سیدرضا صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ستون سرمقاله ايران با تيتر«مطبوعات؛ شفافیت و صداقت» نوشت:
در جهان امروز رسانه نقش تأثیرگذاری در هدایت افکار عمومی و تصویرسازی در ذهن جوامع برعهده دارد و عنصر مؤثر در قدرت و امنیت محسوب میشود. مؤلفههای قدرت نرم در جهان امروز تغییر کرده و ظهور متغیر جدیدی به نام رسانههای جدید و شبکههای اجتماعی روند تحولات را به طورکلی دگرگون کرده است. به طور مثال تحولات ماههای اخیر در ترکیه با کمک همین متغیر سمت و سویی متفاوت یافت. در گذشته اگر در ترکیه چند هزار نفر دستگیر و تعداد قابل توجهی محکوم و حبس میشدند، دنیا چندان مطلع نمیشد یا اگر هم مطلع میشد، امکان مداخله نداشت. در حالی که امروز مسأله ترکیه در صدر اخبار بینالمللی قرار میگیرد و دنیا شاهد تحولات و رفتارهای داخلی ترکیه است. از این منظر معتقدم رسانهها به عنوان رکن چهارم مردمسالاری میتوانند نقش مؤثری ایفا کنند. اصحاب رسانه و فعالان این عرصه علاوه بر اینکه سرمایههای انسانی محسوب میشوند، همزمان حامل یک سرمایه فرهنگی و اجتماعی هم هستند و با کنش خود میتوانند در ارتقا یا خدای ناکرده افول سرمایه اجتماعی در سطح جامعه نقشآفرین باشند.
کارکرد رسانه در انتقال فرهنگی و انعکاس تصویر واقعی از مطالبات و ضرورتهای جامعه غیرقابل انکار است. اگر رسانههای بیگانه در سالهای گذشته به دلیل کینه از انقلاب اسلامی با ارائه تصویری غیرواقعی از ایران اسلامی به ایرانهراسی در جهان دامن زدند، در مقابل اصحاب رسانه در داخل کشور با درک صحیح از مفهوم منافع ملی، در فرآیند مذاکرات هستهای و دستیابی به برجام توانستند تصویر مخدوش پیشین را نزد افکار عمومی پاک کنند و تصویر واقعی ایران را در مقابل دیدگان جهانیان به نمایش بگذارند.
ما امروز بیش از هر زمان دیگر به نقشآفرینی رسانهها در تقویت انسجام و وفاق ملی، افزایش نشاط اجتماعی، ترویج اخلاق و فضیلتگرایی و تبیین اصول و سیاستهای نظام از جمله اقتصاد مقاومتی، فرهنگ ایرانی- اسلامی و... نیازمندیم. برای نیل به این مقصود باید به ارتباط و تعامل اصحاب رسانه با مسئولان توجه کنیم و تمام همت خود را برای رفع دغدغههای این قشر شریف به کار گیریم.
نخستین مطالبه اهالی قلم و مطبوعات امنیت معیشت، فکر و قلم، البته در چارچوب قانون و موازین اخلاقی جامعه است. به گمان من یکی از وجوه مهم امنیت فرهنگی، امنیت ذهنی اصحاب فکر و قلم است تا بتوانند صادقانه و شفاف و در راستای تأمین منافع ملی و مصالح عمومی سخن بگویند و قلم بزنند و هر جا که احساس کنند انحرافی رخ داده، با صدای رسا نقد کنند و جلوی فساد را بگیرند. شعار جشنواره مطبوعات امسال، شفافیت و صداقت است و رسانه ابزار مناسبی برای شفافسازی، مبارزه با فساد و نقد سازنده به شمار میرود.
