روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش با تيتر« سهم عراق در رستاخیز دینی»، نوشت:
در چهل روز گذشته، عراق صحنه چهار رخداد مهم بوده که هر کدام به دیگری ارتباط داشته است. شروع عملیات آزادسازی موصل، مراسم بزرگ راهپیمایی 20 میلیونی اربعین، انفجار مهیب حله و تصویب قانون حشدشعبی در مجلس عراق. این موضوعات در مجموع بیانگر آن است که تحولات عراق به این کشور هویت معینی که با نگرش و منافع استکبار و عوامل مرتبط با آن همخوانی ندارد، داده و این هویتطلبی جدید به سرعت در حال تحقق است. درباره هر کدام از این تحولات توجه به نکات زیر ضرورت دارد:
1- عراق به دلایل معنوی و تاریخی، ظرفیت محور شدن در منطقه عربی و سنی را دارد و میتواند با بخشهای بزرگ دیگر عربی رقابت نماید. عراق و منطقه نام آشنای آن - بینالنهرین- در طول حدود 8000 سال گذشته مبدأ تمدنهای سومر، اکد، بابل و آشور بوده است و از این جهت در متن جامعه عراق حس مدنیتگرایی فراملی و احیاء تمدن وجود دارد. در عین حال عراق بیش از 500 سال - در حد فاصل سالهای 132 تا 656 قمری - مرکز سیاسی جهان اسلام به شمار میرفته و به عبارت دیگر در حدود نیمی از دوره اسلامی، مرکز سیاسی اسلام بوده است. علاوه بر این وجود مدفن بسیاری از پیامبران بزرگ الهی و نیمی از ائمه شیعه موقعیت معنوی ویژهای به عراق داده است. باید به این فهرست اضافه کرد که عراق محل نشو و نمای اکثر مذاهب اسلامی و مکاتب فکری مسلمانان بوده است. بر این اساس تحولات عراق به طور خاص در کانون توجه بوده و خواهد بود.
عراق بعد از فروپاشی رژیم صدام حسین در سال 1382، حیات تازهای پیدا کرد و از این رو از آغاز دوره جدید در معرض انواعی از تهاجمات و توطئهها از سوی غرب، رژیمهای وابسته عرب و جریانات تروریستی قرار گرفت. اما امروز همهچیز بیانگر آن است که عراق توانسته است علیرغم همه توطئهها هویت جدید خود را تثبیت نماید. این هویت بیش از هر چیز با کلمات دینی - انقلابی قابل توضیح میباشد. صد البته عراق، ایران نیست و مثل هر کشور دیگری از وضعیت و ساختارهای داخلی و علایق طیفهای داخلی آن متاثر میباشد.
2- عملیات آزادسازی استان نینوا و به خصوص مرکز آن که از 28 مهرماه آغاز شده، آخرین حلقه از سلسله عملیاتهایی است که طی حدود دو سال و نیم گذشته در عراق به اجرا گذاشته شده است. مواجهه ارتش، دولت و ملت عراق با پدیده داعش در ماههای اولیهای که این جریان با تکیه بر انواع پشتیبانیهای لجستیکی، اطلاعاتی و حتی سیاسی غرب و دولتهای عربستان، ترکیه، قطر و امارات بخش وسیعی از عراق را به تصرف درآورد، غیرممکن ارزیابی میشد و حتما اگر قرار بود این کار با همه نیروهای داخلی و خارجی عراق- منهای ایران و عدم استفاده از ظرفیت و تجربه انقلاب اسلامی - صورت گیرد، واقعا هم ممکن نبود. از این رو آمریکاییهایی که امروزه از حمله هوایی به داعش در موصل سخن میگویند در سه ماه اول، اقدامات داعش را عادلانه و با هدف استیفای حقوق اهل سنت و عربها ارزیابی میکردند.
