عليرضا آذرهوش دانشجوي دكتري مهندسي عمران و محمدجواد آذرهوش دانشجوي دكتري مهندسي شيمي، با تلاش زياد توانستند نام خود را ميان نخبگان كشور جاي دهند. آنها با وجود آنكه نامشان ميان رتبههاي تكرقمي يا دورقمي كنكور سراسري قرار نداشت و تحصيلات كارشناسي را در دانشگاههاي بيرجند و تبريز سپري كرده بودند اما دست از تلاش برنداشتند و توانستند با تحقيق و پژوهش و موفقيتهاي علمي و چاپ مقالات در نشريات معتبر بينالمللي، از راه ديگري نام خود را در فهرست نخبگان ايراني جاي دهند. اين دو جوان نخبه از راههايي كه رفتهاند ميگويند و نقش مهم خانواده را در اين راه روشن ميكنند.
- خانواده و ديگر هيچ
«علاقهاي كه هميشه از كودكي به عمران و سازندگي داشتم مرا در مسيري قرار داد كه امروز آخرين گامهاي آن را بر ميدارم»؛ عليرضا آذرهوش دانشجوي دكتري مهندسي گرايش عمران و راه وترابري با بيان اينكه هر ساله بنياد نخبگان از دانشگاههاي مختلف دانشجوياني را كه ويژگيهاي نخبه بودن را دارا هستند انتخاب ميكند و تحت حمايت قرار ميدهد، ميگويد: «شايد اين براي نخستينبار باشد كه 2 برادر بهعنوان افراد نخبه انتخاب شدهاند و خوشحالم كه من و محمدجواد بهعنوان نخبه انتخاب شديم. امسال هم در ديداري كه با مقام معظمرهبري داشتيم ايشان بر استفاده از جوانان نخبه در پيشبرد اهداف نظام و همچنين استفاده از فرصتي كه در اختيار ما قرار گرفته است توصيههايي فرمودند».
او ادامه ميدهد: «سال۶۳ در رامسر به دنيا آمدم. خانوادهام در موفقيت من نقش اصلي و اساسي دارند. پدر و مادرم هردو تا مقطع ديپلم تحصيل كردند اما با همه وجود براي موفقيت ما در تحصيل و رسيدن به جايگاههاي بالاي علمي تلاش كردند و شايد بتوان گفت كه مادرم بيشترين نقش را داشت. پدر در زمينه تعميرات لوازم خانگي فعاليت كرده و با تلاش زياد زندگي را اداره ميكند. مقطع راهنمايي و دبيرستان را در مدرسه نمونهمردمي رامسر تحصيل كردم و مادرم هميشه سعي ميكرد تا با حضور در مدرسه و پيگيري درسهاي من بيشتر در جريان وضعيت تحصيليام قرار بگيرد. همين پيگيريهاي مادر باعث شده بود كه نسبت به نمراتم حساس باشم. در دوران نوجواني و سن بحران نيز مادرم نظارت كامل روي من داشت و از آنجا كه بسياري از اقوام مادريام تحصيل كرده و در تحصيلات نيز موفق بودند سعي ميكردم آنها را الگو قرار بدهم».
او از زحمتهاي پدر و مادرش ميگويد: «اگر نياز به شركت در كلاسهاي كنكور بود، پدر و مادر زمينه حضور در اين كلاسها را براي من فراهم ميكردند. مادر سعي ميكرد بهترين مشورتها را به من و برادرم بدهد. مادر مربي و مدرس كلاسهاي خياطي و گلدوزي بود و هنوز هم كلاسهاي آموزشي در خانه برپا ميكند. او دوره مربيگري هلالاحمر را نيز گذرانده است و بزرگترين درسي كه از مادر آموختهام اين بوده كه بايد هميشه براي يادگيري تلاش كرد و هيچگاه خسته نشد».
