اول ارديبهشت سال گذشته بود كه گزارشي درباره زندگي تلخ مردي فداكار در روزنامه همشهري منتشر شد. مردي به نام حميد صبري كه اگر از جان گذشتگي او نبود، معلوم نبود ساكنان روستاي گزانه در استان مازندران با چه سرنوشتي روبهرو بودند. حميد صبري راننده 55ساله تانكر سوخت بود كه زمستان سال 91براي انتقال 19هزار ليتر نفت از پالايشگاه تهران راهي روستاي گزانه شد.
آن روز وقتي حميد به مقصد رسيد، مسئول ايستگاه سوخت سرگرم تخليه نفت شد اما در همين هنگام حادثهاي هولناك رخ داد. لولههاي تخليه سوخت ناگهان از هم جدا شدند و با جاري شدن نفت به اطراف، آتشسوزي رخ داد. شعلههاي آتش به سمت تانكر در حركت بود و حميد ميدانست كه اگر آتش به تانكر برسد، حادثهاي هولناك رخ ميدهد.
حادثهاي كه ممكن بود جان مردم روستا را به خطر بيندازد و به همين دليل با لباسهاي آغشته به نفت به سمت تانكر دويد تا شير را ببندد. در همين هنگام آتش به مرد فداكار رسيد و لباسهايش شعلهور شد. او اما درحاليكه گر گرفته بود شير تانكر را بست و با كمك مسئول ايستگاه آتشي را كه به جانش افتاده بود خاموش كرد اما اين پايان ماجرا نبود. حميد به عجله خودش را پشت فرمان كاميون رساند و شروع به رانندگي كرد تا تانكر نفت را از محل آتشسوزي دور كند.
چند كيلومتر آنطرفتر وقتي مطمئن شد كه از محل آتشسوزي دور شده است پايش را روي ترمز گذاشت و آنجا بود كه متوجه شد دست و پايش بهشدت دچار سوختگي شده است. پس از اين حادثه مرد فداكار به بيمارستان منتقل شد و اين شروع مشكلات در زندگي آنها بود. هزينه درمان او در بيمارستان سربه فلك كشيد و قرض گرفتن از دوست و آشنا، تنها راه پيشرو براي او و خانوادهاش بود.
اينگونه بود كه حميد و خانوادهاش در مدت كوتاهي ميليونها تومان به آشنايانشان بدهكار شدند و اين در حالي بود كه نه شركت بيمه و نه شركت نفت، كمك چنداني به آنها نكردند. زندگي در خانه اجارهاي از يكسو، درمان دنبالهدار و پرهزينه از سوي ديگر و از همه مهمتر، بيكاري حميد باعث شده بود كه شرايط سختي براي او و همسر و فرزندانش بهوجود بيايد. در چنين شرايطي انتشار گزارشي از زندگي اين مرد در روزنامه همشهري باعث شد كه توجه صدا و سيما و وزير كار به اين خانواده جلب شده و مدتي بعد و در شب 21ماه رمضان همان سال، دستاندركاران برنامه تلويزيوني جشن رمضان به همراه آقاي وزير مهمان خانه آنها شوند.
همسر مرد فداكار در گفتوگو با همشهري ميگويد: آن شب در برنامه زنده تلويزيوني، آقاي وزير كه از نزديك با وضعيت زندگي ما آشنا شده بود 3وعده داد. اول اينكه گفت بدهيهاي ما پرداخت ميشود، دوم قول داد كه شوهرم از كارافتاده يا بازنشسته معرفي شده و حقوق ماهانه خواهد داشت و سوم اينكه هزينه دانشگاه دخترم پرداخت خواهد شد اما متأسفانه هيچكدام از اين وعدهها عملي نشد.
اين اما همه ماجرا نبود، چرا كه وعدههاي داده شده به اين خانواده باعث شد كه طلبكاران به تصور اينكه به خانواده مرد فداكار كمك نقدي شده براي دريافت طلبشان به خانه آنها هجوم ببرند. همسر اين مرد ميگويد: حتي يكي از خيرين كه پول وديعه اجاره خانه ما را پرداخت كرده بود به تصور اينكه به ما پولي پرداخت شده، قصد پس گرفتن پولش را داشت كه اگر سخاوت صاحبخانه نبود، حالا ما بايد آواره ميشديم. متأسفانه پخش اين برنامه از تلويزيون نهتنها كمكي به ما نكرد كه ما را به دردسر بزرگي انداخت و حالا همه تصور ميكنند كه از همه جا به ما كمك مالي شده است. به همين دليل ما از آقاي وزير و برنامه جشن رمضان شكايت كردهايم و اميدواريم به اين مسئله رسيدگي شود.
نظر شما