در واقع عملیات موصل که آخرین و مهمترین حلقه عملیاتهای آزادسازی به حساب میآید متکی به تجربه دهها عملیاتی است که در استانهای صلاحالدین، الانبار، بغداد، کرکوک، بابل و دیالی با محوریت ایران به اجرا گذاشته شدهاند. امروز بخشهای مختلف نیروهای عملیاتی عراق در موصل شامل ارتش عراق، پلیس فدرال یا اتحادیه، پیشمرگهها، حشد وطنی، سازمان مبارزه با ترور و در نهایت حشدشعبی از تجربه عملیاتهای قبلی استفاده مینمایند. از سوی دیگر نیمی از عملیات که از قضا بخش دشوارتر آن نیز میباشد یعنی غرب رود فرات به عهده نیروهای حشد شعبی عراق میباشد و موفقیت آنان در پاکسازی مناطق غرب موصل سبب نگرانی جدی ترکیه، سعودی و آمریکا شده است تا جایی که هفته گذشته، آمریکاییها یک مقر مربوط به حشد شعبی در غرب موصل را بمباران کردند و وزیر خارجه ترکیه سراسیمه به تهران آمد و سعودیها نیز تبلیغات گستردهای علیه حشد انجام داده و آن را همسنگ داعش معرفی کردند. پس کاملا واضح است که عملیات موصل یک گام مهم در هویتیابی عراق جدید به حساب میآید.
3- راهپیمایی 20 میلیونی اربعین یک اتفاق ساده و زودگذر نبود. این راهپیمایی آرام آرام به یک جریان بینالمللی تبدیل شده است. وقتی خیلی از مردم در قارههای مختلف و پیروان ادیان و مذاهب مختلف درصدد شرکت در این راهپیمایی برمیآیند و توجه جدی مراکز خبری و فرهنگی جهان به این رخداد جلب میشود، زنگهای خطر برای غرب و زائدههای منطقهای آن به صدا درمیآید. راهپیمایی اربعین هر رخداد بینالمللی دیگر را تحتالشعاع قرار میدهد. دست کم ده روز این راهپیمایی به درازا میکشد و حجم جمعیتی که در این راهپیمایی شرکت میکنند و نیز ظرفیت شهرهای مبدأ - نجف- و مقصد- کربلا- برای پذیرش چنین جمعیتی توجهبرانگیز است. کسانی که در یک راهپیمایی 90 کیلومتری شرکت میکنند، بیش از مردمی که صرفا در یک محل اجتماع مینمایند به تدارک ویژه امنیتی، رفاهی و فرهنگی نیاز دارند. و این در عمل در توانایی عادی هیچ دولت و ملتی نیست که بتواند از پس آن برآید. عراق حدود 35 میلیون نفر جمعیت دارد که دست کم 25 درصد از آن زیر 10 سال سن دارند با این وصف این سؤال پیش میآید که یک ملتی با عدد جمعیتی نه چندان بالا باید پذیرای یک جمعیت 20 میلیونی در یک دوره دستکم ده روزه باشد. آنچه در این راهپیمایی تجلی پیدا میکند، جامعه مهدوی است در واقع این یک نمونه از جامعهای است که با آمدن مهدی موعود - عجلالله تعالی فرجه الشریف - در کل دنیا شکل میگیرد یعنی جامعهای که از امنیتی در درون برخوردار است و معیشت آن به گونهای تنظیم میشود که هیچ نابرخورداری باقی نماند و هیچ برخورداری نتواند تواناییهای شخصی خود را وسیله تفاخر بر بندگان دیگر قرار دهد. در واقع راهپیمایی اربعین یک مانور ملموس از وضعیتی است که در حال شکل گرفتن است. امیدواریم آن روز خیلی نزدیک باشد.