او درباره سبك زندگياش و تلاشهايي كه براي رسيدن به اينجا كشيده است ميگويد: «بيشترين وقت روزانهام براي درسخواندن بود و اگر بخواهم مقايسهاي بين تفريحات و درسخواندن داشته باشم بايد بگويم كه درسخواندنم پررنگتر از تفريح بود. سال۸۲ وقتي در كنكور سراسري شركت كردم با رتبه۳۰۵۲ در رشته عمران دانشگاه بيرجند پذيرفته شدم. زماني كه ميخواستم اين رشته را انتخاب كنم با توجه به اينكه 2 پسرخالهام در اين رشته تحصيل كرده بودند نسبت به اين رشته شناخت داشتم و با اطلاعات كافي و علاقهاي كه داشتم اين رشته را انتخاب كردم. با وجود آنكه دوري از خانواده سخت بود اما راهي بيرجند شدم تا بتوانم به هدفي كه براي خودمترسيم كرده بودم برسم. بعد از پايان دوره كارشناسي در كنكورارشد شركت كردم و اين بار با رتبه۹۷۰ در دانشگاه گيلان پذيرفته شدم. بعد از پايان دوره كارشناسيارشد با بورسيهاي كه از سوي دانشگاه بيرجند در اختيارم قرار گرفت تحصيلاتم را در مقطع دكتري در دانشگاه اميركبير تهران ادامه دادم. البته بعد از اتمام تحصيلات بايد ۳۶ماه به دانشگاه بيرجند خدمت كنم».
او بعد از فارغالتحصيلي دوره كارشناسيارشد به خدمت سربازي اعزام شد و در اين مدت نيز مقالاتي ارائه داد؛ «يكي از دوستانم براي ادامه تحصيل به آمريكا رفت اما من تصميم گرفتم در ايران بمانم و دكتري را در ايران بگيرم و در همين جا نيز مشغول بهكار شوم. البته دانشگاههايي مانند تگزاس يا دانشگاه ميلان در رشته عمران از بهترين دانشگاههاي جهان هستند اما دانشگاه اميركبير نيز در ميان بهترين دانشگاهها قرار دارد.»
- نخبههاي وطن
فردي كه بهعنوان نخبه معرفي ميشود بايد شرايط خاصي داشته باشد. عليرضا از شرايط خودش ميگويد: «معدل دوره ليسانس و فوقليسانس و كارهاي پژوهشي انجامشده و در كنار آن چاپ ۱۵مقاله علمي در مجلات معتبر علمي بينالمللي و همچنين ثبت اختراع از امتيازات من بود. اختراع من در مراحل پاياني قرار دارد. در ميان نخبهها كساني مانند من هستند كه شروع خوبي نداشتند اما در ادامه توانستند شرايط نخبهشدن را كسب كنند. من در مقطع كارشناسي زياد خوب نبودم اما با تلاش و پشتكار توانستم جبران كنم. «بنياد ملي نخبگان فردا» با بررسيهايي كه انجام ميدهد تعدادي از جوانان مستعد را بهعنوان نخبه انتخاب ميكند و تحت حمايت قرار ميدهد. از ديدگاه آنها نخبه كسي است كه در كنار استعداد خوب، تلاش و پشتكار لازم را نيز داشته باشد. كساني بودند كه با رتبههاي تكرقمي در كنكور، وارد دانشگاه شدند اما در گذر زمان دچار افت شدند».
همهساله در شهريور و مهرماه كساني كه خود را مستعد نخبهبودن ميدانند بايد رزومههاي خود را در سايت بنياد ملي نخبگان فردا بارگذاري كنند و كارشناسان اين بنياد با بررسي اين رزومهها و تحقيقات لازم در اين زمينه، افراد نخبه را انتخاب ميكنند. حمايتهايي كه از افراد نخبه انجام ميگيرد شامل پرداخت حقوق ماهانه بهمدت ۹ماه تحصيلي، دراختيار قرار دادن امكانات اسكان، استفاده از فرصت مطالعاتي در خارج از كشور، كمك هزينه مالي به هستههاي پژوهشي و موارد ديگر است. سال گذشته از آنجا كه عليرضا و برادرش در سال چهارم دكتري بودند براساس دستورالعمل وزارت علوم نميتوانستند از فرصت مطالعاتي استفاده كنند.
