشونده ثابت کنید باهوشترین، فهمیدهترین و حاضر جوابترین روزنامهنگار روی زمین هستید.
خودتان را جای کسی جز روزنامهنگار جا نزنید. به ویژه در مناطقی که جنگ یا درگیری در آن در جریان است زیرا اگر دستگیر شدید، ممکن است تصور کنند جاسوس هستید.
هیچ وقت و هیچ وقت در هنگام مصاحبه کنترل اعصابتان را از دست ندهید، حتی زمانی که مصاحبهشونده کنترلش را از دست داده است.
هیچ وقت از اینکه سوالات احمقانه بپرسید، نترسید. اگر نکتهای در ذهن شما نامفهوم است، هر چه که باشد، آن را بپرسید. چون وقتی شما متوجه نکتهای نمیشوید، مطمئنا نمیتوانید آن را برای خواننده مطلبتان هم توضیح دهید.
احترام به عکاس را فراموش نکنید. وقتی برای مصاحبه وارد اتاق شدید حتما عکاس را به مصاحبه شونده معرفی کنید.
اگر در حین پیاده کردن مصاحبه متوجه شدید که بخشی از حرفهای مصاحبهشونده نامفهوم است، حدس نزنید که او چه گفته. گوشی تلفن را بردارید، به او زنگ بزنید و بپرسید.
در اولین فرصت مصاحبهتان را پیاده کنید تا بتوانید به کمک جزئیات به آن رنگ دهید.