بر این اعتقادم که رونق رسانه و فعال شدن نخبگان به دولت در تصمیمسازیها یاری میرساند. نخبگان حلقه واسط میان دولت و افکار عمومی هستند و از این منظر نقش مؤثری در تصمیمات دولت دارند و یکی از مهمترین بسترهای شکلگیری گفتوگو میان دولت و نخبگان، رسانه است. جامعه ما بشدت نیازمند گفتوگوی ملی در سطوح مختلف است و معتقدم گفتوگو باید به یک فرهنگ فراگیر تبدیل شود و رسانه مهمترین ابزار و بسترساز این عرصه است. رسانه علاوه بر آنکه فضای جامعه را نقدپذیرتر و قابل تحملتر میکند، تأمین کننده امنیت فکری جامعه هم هست. همچنانکه میتواند با قرار گرفتن در مسیر نادرست، تهدیدکننده امنیت جامعه هم باشد. از این منظر مطبوعات در صیانت از آرامش فکری جامعه نقش ممتازی دارند. رعایت مرز باریک میان نقد و تخریب، مسأله کلیدی این حوزه است. امروز این سؤال مطرح است که چرا باید دروغ، تهمت، انگزنی و تخریب در جامعه خریدار داشته باشد؟ بازگشت به اخلاق و رعایت مرزهای اخلاقی نیاز فوری جامعه امروز است و مطبوعات بیتردید میتوانند طلایهدار این بازگشت باشند. به شرطی که از استقلال کافی برخوردار بوده و بتوانند براحتی به وظیفه خود عمل کنند. مهمترین شاخص سنجش میزان صداقت، شفافیت، سلامت و اثر بخشی رسانه، سرمایه اخلاقی آن رسانه است و طبیعی است که برای نیل به این سرمایه متحمل سختیها و مرارتهایی شوند، اما برکات و ثمرات کار آنها جامعه را بهرهمند خواهد کرد. امیدوارم در دوره مسئولیتم، بتوانم برای تأمین مطالبات این قشر سختکوش قدمهای مؤثری بردارم و در راستای عدالت توزیعی، با توجه جدی به ظرفیت نشریات محلی و استانی اقدامات شایانی صورت پذیرد. برای دستیابی به این مهم، به کمک فکری و دعای خیرتان نیاز دارم.
- سگ زرد و دوستی خاله خرسه؟!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
سهشنبه همین هفته یعنی 18 آبان ماه، پنجاه و هشتمین انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار میشود. هیلاری کلینتونِ دموکرات و دونالد ترامپِ جمهوریخواه دو نامزدی هستند که در این دور از انتخابات با یکدیگر رقابت میکنند. ترامپ بنا به دلایل متعدد از جمله رسوایی اخلاقی و ایمیلی هیلاری و سیاستهای جنگطلبانه این زن، از رقیب دموکرات خود در برخی ایالتها، پیش افتاده است. روی هم رفته اما این دو شانه به شانه در حال رقابت با یکدیگرند. تمام نهادهای سیاسی، رسانهای، اَشراف و حتی بزرگان جمهوریخواه کمر همت بستهاند تا مانع از پیروزی ترامپ شوند چرا که وی را برای ایالات متحده آمریکا یک «خطر جدی» میدانند. اما با این وجود، بخش قابل توجهی از مردم آمریکا به سمت وی متمایل شده و توجهی به تبلیغات گستردهای که علیه وی به راه افتاده نمیکنند. به قول یکی از سناتورهای آمریکایی میل بخشی از جامعه آمریکا به سمت ترامپ با وجود این که همه امکانات و نهادهای قدرت و ثروت و غولهای رسانهای علیه وی هستند، «برای ما یک معما شده است.» در این باره گفتنیهایی هست:
1- برخلاف آنچه در دنیا تبلیغ میشود، «دونالد ترامپ»، نه یک پوپولیست است نه یک جمهوریخواه احمق. او فقط روی پنهان و واقعی جامعه سیاسی آمریکاست که بیپرده و غیر دیپلماتیک حرف میزند. اگرچه خود ترامپ نیز بخشی از همان سردمداران فاسد آمریکایی است. او بیشرمانه از فسادهای اخلاقی مشمئزکنندهاش «میگوید» و کلینتون که روی پیدای جامعه سیاسی آمریکاست، به این فسادها، پشت پرده «عمل» کرده است. واقعیتی که ترامپ در یکی از مناظرههای انتخاباتیاش به آن اشاره کرد.