- جواني به سبك نخبهها
جواني كردن از نظر هر شخصي متفاوت است. عليرضا ميگويد: «من و برادرم در طول هفته بيشتر درگير كارهاي دانشگاه بوديم ولي اواخر هفته و روزهاي جمعه با شركت در اردوهاي تفريحي دانشگاه به شهرهاي مختلف و جنگل و مناطق تفريحي ميرفتيم و در كنار آن از امكانات تفريحي دانشگاه مثل استخر يا زمين چمن نيز استفاده ميكرديم. براي نخبه شدن تنها نبايد به خواندن درس و پژوهش اكتفا كرد و در كنار آن بايد تفريحات هم وجود داشته باشد اما همه اينها به يك برنامهريزي و مديريت صحيح نياز دارد».
عليرضا اين روزها مشغول آماده كردن پاياننامه دكتري و دفاع از آن است و بيشترين تمركزش را روي پاياننامه قرار داده است و تا 2ماه آينده از آن دفاع خواهد كرد؛ «مطالعه و تحقيق علمي بيشترين برنامه روزانه من است و البته سعي ميكنم در كنار آن، تفريحات هم داشته باشم. اعتقاد دارم جواني كردن بايد هدفمند و با برنامهريزي باشد و يك جوان نبايد بهترين فرصتهاي زندگياش كه همين دوره است را به راحتي از دست بدهد.» عليرضا بين اين همه كار و درس و تحقيق از زندگي شخصي هم غافل نشده است. او سال۹۲ ازدواج كرده اما هنوز جشن عروسي نگرفته و قصد دارد بعد از دفاع از پاياننامه، به خانه بخت برود.
- تقلب از روي دست عليرضا
محمد جواد آذرهوش متولد سال۶۷ و دانشجوي دكتري مهندسي شيمي در دانشگاه اميركبير است. اين جوان نخبه معتقد است كه هر انسان موفق از دامن خانواده پرورش پيدا ميكند و نقش پدر و مادر در اين موفقيت بسيار پررنگ است. او اين موفقيت را مديون پدر و مادر و راهنماييهاي برادر بزرگتر خود ميداند و ميگويد: «عليرضا 3 سال از من بزرگتر است. در بسياري از زمينهها از او راهنمايي و مشورت ميگرفتم. راهنماييها و تشويقهاي برادرم بود كه باعث شد در المپياد شيمي شركت كنم و موفق به كسب رتبه در اين المپياد شوم. در كنكور سراسري با رتبه ۱۰۰۹ در رشته مهندسي شيمي دانشگاه صنعتي سهند تبريز پذيرفته شدم و در المپياد دانشجويي شيمي نيز رتبه ۱۳ را كسب كردم و براساس امتيازهايي كه وزارت علوم براي نفرات برتر المپياد درنظر گرفته بود بدون كنكور در رشته مهندسي شيمي مقطع كارشناسيارشد دانشگاه اميركبير تهران پذيرفته شدم. بعد از پايان كارشناسيارشد، در كنكور دكتري رتبه ۲۴ كشور را كسب كردم و تحصيلات را ادامه دادم و هماكنون نيز در مراحل تهيه پاياننامه هستم. اين روزها در دانشگاه اروميه تدريس ميكنم و اميدوارم به عضويت هيأت علمي اين دانشگاه در بيايم. مقالات علمي متعددي به چاپ رساندهام و اختراعم نيز تحت داوري است».