در این بین توجه به این نکته هم مهم است که اگرچه راه پیمودن بین نجف و کربلا در شیعه یک سنت به حساب میآمده و در طول چند صد سال اخیر هم تا حدی مورد توجه علما و شیعیان قرار داشته است، اما برگزاری باشکوه اربعین و حضور میلیونها انسان در آن «ابتکار عمل» رهبرمعظم انقلاب اسلامی به حساب میآید. این ابتکار جدای از اینکه احیاء و محوریت بخشی به یک سنت علمایی شیعه است، در عین حال یک مانور سیاسی مهم هم به حساب میآید. خیلیها تلاش کردند که شیعه را یک اقلیت غیرمنسجم و در حال خسته شدن نشان دهند و از این طریق سرمایه بزرگی که ملت عراق که در چند سال اخیر و پس از دادن میلیونها قربانی بدست آوردهاند را از دستشان بربایند. ابتکار عمل رهبر معظم انقلاب در تبدیل اربعین به یک محوریت قوی ملی و دینی بر توطئهها و تلاشهای دشمنان اسلام خط بطلان کشید. در واقع امروز اربعین از یک سو، یک 22 بهمن عراقی است که عراق را در برابر توطئهها حفظ میکند و از سوی دیگر یک رستاخیز دینی است که نقطه آرمانی تحقق تعالیم دینی را به همگان نشان میدهد. از این رو میبینیم که در دهه دوم ماه صفر، عراق امنترین موقعیت را پیدا میکند و مهدویت بیش از هر زمان دیگر مورد توجه و مداقه قرار میگیرد.
4- آنچه در روز چهارم آذرماه یعنی 4 روز پس از پایان راهپیمایی بزرگ اربعین در شهر «حله» روی داد در نوع خود یک عملیات تروریستی کمسابقه به حساب میآمد.
تجهیز یک کامیون به چندین تن مواد انفجاری و منفجر کردن آن در یک پمپ بنزین و در نهایت مورد آماج حمله قرار دادن جمعیتی چند ملیتی که به هیچ اسلحه گرم یا سردی مجهز نبودند و پذیرفتن فوری مسئولیت آن از سوی گروهی شناخته شده در نوع خود جدید به حساب میآمد. جدای از اینکه داعش خود به جمعآوری اطلاعات پیرامون منزلگاه زوار حسینی و کیفیت تجمع یاد شده دست یازیده و یا دیگرانی که با انواعی از هواپیماها در آسمان این منطقه در پرواز هستند اطلاعات و پوشش اولیه را به این عملیات دادهاند، عملیات حله که مشحون از نفرت و کینه بود واکنشی به موفقیت نیروهای حشدشعبی در موصل و نیز واکنشی به راهپیمایی بزرگ اربعین محسوب میشود. از این رو به اندازه «داعش»، همه کشورهایی که با حضور دفاعی حشد در موصل مخالف بودند و با راهپیمایی اربعین مشکل داشتند را میتوان در ردیف مظنونین و متهمین حادثه 4 آذر حله به حساب آورد.
همه میدانند که حله به دلایل تاریخی و نقش 400 ساله آن در حیات علمی شیعه و نقش لجستیکی و پشتیبانی آن برای زائران یک موقعیت مهم شیعی به حساب میآید بر این اساس به نظر میآید انتخاب مرکز استان بابل حساب شده بوده است.
5- تصویب قانون «حشدشعبی» در مجلس عراق در روز ششم آذرماه یک رخداد مهم به حساب میآید. نقطه اهمیت این است که علاوه بر شیعیان، کردها و سنیها نیز خواهان تبدیل حشدشعبی از هویتی موقت و ناظر به بحران امنیتی به هویتی ماندگار و ناظر به حیات و منافع عراق شدهاند. در واقع با تصویب این قانون اینک عراق مجهز به نیرویی شبیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. مادههای اول، چهارم و پنجم مصوبه روز شنبه پارلمان عراق، حشدشعبی را به عنوان پشتیبان قانونی نیروهای نظامی- امنیتی عراق به رسمیت میشناسد و در عین حال به آن در حفظ امنیت و آرامش عراق محوریت میبخشد. حشدشعبی هم اینک از نظر نیروی انسانی از ارتش عراق کوچکتر ولی ماموریتهای آن از ارتش عراق مهمتر است و از این رو به نظر میآید عراق هماینک به نیرویی عقیدتی سیاسی مجهز شده که در مدیریت جنگهای نامتقارن و حوادث غیرمترقبه توانایی بالایی دارد.