اظهارات ساختارشکنانه و غیر معمول ترامپ علیه کلینتون و آمریکا، واکنشهای رسوای کلینتون علیه ترامپ و پردهدریهای این دو علیه یکدیگر که به تعبیر آقا، آبروی آمریکا را «نابود» کرد، ماهیت آمریکا را تشریح میکند. ترامپ-شاید آگاهانه، شاید هم نه- در حال پاسخ به خواستههای جامعه خسته آمریکا از رهبران سیاسی و سردمداران این کشور است. اینکه چطور میشود جمهوریخواهان و دموکراتها علیه یک نامزد بسیج شوند و تمام رسانههای قدرتمند و لابیهای ثروتمند نیز علیه وی وارد شوند اما، بخش اعظمی از مردم آمریکا هنوز به سمت وی متمایل شوند، به همین موضوع مرتبط است. مردم آمریکا از سیستم دو حزبی، روش غیر دموکراتیک انتخاباتی، نقش پول و وال استریت در انتخابات و نظام ناعادلانه سرمایهداری خستهاند. در انتخابات آمریکا تنها عاملِ غیر موثر همین «آرای مردم» است. پیروزی «جرج بوش» بر «ال گور» در انتخابات سال 2000 این کشور در حالی که آرای «گور» از «بوش» بیشتر بود، گواه این مدعاست. در چنین شرایطی هرکس، ولو آدم فاسدی مثل ترامپ وارد معرکه انتخابات شود و علیه این شرایط موضعگیری نماید، مردم از لج کسانی که از آنها نفرت دارند هم شده، به سمت وی متمایل خواهند شد حتی اگر فرد در حد و اندازه یک سیاستمدار درجه 3 نباشد. در این فضا از غولهای رسانهای و «سوپر پکها» هم، کار زیادی ساخته نخواهد بود.
2- اگر این فرضیه را که، «داعش و گروههای تکفیری زائیده شرایط سیاسی، امنیتی، جغرافیایی و اجتماعی حاکم بر منطقه است» را فرضیه صحیحی بگیریم (یعنی غرب با ایجاد این شرایط-یا در خوش بینانهترین حالت- بهرهبرداری از وجود چنین شرایطی توانسته فردی مثل ابوبکر بغدادی و موجوداتی مثل داعش را خلق و به جان مردم بیندازد) باید گفت، ترامپ هم زائیده شرایط حاکم بر آمریکاست. «کاپیتالیسم» که از سال 2008 و با آغاز بحران در بخش مسکن آمریکا دچار بحران شد، تا این لحظه نتوانسته به رغم اعمال سختترین ریاضتهای اقتصادی، خود را از مهلکه نجات دهد. حاکمیت چنین شرایطی بر کشورهای اروپایی و آمریکا باعث قدرت گرفتن جریانهای سیاسی در این کشورها شده که پیش از این مجالی برای عرضاندام نداشتند. رهبرانی که امروز در یونان و اسپانیا به قدرت رسیدهاند و جریانهای سیاسی که در فرانسه و ایتالیا جان گرفته و شعار «مرگ بر سرمایهداری» میدهند، حاصل شرایط بحرانی حاکم بر این کشورهاست. ترامپ هم یکی از همین افرادی است که شرایط بحرانی حاکم بر کشورش به وی اجازه عرضاندام داده است. اگر در اروپا بحران اقتصادی است که چنین شرایطی را فراهم کرده، در آمریکا ملغمهای از بحرانهای سیاسی، اقتصادی، امنیتی و اجتماعی باعث بروز فردی مثل ترامپ شده است.
3- ترامپ برای هژمونی آمریکا هم خطرناک است. دلیل وحشت دولتمردان و سیاستمداران آمریکا از جدی شدن رقابت وی با کلینتون نیز به همین علت است. ترامپ با به صدا در آوردن زنگهای خطر توانسته بزرگان دو حزب جمهوریخواه و دموکرات را-که به طور طبیعی رقبای یکدیگرند- علیه خود متحد کند. برخی ژنرالهای ارشد پنتاگون گفتهاند در صورت پیروزی ترامپ، از دستورات وی اطاعت نخواهند کرد چرا که وی را فاقد صلاحیت میدانند. رئیسجمهور در آمریکا فرمانده کل قوا هم هست. تمرد از فرمان فرمانده آن هم در بالاترین سطح، بحران بزرگی است. «ارتش»، بخشی از هژمونی رو به افول آمریکا است. گفته میشود پنتاگون بودجهای بیشتر از مجموع بودجه نظامی تمام کشورهای دنیا را دارد. رئیسجمهور آمریکا عملا، فرماندهی ناتو را هم بر عهده دارد؛ بحران در پنتاگون یعنی بحران در ناتو. رهبران سیاسی آمریکا حق دارند از پیروزی ترامپ به وحشت بیفتند. به ویژه اینکه رقبای قدر قدرتی مثل ایران، روسیه و چین را پیش روی خود میبینند.