او از رابطه برادري با عليرضا ميگويد: «شيطنت معمولا در پسربچهها بيشتر است و من نسبت به عليرضا كمي آرامتر بودم. پدر و مادر هميشه مراقب ارتباطات من و برادرم با دوستان و همكلاسيها بودند و كساني را كه با آنها صميمي بوديم ميشناختند. البته تا مقطع دبيرستان بهترين دوستم برادرم بود و بيشتر اوقات با هم بوديم. وقتي در دبيرستان شبانهروزي نمونهدولتي پذيرفته شدم از رامسر به شهسوار رفتم و ۴ سال از خانواده دور بودم. بيشتر مواقعي كه در خانه بودم با برادرم بازي ميكردم و در كنار آن نيز مطالعه ميكرديم. مادر از كتابخانه براي ما كتابهاي علمي و آموزشي ميگرفت تا ما مطالعات غيردرسي نيز داشته باشيم. يكي از بهترين خاطرات آن روزها، مطالعه رمانهاي ژول ورن بود كه بسيار تأثيرگذار بود و در پيشرفت من و عليرضا نقش مهمي داشت؛ داستانهايي كه در آن تلاش و موفقيتهاي علمي حرف اول را ميزد و درسهاي زيادي از اين داستانها گرفتم».
او از محل زندگياش و از كمبود امكانات هم گلايههايي دارد اما ميگويد كه اينها دليلي براي كمكاري نبود؛ «با وجود آنكه در شهر كوچكي زندگي ميكرديم و از امكانات شهرهاي بزرگ محروم بوديم اما مادر هميشه سعي ميكرد ما را فعال نگه دارد.»
و ادامه ميدهد: «خاطره كلاس اول ابتدايي هميشه براي من شيرين و جذاب است. با توجه به مطالعاتي كه قبل از شروع مدرسه داشتم رياضي را به خوبي ياد گرفتم و زماني كه كتاب رياضي اول ابتدايي در اختيار ما قرار گرفت با علاقه تمام آن را ورق زدم و بعد از مدرسه وقتي به خانه بازگشتم همه مسائل كتاب رياضي را حل كردم و با خوشحالي آن را به مادر نشان دادم. چهره مادرم آن لحظه ديدني بود و با تعجب به من نگاه كرد. مادر بعد از مشورت با معلم بهدنبال جايگزيني براي كتاب رياضي بود تا بتوانم پايهام را قوي كنم. او علاوه بر كتابهاي رمان، كتاب هزارويك سؤال علمي را براي من تهيه كرد تا با خواندن آن سرگرم شوم و اين كتاب به خيلي از سؤالاتي كه هميشه در ذهن داشتم پاسخ داد».
- بهترين فرصت براي پيشرفت
در يك دهه گذشته پديده فرارمغزها به يكي از مسائل اساسي كشورمان تبديل شده است و مسئولان آموزشي و دانشگاهي برنامههاي بسياري را براي جلوگيري از فرار مغزها تدوين كردهاند. در اين ميان افراد نخبهاي هستند كه ايران را بهترين فرصت براي پيشرفت ميدانند و با وجود پيشنهادهاي مختلف براي رفتن به خارج و امكانات وسوسهانگيز دانشگاهي و رفاهي اين كشورها، باز هم ترجيح ميدهند در ايران تحصيلات عالي خود را ادامه بدهند و پاسخ مناسبي به سرمايهگذارياي كه توسط مردم و كشور صورت گرفته است بدهند.