- قرن آدمها و آرمانها
کامبیز نوروزی در ستون سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
فیدل کاسترو آخرین فرد از مردان و زنانی بود كه در قرن بیستم جنبشها و انقلابهایی را راه بردند و ملتی را به دنبال شعارها و آرمانهای عمومیشده به حرکت درآوردند. بعضی از اینان مثل پاتریس لومومبا در تراژدی ماندند. او قربانی سیاستهای استعماری بلژیک شد. از لنین تا مائو، جمال عبدالناصر، یاسر عرفات، احمدبن بلا، گاندی، ماندلا، آلنده، قذافی، هوشی مین، کاسترو، چهگوارا و خیلیهای دیگر از این جملهاند. الجزایر، مصر، هند، کوبا، فلسطین، لیبی، روسیه تزاری، چین، ایران، کنیا، شیلی، ویتنام و جابهجای آفریقا و آمریکای لاتین کانون حرکت ملتهایی بود که به دنبال رهبران خود آرمانهایشان را با خون و جان پی گرفتند. ممکن است بعضی از این مردان و رهبران را دوست داشته باشیم یا نه. ممکن است بعضی از این مردان و رهبران برای مردم خود سعادتی ارمغان آورده باشند یا نه، اما در دو واقعیت مشترک همه آنها نمیتوان تردید کرد.
واقعیت نخست اینکه آنان با سختیها و مرارتهای فراوان بر پاهای خود ایستادند و سخنی را گفتند و گفتمانی را درانداختند که گویی بیانی از آرمانهای دور و دراز یک ملت بود و اينگونه مردم یک کشور را به دنبال خود رهسپار کردند. بعضی به دنبال استقلال رفتند، بعضی به دنبال جامعهای سوسیالیستی، برخی به دنبال آزادی و دموکراسی و...، اما همه در واکنش به تحقیری قیام کردند که سالهای طولانی بر آنها تحمیل شده بود. آنها آنگاه که قیام کردند، غرور ملتهايشان را احیا کردند.
واقعیت دیگر اینکه تمام این مردان و زنان و این ملتها در جنبشها و انقلابهایشان، بیش از هر چیز منافع جهان غرب و دنیای سرمایهداری را به مبارزه طلبیدند و به خطر انداختند. جنگ الجزایر، در دوران فرانسه ژنرال دوگل، نزدیک به یک میلیون کشته از مردم الجزایر بر جای گذاشت. در ویتنام درحالیکه تعداد تلفات انسانی آمریکا حدود ٥٠ هزار کشته و ٣٠٠ هزار زخمی و معلول گزارش شده است، تلفات ویتنامیها بیش از سه تا چهار میلیون کشته برآورد میشود. کودتای پینوشه علیه سالوادور آلنده که یکی از تراژیکترین وقایع سیاسی نیمه دوم قرن بیستم بود، دهها هزار کشته و مفقود بر جای گذاشت. ورزشگاه فوتبال سانتیاگو به استخر خون بدل شد. در فلسطین، در بیش از نیمقرن، سالی نیست که کشتار جمعی مردم فلسطين و آوارگی آنها ثبت نشده باشد. نامهایی مثل قارنا و صبرا و شتیلا و تل زعتر نامهایی خونین و آشنایند. قرن بیستم سرشار از این جدالهای خونبار آرمانخواهانه است.
بسیاری از این مردان و زنان، در روایت مسلط جهانی، «بدمن»های قرن بیستماند. عرفات، ابوایاذ یا ابوجهاد یا چهگوارا، کاسترو، هوشی مین و... در این روایتها تروریست یا آدمکشاند. همینها و امثال اینها بودهاند که جهان را با جنگ و ناامنی روبهرو كردند. در اکثر قریب به اتفاق فیلمهای هالیوودی درباره جنگ ویتنام، سربازان صمیمی و شجاع و مظلوم آمریکایی را میبینیم که چگونه قربانی توحش ویتکنگها میشوند. سالهای طولانی، پینوشه تحت حمایت آمریکا بود که در شیلی يكهتازي میکرد. او فرشته نجاتی بود که شیلی را از دستان آلنده نجات داد.