4- «مسائل جنسی»، از جمله مسائل پررنگ در این دور از رقابتهای انتخاباتی آمریکا بود. برخی مسائل رد و بدل شده بین ترامپ و کلینتون آنقدر زشت و زننده است که «شرم»، مانع از بازنشر آن در این وجیزه میشود. از تجاوز به کودک و زنای محصنه بگیر تا ... در این کارزار انتخاباتی به میان کشیده شد. برخی نامزدها به این هم اکتفا نکرده و با حاضر کردن قربانیان جنسی به محل مناظره، تلاش کردند رقیب خود را به شکست بکشانند. کار به جایی رسید که برخی تحلیلگران سیاسی و مقامات ارشد آمریکایی از این که کار آمریکا به جایی رسیده که میبایست توسط چنین افرادی اداره شود، ابراز شرم کردند:
« باید به صراحت بگویم که این انتخابات برای تصویری که از کشورمان در خارج وجود دارد، شرایط واقعا سختی ایجاد کرده است. لحظاتی وجود دارد که شرمساری محض است. گاهی از هر عرفی که میشناختم هم خارج میشود... هیچوقت تصور هم نمیکردم که مناظرات بر موضوعات اساسی متمرکز نباشد. خوب این تغییر بزرگی است. این مسئله کار را از این لحاظ برای من دشوار کرده که وقتی با بعضی وزیران خارجه در دیگر کشورها یا روسای جمهور و نخستوزیرهای کشورهای دیگر دیدار میکنید و میگویید «از شما میخواهیم که محکمتر به سمت دموکراسی گام بردارید،» به شما نگاه میکنند و هرچند که مودب به نظر میرسند، اما میتوانید ببینید که در سر آنها، در چشم آنها و در صحبتهایشان این سؤال وجود دارد. خیلی سخت است.»
این بخشی از آخرین موضعگیریهای «جان کری» وزیر خارجه آمریکا درباره رقابتهای انتخاباتی کلینتون و ترامپ است. وی در ماه مارس هم گفته بود این منازعات انتخاباتی «حس اطمینان همه نسبت به ثبات قدم و قابلیت اتکای ما را متزلزل میکند. باید بگویم که آنها (مقامات خارجی) سؤالاتی از من پرسیدهاند که باعث شده به این نتیجه برسم که آنچه در جریان است، یک شرمساری برای کشور است.»
5- تفاوت زیادی بین ترامپ و کلینتون وجود ندارد. این دو به منزله یک روح هستند در دو بدن. ترامپ فقط برخلاف کلینتون نیت درونی خود و واقعیتهای موجود در آمریکا را کتمان نمیکند و بیمحابا و بدون توجه به تبعات اظهاراتش، آنها را بر زبان میراند. دلیل گرایش بخشی از جامعه آمریکا به وی بر میگردد به همین نکته. مردم برخی از حرفهای دل خود و بخشی از واقعیتهای جامعه آمریکا را از زبان وی میشنوند و به سمت وی متمایل میشوند. در دشمنی با ایران نیز هیچ تفاوتی بین این دو وجود ندارد. در مناظرههای انتخاباتی دیدیم که چگونه این دو مسابقه ایرانستیزی گذاشته بودند. 18 آبان، چه ترامپ روی کار بیاید چه کلینتون، دشمنیهای آمریکا با ایران کمافیالسابق ادامه خواهد یافت. کلینتون میگوید با حفظ برجام و تکرار برجامهای بعدی باید «ایران را مهار کرد»، ترامپ اما معتقد است باید با پاره کردن برجام و گزینههای دیگر «ایران را مهار کرد.» با این وجود این که چطور عدهای در داخل دل خوش کردهاند که در صورت پیروزی نامزد حامی برجام، دشمنیهای آمریکا با ایران تمام میشود معمایی است که حقیر از درک آن ناتوان است.
داستان ترامپ و کلینتون داستان «سگ زرد» و «شغال» است؛ اما، داستان ارادت لیبرالهای وطنی به نامزدهای انتخاباتی آمریکا چیزی نیست جز داستان «دوستی خاله خرسه».