محمدجواد آذرهوش يكي از نخبههايي است كه تصميم گرفت تحصيلاتش را در ايران ادامه بدهد و از رفتن به دانشگاه هلند صرفنظر كرد. او ميگويد: «سال سوم دوره كارشناسي در دانشگاه سهند تبريز، يكي از اساتيد دانشگاه كه در دانشگاه هلند نيز تدريس ميكرد وقتي رزومه مرا ديد از من دعوت كرد با او در پروژههاي مختلف همكاري داشته باشم و براي ادامه تحصيل به دانشگاه هلند بروم اما وقتي موضوع را با خانواده مطرح كردم پدر و مادرم بهشدت مخالفت كردند و خود من هم دوست داشتم تحصيلاتم را در ايران به پايان برسانم. از سوي ديگر وقتي ما از روز اول، به مدرسه ايراني رفتهايم و تحصيلات را در نظام آموزشي كشور تا دانشگاه و مقاطع مختلف علمي ادامه دادهايم بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه از پول همين مردم و بيتالمال براي ما هزينه شده است تا به اين موقعيتي كه اكنون در آن هستيم برسيم، پس ما مديون اين مردم هستيم. نبايد فراموش كنيم اكنون اگر در جايگاهي قرار داريم بايد اين زحمات و سرمايهگذاريهايي كه انجام گرفته است را پاسخ بدهيم و به اين مردم خدمت كنيم. رشته مهندسي شيمي را بهدليل علاقهاي كه به رشتههاي مرتبط با پتروشيمي و نفت داشتم انتخاب كردم و اميدوارم بتوانم در همين راه به كشورم خدمت كنم».
- پشتكار، گام اصلي موفقيت
«برخلاف بسياري كه تصور ميكنند كساني كه نخبه هستند از هوش سرشاري برخوردارند و بايد هوش ذاتي بالايي داشته باشند من به اين نتيجه رسيدهام كه هوش و ساير عوامل ميتوانند مهم باشند اما بيشترين عامل تأثيرگذار، پشتكار است»؛ محمدجواد اين را ميگويد و ادامه ميدهد: «پشتكار به اين معنا نيست كه بايد هميشه درس خواند. افراد نخبه مانند بقيه انسانها زندگي ميكنند و دلمشغوليها و مسائل مربوط بهخودشان را دارند اما با شناسايي هدف، زندگي را مديريت ميكنند. روزي كه براي كنكور انتخاب رشته ميكرديم من براساس هدفي كه براي خودم ترسيم كرده بودم مهندسي شيمي را انتخاب كردم. برخي از اين انتخاب من متعجب شده بودند زيرا ما در شمال كشور زندگي ميكرديم و در آنجا صنايع پتروشيمي وجود ندارد اما من به اين رشته علاقه داشتم و هيچگاه از اين انتخاب پشيمان نيستم. اگر پشتكار نداشتم قطعا موفق نميشدم. در اين راه شكست هم خوردم اما نااميد نشدم».
- مادرم گفت فرزندت را درست تربيت كن
روايت موفقيت دوپسر از زبان مادر
نقش خانواده در پرورش جوانهاي نخبه، امري است كه نميتوان آن را ناديده گرفت. كساني كه كمتر از آنها نامي به ميان ميآيد و هميشه در سايه قرار دارند اما عامل اصلي موفقيت و بهثمر رسيدن جوانان نخبه كشور ميشوند. عليرضا و محمدجواد عامل اصلي موفقيت علميشان را خانواده و در درجه اول مادر ميدانند؛ بانويي كه تحصيل فرزندان و كمك به شكوفايي علمي آنها اولويت اول زندگياش بوده و با همكاري همسرش توانسته با يك برنامهريزي 2فرزندش را به قله موفقيت برساند. فاطمه شمالي، بانوي ۵۷ ساله كه نتوانست به آرزويش در دوران تحصيل كه نشستن پشت ميزهاي دانشگاه بود برسد، رؤياي جوانياش را در فرزندانش محقق كرد و با تلاش و پشتكار، 2 نخبه موفق به جامعه تحويل داد.