حالا با مرگ آخرین بازمانده، فیدل کاسترو، خیلیها از رنجی که او به خاطر نقض حقوق بشر و سلب آزادیهای سیاسی و اجتماعی در کوبا به راه انداخت میگویند. سخن حقی است.
حکومت مردان کوهستان سی یرا مایسترا که زمانی تحسین ژان پل سارتر را برانگیخته بودند، بعد از چند سال به سرکوب مردم متوسل شد؛ اما سطح بهداشت رایگان و آموزش در این کشور نزدیک به بالاترین استانداردهاست. حالا فرض کنیم در کوبای باتیستا، انقلابی رخ نمیداد. چه میشد؟ مگر در خیلی از کشورهای آمریکای لاتین و آمریکای مرکزی و دورتر از آنها در آفریقا و آسیا که انقلابی رخ نداد چه گذشت؟ در آرژانتین ژنرال خورخه ویدلا دهها هزار نفر کشته یا مفقود شدند. فقر و بیماری و گرسنگی و دیکتاتوری هنوز در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین و آمریکای مرکزی حکمفرماست. در برزیل، به عنوان کشور کودتاها، با کودتا پشت کودتا، از کشته، پشته ساخته میشد. در آنها انقلاب نشد. آنها تقریبا بهتمامی در چرخه مبادله سرمایهداری جهانی و اتفاق با غرب باقی ماندند. بگذریم که چند سالی است برزیل و آرژانتین بعد از چندین دهه مسیری تازه را تجربه میکنند اما مگر اوضاع اکثر این کشورها بهتر از کوبای امروز است؟
پینوشه، دموكراسي برای شیلی به ارمغان آورد یا رفاه؟ یا اگر در فلسطین، الفتح و جبهه آزادیبخش شکل نمیگرفتند و مقاومتی نمیشد و عرفات و دیگران قیام نمیکردند، چه میشد؟ مردم فلسطین زیر حکومت اسرائیل به سعادت میرسیدند یا باز هم اسرائیل با حمایتهای دنیای سرمایهداری هکتارهکتار اراضی ساکنان فلسطین را اشغال و کشتار میکرد تا روزبهروز به قطعنامههای سازمان ملل دهنکجی کند و به ریش همه بخندد. چین، بدون مائو، با همه جنایتهای هولناک حیرتانگیزی که كرد، امروز چه میتوانست باشد؟ آفریقای سیاه بدون ماندلا و نهضتش چگونه بود؟ پاسخ روشنی به این پرسشها نمیتوان داد؛ اما یک چیز روشن است: آنها هم که با نظم مسلط همراهی کردند و حال به شکل تسلیم یا همکاری در این نظم ادغام شدند، باز هم بهرهای نبردند. فقر و سرکوب و گرسنگی و بیکاری در خیلی از این کشورها، در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین همچنان بیداد میکند.
در خیلی از کشورها، از اتحاد جماهیر شوروی تا چین و هند و الجزایر هم کارنامه حکومتها روشن یا لااقل تا حدی روشن است. برخی، مانند شوروی و استالینیسم مخوف و وحشتناک، حکومت ترس و دلهره به راه انداختند؛ برخی دیگر نیز مانند هند، بعد از گاندی به مسیری رفتند که دموكراسي بزرگ و اقتصادی شکوفنده را به راه انداختند. سرنوشت این کشورها و این انقلابها هریک به گونهای متفاوت رقم خورد.