- ناکارکردن مردم
احمد غلامی در ستون سرمقاله شرق نوشت:
مخالفان دولت روحانی صرفا مخالفان دولت او نیستند، مخالفان جدی تمام دولتهاییاند که منافع آنان را تهدید یا تحدید میکند. پس تقلیلدادنشان به نیروهای مخالف یک دولت اشتباه فاحشی است و نادیدهانگاشتن دولتهایی است که بهدست آنان تخریب شدند. اغلب دولتهایی که با آرای بالای مردم بر سر کار میآیند، چند صباحی در پرتو انرژی متراکم جمعیت، مردم یا خلق، در حفاظی امنیتی بهسر میبرند. اگرچه مدت آن کوتاه است و رفتهرفته از شور و اشتیاق مردم کاسته میشود. نیروهای مخالف همواره در پسِ پشت ذهن خود به این فکر میکنند که چگونه میتوان یک دولت مردمی را ناکارآمد کرد. ناکارسازی یک دولت مردمی، از ریختانداختن آن دولت در انظار عمومی است. کاری که مخالفان دولت روحانی با داشتن پشتوانه «تاریخ تخریب» در آن مهارت بسیار دارند. در دولت سازندگی نیروهای مخالف، تئوریسینهای آن دوره را به این نتیجه رسانده بودند که طیفی باورمند به انگارههای سنتی هنوز تاب ورود به دنیای مدرن را ندارند. اگر به یادداشتهای روزنامههای آن دوره مراجعه کنیم، کم نیست یادداشتهایی درباره عبور از سنت به مدرنیته، که روایت گذار یا عبور از اقتصاد انحصاری سنتی به اقتصاد انحصاری است، با روکش جعلی اقتصاد آزاد.
شاید از همینرو بود که مخالفان دولت هاشمی از هر دو طیف، چپها و راستها بودند. چپها نگران آن بودند که اقتصادی که دولت هاشمی از آن دم میزند، انحصاری دیگر در برابر انحصار باشد و سرانجام به اقتصاد آزاد هم نینجامد. راستهای تندرو نیز هدفِ سیاستهای هاشمی را منافع خود میدانستند. همین برداشتها یا سوءبرداشتها موجب شد هاشمی در میان بولدوزرهای چپ و لودرهای راست افراطی، چنان تخریب شود که احیای مجددش در سال ٨٤ بهشکل امر ناممکن درآمد. سالها بعد چپهایی که اینک «اصلاحطلب» خوانده میشدند، لودرها را به مراکز ماشینهای فرسوده سپردند و مابهالتفاوت آن، رویکارآمدن دولت احمدینژاد بود. چپها ماشینِ دولت را از دست داده بودند اما راستهای افراطی، برخی از اصولگرایانِ امروزی هنوز سوار بر بولدوزرهای خود میتازند، و اگرچه سرعتشان نسبت به آن روزگار کمتر است اما طرح و نقشهای دارند که برای تخریب هر دولتی بهکار میگیرند، مگر آن دولتی که خود بر سر کار آورده باشند.
اما این ماشینهای تخریب چگونه کار میکند؟ سادهانگاشتنِ کار اینان، جفا به دولتهایی است که با آرای مردمی روی کار میآیند، ازاینرو ندیدگرفتن آنان از سرِ تفرعن، تیشهزدن به ریشه آزادی است. تحلیلِ کرد و کار این طیف، امری جدی و حیاتی است و شاید بتوان با مفاهیمی چون «زمانسنجی»، «مشروعیت»، «خلق مفاهیم یا کدگذاریها» و «ایجاد انحراف در دیدگاه جامعه»، صورتبندی از این کردارها به دست داد.
زمانسنجی: « یکی از وجوه مهم سیاست بیتردید زمانسنجی برای عمل سیاسی است.»١ آنچه رسانههای مخالف دولت، در سالهای اخیر بهخوبی مدنظر داشتهاند. عملکرد چند سال اخیر این رسانهها، نشان میدهد که در زمانسنجی تا حد بسیاری دقیق عمل میکنند. این رسانهها حتی در راهِ تخریب دولت، تلاش میکنند با ایجاد تضاد و دوگانهای در دل دولتهای بر سر قدرت، زمان موردنظر را خودشان طراحی کنند. نمونههای بسیاری از زمانسنجی دقیق این طیف را در این اواخر میتوان برشمرد و شاید واضحترین آنها در سطح خارجی، حمله به سفارت عربستان و در سطح داخلی نیز جلوگیری از برگزاری کنسرتها در شهرهای كشور باشد.