او از مادر بودن و كارهايي كه براي موفقيت فرزندانش انجام داد اينگونه ميگويد: «از كودكي علاقه زيادي به تحصيل داشتم. زماني كه ديپلم گرفتم و خودم را براي كنكور آماده ميكردم انقلاب فرهنگي شد و با تعطيلي دانشگاهها نتوانستم به دانشگاه بروم. هر شب خواب دانشگاه را ميديدم و آرزو داشتم به دانشگاه بروم. وقتي ازدواج كردم مادرم جملهاي به من گفت كه هيچگاه آن را فراموش نميكنم. او گفت اگر نتوانستي به دانشگاه بروي فرزندانيتربيت كن كه اين آرزوي تو را برآورده كنند. چند سالي معلم نهضت سوادآموزي بودم و براي تدريس به روستاها ميرفتم. وقتي عليرضا به دنيا آمد به ناچار تدريس را رها كردم. از همان دوران كودكي عليرضا تصميم گرفتم تا با حمايت از او، زمينه موفقيت تحصيلي و علمياش را فراهم كنم. همسرم هميشه همراهم بود و از آنجا كه دوست داشتم كار كنم با حمايتهاي او در طبقه پايين خانه، آموزشگاه خياطي راهاندازي كردم تا بتوانم در كنار كار، به بچهها هم رسيدگي كنم. 3سال بعد محمدجواد به دنيا آمد. تا مقطع ديپلم از لحاظ درسي به آنها كمك ميكردم».
مادر 2نخبه جوان عامل اصلي موفقيت تحصيلي فرزندان را خانواده و محيط خانه ميداند. او معتقد است كه اگر در محيط خانه آرامش حاكم باشد بچهها ميتوانند درس بخوانند؛ «من و همسرم اگر دچار اختلافي هم ميشديم هيچگاه مقابل چشم بچهها بحث نميكرديم و همه سعي و تلاش ما اين بود كه محيط خانه آرام و امن باشد. از همان دوران ابتدايي، عليرضا و محمدجواد در تحصيل موفق بودند و من هفتهاي يك يا 2بار به مدرسه ميرفتم و پيگير وضعيت تحصيلي آنها ميشدم. وقتي با بچهها براي خريد به بازار ميرفتيم و از من ميخواستند تا چيزي براي آنها بخرم همان ساعت اين كار را انجام نميدادم و چندروز بعد خواسته آنها را عملي ميكردم و هميشه از عامل تشويق براي تحريك آنها استفاده ميكردم؛ مثلا اگر از من ميخواستند تا وسيله بازي برايشان بخرم شرط خريد آن را موفقيت در درس و كسب نمرات عالي تعيين ميكردم. آنها نيز اين شرط را به خوبي اجرا ميكردند و من قولي را كه داده بودم عملي ميكردم.»
او ادامه ميدهد: «من و همسرم سعي كرديم مانند چوبهايي باشيم كه اطراف يك درخت جوان قرار داده ميشود تا اجازه ندهند باد و طوفان اين درخت را خم كند. در دوران تحصيل اگر نياز به كلاسهاي تقويتي داشتند بلافاصله آنها را ثبتنام ميكردم. البته محمدجواد زرنگتر بود و از برادر بزرگش كمك ميگرفت. از كتابخانه شهر براي آنها كتابهاي غيردرسي و علمي ميگرفتم تا دايره يادگيري آنها افزايش پيدا كند. وقتي عليرضا دوره كارشناسي را به پايان رساند به خانه بازگشت تا براي كنكور كارشناسيارشد آماده شود. در اين مدت ما سعي كرديم كمتر به مهماني برويم و رفتوآمد زيادي نداشته باشيم تا او بتواند درس بخواند».
و بالاخره حساسيتهاي هميشگي پدرها و مادرها: دوستان؛ «در زمان تحصيل روي رفتوآمدهاي آنها با دوستانشان نظارت داشتيم و خوشبختانه آنها با كساني رفتوآمد ميكردند كه در زمينه تحصيلي و اخلاقي نمونه بودند و امروز نيز آنها شريك زندگيشان را از كساني انتخاب كردهاند كه مثل خود آنها براي رسيدن به موفقيت تلاش و پشتكار داشتند. همسر عليرضا دانشجوي دكتري شيمي است. همسر محمدجواد نيز دانشجوي دندانپزشكي دانشگاه تهران است.»
نظر شما