مسئله، دفاع از کاسترو یا کسانی مثل او نیست؛ مسئله این است که او و خیلی کسان دیگر مانند او، معمولا برپایه میزان نزدیکی و دوری و میزان مصالحه و منازعهشان با جهان مسلط و بهویژه غرب، ارزیابی و قضاوت میشوند، نه الزاما آنچه انجام دادهاند. آنها مردان بد قرن بیستم بودند؛ چون منافع غرب را به خطر انداختند. سرکوبی که در کوبا رخ داد، اگر کمتر از دیگر کشورهای لاتین نباشد، احتمالا بیشتر نیست؛ اما نام کاسترو و کوبا بیشتر از ویدلا و آرژانتین شنیده میشود. این شاید بهخاطر فاصله میان واقعیت حکومت او و امثال او و شعارهای انقلابش باشد؛ اما اگر نقصانی در کشورهای آنان است، آیا علت آن نقصان انقلابی است که کردهاند و آرمانهایی است که در انداختهاند؟ اگر چنین بود، باید اوضاع آنهایی که در آفریقا و آمریکای لاتین و آسیا انقلاب نکردهاند، بهتر از آنها میبود؛ که نیست. نسل مردان بزرگ قرن بیستم، در مواجهه و رودررویی با نظم مسلط جهانی، نام یافتند. این مردان و زنان آرمانهای جامعه خود را پروردند. برای آرمانهای خود، آرمانهایی که در یک ملت توسعه یافت، جنگیدند. هویتی برای ملت خود به نمایش گذاشتند که مستقل از هویت دولتهای قدرتمند، معنا یافت. شاید حاصل کار اکثر آنان، نه تماما سعادت ملتها بود و نه تماما نگونبختی و سقوط؛ در جاهایی توفیق یافتند و در جاهایی نه؛ اما اینها واقعیت داشتند. هرچه بود، آرمانهای بزرگ را پی جستند و راههای بلندی را نشان دادند. جهان، بدون این مردان، بسیاری از آرمانهایش را فراموش میکرد؛همانگونه که امروز در دنیای جهانیشده رسانهای قرن بیستویکم، آرمانهای ملتها، تحت قیادت جهان غربیشده، بیگفتمان رقیب، در مسیر فراموشی است؛ مگر آرمانهایی که در نظم نوین بینالملل و دنیای رسانهایشده، تبلیغ میشود و به کار بسط قدرت میآید.
- چرا استعفا؟
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
استعفاي مديرعامل راهآهن كه پس از حادثه تصادف دو قطار و كشته شدن حدود ٥٠ نفر از هموطنان عزيز رخ داد، در نوع خود در ايران بينظير بود. نحوه استعفا نيز متمدنانه بود. وي بدون ذكر حواشي و از طريق تلويزيون به موضوع پرداخت و استعفا داد و وزير مربوط نيز استعفا را پذيرفت. پرسشي كه ممكن است به وجود آيد اين است كه مگر آقاي مديرعامل در هر اتفاقي كه در زيرمجموعهاش رخ ميدهد مسووليت مستقيم دارد؟ احتمالا سالانه دهها خطا و اتفاق ناخوشايند و البته كوچك و متوسط كه چندان رسانهاي نميشود در سازماني چون راهآهن رخ ميدهد، آيا در نخستين اتفاق بايد مديرعامل استعفا دهد؟ چرا مديرعامل؟ چرا معاون او نه؟ و چرا بالاتر از او چون وزير يا رييسجمهور نه؟ پاسخ به اين پرسشها در درك اين رفتار و اثرات مثبت آن موثر است.
بدون ترديد مديرعامل مسووليت مستقيم در بيشتر اين حوادث ندارد. چرا كه يك مامور ميتواند كوتاهي كند و باعث خسارات جاني و مالي فراواني شود و اين هيچ ربطي به مديرعامل ندارد. ولي مديرعامل از چند جهت ديگر ممكن است واجد مسووليت باشد. اول مسووليت غيرمستقيم مديرعامل است. تخلف يا قصور و تقصير يك ماموري كه در يك وظيفه حساس قرار دارد، به طور غيرمستقيم به مديران بالاتر او ربط پيدا ميكند. اينكه آيا فرد شايستهاي براي اين كار انتخاب شده بود؟ اينكه آيا فعاليتهاي او تحت نظارت بوده است؟ آيا آموزش مناسب ديده است؟ همه اينها به مدير بالادست او مربوط ميشود و اگر مديري اين كارها را به خوبي انجام نداده طبعا مسووليت متوجه مدير بالادست اوست و الي آخر كه برسد به آقاي مديرعامل.