پس به جرئت میتوان گفت، کمتر زمانی پیش آمده که مخالفان دولت در زمانسنجی خطا کنند و کمترین فرصتی را برای حمله به دولت از دست بدهند.
مشروعیت: مخالفان دولت همواره درصدد بودهاند به حملات و انتقادات خود صورتی مشروع داده و اذهان عمومی را به هر طریق به این باور برسانند که رفتاری مشروع دارند و اگر اقداماتشان نامشروع جلوه میکند، از عدم آزادی است که گویا دولت از آنان دریغ داشته است. یا اینکه چنان مینمایند که انگیزههایی که آنان را به اعمالی ناموجه واداشته است، همانا نادیدهگرفتن اصولی است که اصول خدشهناپذیر همگان بوده است. دولتها در ایندست موارد سعی میکنند به رأی مردم اتکا کنند، کاری که تقریبا بینتیجه میماند. زیرا مردم نیز از سوی دیگر برآنند که به دولتی رأی دادهاند تا از ایندست رفتارهای ناموجه جلوگیری کند.
خلق مفاهیم یا کدگذاری: یکی از مهمترین حربههای مخالفان دولت، مفاهیمی است که از طریق آنها بتوانند دلیل حملات خود به دولت را تئوریزه کنند. در این روند، خلق مفاهیم یا کُدگذاری اهمیت بسیار دارد؛ مفاهیمی که کار کند، در عالم واقعیت جا بیفتد و چهبسا روح جامعه را تسخیر کند. زمینه ایجاد این مفاهیم، جعلی یا واقعیبودنش، هیچ محلی از اعراب ندارد و تنها «اَنگ»شدن آن مدنظر است. در تاریخ سیاسی ما، غالب این مفاهیم برای خلاصی از رقبا ساخته و پرداخته شدهاند. اینک اگر بگوییم رسانههای اصولگرا در این کار یدِ طولا دارند، اغراق نکردهایم. نمونه اخیر آن نیز جنجال موسوم به «حقوقهای نجومی» است.
انحراف در دیدگاه جامعه: مخالفان دولت همواره سعی دارند در مسیر چشماندازی که دولت ترسیم میکند و مردم نیز باورشان دارند، کژی و انحراف ایجاد کنند. اگر در دولتی این گزاره جا بیفتد که سطح رفاه و بهداشت در چشماندازی کلی ارتقا یافته است، این گزاره ذهنی بهسادگی با پیشکشیدن گزارههای عینی؛ آمارها و نمودارهایی در همین زمینه قابل ابطال است. مثلا اگر نرخ بالای ویزیت پزشکان و هزینه درمان و بستری یا کمیابی برخی داروها، رانت برخی از شرکتهای دارویی و انحصار دارو در دست عدهای، یا نمونه اخیرِ «خطای پزشکی» و دعاوی اخلاقی و حرفهای بیماران علیه کادر درمانی و... را طولوتفصیل دهیم، بیشک چشمانداز دولت برای ارتقای سطح بهداشت و رفاه، مخدوش خواهد شد.
به هر تقدیر، با توسل به شیوه «انحراف» میشود حقیقتی را مخدوش و حقیقت دیگری را جعل کرد، چنانکه «حقیقت» در این میانه از دست برود. انحراف در دیدگاه جامعه، در سطح کلانتری نیز دیده میشود، نمونه آن کُدها و مفاهیمی که برخی اصولگرایان در مجلس قبل دستاویزی کرده بودند برای انداختن وزرای پیشنهادی دولت. انحراف، کارکرد دیگری نیز دارد و آن منحرفکردن نگاه مردم از مسائل حیاتی سیاسی به مباحث حاشیهای است که چهبسا جذابیت و کشش بیشتری نیز در میان عامه داشته باشد. مخلص کلام اینکه گزارههایی که میتواند موجب خلق سیاست شود، در زمانهایی به بَدل خود تبدیل میشود و این یعنی از کارانداختن سیاست به دست سیاست یا همان ناکارکردنِ مردم.
نظر شما