از زاويه ديگر نيز مسووليتپذيري متوجه مديران مافوق است. فرض كنيم كه سالهاي زيادي بگذرد و در راهآهن اتفاق بدي نيفتد. خوب اگر مديرعامل راهآهن بتواند اين وضع را به عنوان شاخص موفقيتي براي مديريت خود بداند كه طبعا منطقي است، به همين دليل هنگامي هم كه حادثه دردناكي رخ ميدهد، بايد تبعات منفي و مسووليت آن را به عهده بگيرد. نميشود كه مديران اقدامات خوب و مثبت زيردستان خود را به حساب كارنامه موفق خود بگذارند، ولي از پذيرش مسووليت اقدامات خسارتبار و ناخوشايند آنان سر باز بزنند. اين معيار دوگانه و بسيار زشت و ناجوانمردانه است. متاسفانه تاكنون اين معيار در جامعه ما رواج داشت. مديران زير بار مسووليت خطاهاي زيردستان خود نميرفتند. البته مسووليت كيفري با كسي است كه مرتكب قصور يا تقصير شده، ولي مسووليت مديران نيز حداقل از منظر سياسي و مديريتي بايد پذيرفته شود.
واكنش عمومي در برابر اقدامات خسارتآميز به تناسب اثراتي است كه آن حادثه در ذهن و فكر مردم دارد. براي مثال اگر همين حادثه با همين كيفيت رخ ميداد ولي قطار در حال حركت در وضعيتي بود كه ميتوانست قطار متوقف شده را ببيند به احتمال زياد تصادف خسارت چنداني ايجاد نميكرد، هرچند در اصل اشتباه تفاوتي رخ نداده بود، و چون خسارت محدود بود واكنشها نيز محدود ميشد، و نيازي به استعفا نبود. ولي اكنون كه دهها نفر از هموطنان كشته و بسيار بيش از اين تعداد مصدوم شدهاند بايد پاسخي شايسته به افكار عمومي داده شود. در واقع مردم بايد حس كنند كه دستاندركاران مسووليتپذير هستند و اين از ميزان درد و رنج آنها خواهد كاست. حضور فوري وزير در محل و واكنش رياستجمهوري و معاون اول ايجادكننده اين حس بود ولي استعفاي مديرعامل ركن اصلي اين فرآيند بود.
نكته بسيار مهم ماجرا اين است هنگامي كه مديران متوجه شوند كه با بروز چنين اتفاقاتي بايد استعفا دهند و بروند، حساب كار دستشان خواهد آمد. از اين رو و از ابتدا ميدانند كه بيش از گذشته بايد جوانب امر را رعايت كنند و ديگر مثل گذشته نيست كه پس از اين رويدادها فقط چند مامور دونپايه دچار مشكل شوند و تمام. اتفاقا ماموران مقصر نيز در چنين شرايطي كه مدير آنان استعفا دهد، مجازات خود را عادلانهتر تلقي خواهند كرد و ساير ماموران نيز مسووليتپذيري بيشتري پيدا ميكنند. سطح استعفا را فضاي عمومي و ابعاد تقصير و فاجعه تعيين ميكند. در مورد اخير استعفا در سطح معاون وزير و مديرعامل راهآهن پذيرفتني و معقول مينمايد. ولي به تناسبي كه ابعاد ماجرا محدودتر يا گستردهتر باشد، ميتوان انتظار داشت كه سطح استعفا نيز پايينتر يا بالاتر رود. نكته مهم استعفا، پذيرش داوطلبانه آن است. در واقع به جاي عزل و برخوردهاي از بالا، پذيرش مسووليت از سوي مديران اثرات مثبتتري بر نظام مديريتي و افكار عمومي دارد. در هر حال اميدواريم كه استعفاي مديرعامل راهآهن، نقطه آغازي باشد براي رفتارهاي مشابه در حوادث مشابه. و مهمتر اينكه نهادينه شدن اين رفتار از يكسو به بهبود عملكرد مديريتي مديران منجر شود و از سوي ديگر اعتماد مردم را نسبت به نظام مديريتي كشور افزايش دهد.
- اهمیت مصونیت پارلمانی
محمد هاشمی حقوقدان و از تدوینکنندگان قانون اساسی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:
نمایندگان مجلس از طریق آرای عمومی و انتخابات در مجلس عضویت پیدا میکنند و این روندی است که در همه کشورهای دموکراتیک وجود دارد. بنابراین جایگاه نمایندگی، جایگاه مشارکت مردمی است و آنچه به عنوان مصونیت پارلمانی مطرح میشود، مصونیتی است که نماینده در انجام وظایف قانونگذاری و نظارت بر حسن اجرای قانون و نیز طرح دیدگاههای خود به نمایندگی از مردم و رأیدهندگان دارد.
مسلم است که نمایندگان در موقعیت شخصی و خارج از جایگاه نمایندگی دارای مسئولیتها و تکالیف یکسان در برابر قانون هستند. اما انجام وظیفه خطیر نمایندگی ایجاب میکند که آنها برای پیگیری منافع و مطالبات مردم اظهاراتی را بیان کنند که این اظهارات از جایگاه نمایندگی است و فعلی شخصی نیست. بر همین اساس است که مصونیت پارلمانی نمایندگان امری قابل چشمپوشی نیست. زیرا آنها باید بتوانند بدون هرگونه تردید و ملاحظه کاری وظیفه خود را به انجام رسانند. مصونیت پارلمانی موضوعی است که در همه قوانین اساسی کشورهای دموکراتیک از جمله قانون اساسی ایران ذکر شده است. در اصل دوازدهم قانون مشروطه به صورت مبسوطی آمده بود که «به هیچ عنوان و به هیچ دستاویز کسی بدون اطلاع و تصویب مجلس شورای ملی حق ندارد متعرض اعضای آن بشود. اگر احیاناً یکی از اعضا علناً مرتکب جنحه و جنایتی شود و در حین ارتکاب جنایت دستگیر گردد باز باید اجرای سیاست درباره او با استحضار مجلس باشد.» این نکته در اصل 86 قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز به این ترتیب آمده است که «نمایندگان مجلس در مقام ایفای وظایف نمایندگی در اظهار نظر و رأی خود کاملاً آزادند و نمیتوان آنها را به سبب نظراتی که در مجلس اظهار کردهاند یا آرایی که در مقام ایفای وظایف نمایندگی خود دادهاند، تعقیب یا توقیف کرد.» هرچند این اصل درباره نحوه رسیدگی به جرایم نمایندگان و حدود مصونیت پارلمانی مسکوت و نیازمند تدقیق و تبیین بیشتر است.
با این وجود مشخص است که اصل 86 قانون اساس بیّن بر مصونیت پارلمانی نمایندگان است و هیچ نهادی نباید متعرض آن شود. آنچه نمایندگان در نطقهای خود، مباحثات داخل کمیسیون و بحثهای خارج از دستور بیان میکنند، مشمول این اصل است. نمایندگان آزادند که از بالاترین مقامات مملکتی نیز انتقاد کنند. این اصلی است که مورد تأکید حضرت علی(ع) نیز بوده است. چنانکه امیرالمؤمنین فرمودهاند بهترین امر به معروف و نهی از منکر بیان کلمه حق نزد حاکم است. بنابر این اصل قانون اساسی بحثی است که مورد تأیید اسلام بوده است. در مورد آنچه برای آقای محمود صادقی، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی که پدرشان نیز در زمره شهدای انقلاب اسلامی بودهاند، پیش آمده است نیز باید گفت که موضوع امنیت پارلمانی باید مد نظر گرفته شود و آنچه از سوی دادستانی انجام شده است، براساس اطلاعاتی که در رسانهها منتشر شده، با اصول قانونی و شرعی همخوان نیست.
در مورد نحوه حضور در جلوی منزل برای بازداشت ایشان نیز باید گفت که حتی اگر این نماینده خارج از حیطه نمایندگیاش مرتکب جرمی شده باشد نیز باید اخطار داده شود و احضاریه برای حضور در دادسرا ارسال شود. این رفتار که برای بازداشت نیمه شب در برابر منزل او حاضر شوند، تطابق و سازگاری با منطوق قضایی ندارد.
نظر شما