اما وقتي كه با روي گشاده و برخورد خوب خاخام يونس حمامي لالهزار كه از قضا پزشك متخصص داخلي بيمارستان سپير هم هست روبهرو شديم خيلي زود يخمان آب شد و درباره موضوعات مختلفي حرف زديم. باوركردنش سخت است كه ببينيم وقتي يك چهره برجسته ديني يهودي از ايران حرف ميزند اشك در چشمهايش جمع ميشود. او خودش را يك ايراني اصيل ميداند و به هيچوجه حاضر نيست احساس و تعلقش به خاك و وطنش را از دست بدهد. دكتر حمامي بسيار راحت حرفهايش را ميزند و هيچ ملاحظهاي ندارد. اما در لابهلاي حرفهايش هم گلايههايي دارد؛ گلايههايي از سر دلسوزي. اين گفتوگو را بخوانيد تا ببينيد يك يهودي ايراني و كسي كه مسئول فرهنگي انجمن كليميان است و وظيفه پاسخگويي به مسائل شرعي را بهعهده دارد، درباره ايران، صهيونيسم، اسلام و انقلاب اسلامي چگونه فكر ميكند.
- آيا شما براي خودتان هويت ايراني هم قائل هستيد؟
به هر حال فرهنگ، چيز خشك و ثابتي نيست، حتما تأثيرگذار و تأثيرپذير بوده است. فرهنگ يهودي هم طي اين ساليان همينگونه بوده است. خب، يكسري از جنبهها كه چهارچوب ديني دارند موضوعشان مشخص است كه فرق ميكند اما يكسري موارد ديگر هم هستند كه دين چهارچوب آزادي برايشان گذاشته است؛ مثلا افراد از نظر پوشش شكل ظاهري بايد محجوب و پوشيده باشند. اما اينكه حالا چگونه باشد خيلي چيزهايش را عرف جامعه تعريف ميكند، بهخاطر همين است كه شكل پوشش ما در جامعه و نيز خيلي از رفتارها و سخنها و بعضي از مراسم ما شبيه هم شده است؛ مثلا در ازدواج يكسري مسائل داريم كه قانوني است و شرعي؛ مانند ثبت ازدواج و خطبه عقد و.... اما خيلي از رسوم ايراني هم در فرهنگ يهودي وارد شده است؛ مثل بله برون و نامزدي و پاتختي و... كه فرهنگ يهوديهاهم شده است. خيلي از آنها وقتي كه حتي از ايران هم مهاجرت كردهاند اين فرهنگ را با خودشان به همراه بردهاند و دارند. در هر جامعهاي اين فرهنگ برقرار است؛ مثلا معماري كنيسهها در ايران بخشياش برگرفته از معماري خود شهرهاست، يا مناطق كويري و شمالي معماريشان با هم فرق دارد. حتي يكسري از فرهنگها را هم از فرهنگ ايراني و اسلامي گرفتهاند؛ مثل كاشيكاريها و... كه در خيلي از كنيسهها هست كه به جاي آيات قرآن در آنها، آيات تورات نوشته شده است. اينها شباهتهايي ناشي از همزيستي مسالمتآميز بين مسلمانان و يهودياني است كه سالها در ايران كنار هم زندگي كردهاند.
- در مورد شهداي كليمي كه در دفاعمقدس بودند اگر ممكن است توضيح بدهيد؟
به هر حال ما بهعنوان يك وظيفه ديني اين را انجام دادهايم. در تَلمود، گفتار خيلي واضح و روشني در اين زمينه هست كه ميگويد: در هر سرزميني كه زندگي ميكنيد افراد موظفند بهعنوان حقشناسي و قدرداني براي آن جامعه و سرزمين مفيد باشند؛ مثلا براي حاكمان آنجا دعا كرده و براي آنها خيرخواهي كنند و... . اين در ميان يهوديان و حتي يهوديان ايران بوده، به همين دليل است كه شما در مبارزات قبل از انقلاب اگر نگاه كنيد ميبينيد كه ما يهودياني داشتيم كه زنداني سياسي بودند و مبارزه ميكردند. يكي از روساي قبلي انجمن كليميان، خودش يكي از آن دسته مبارزاني بود كه سالها زنداني بود و با شاه مبارزه كرده بود. در دوران انقلاب هم همين مباحث بوده است. شما ملاحظه ميكنيد در بعضي از راهپيماييها كه فيلمها و عكسهايش موجود است و سند تاريخي شده، تعدادي از يهوديان خود تهران با مسلمانها راهپيمايي ميكنند مبني بر اينكه ما با هم متحد هستيم؛ از كنيسه ابريشمي كه تقاطع بلوار كشاورز با فلسطين است اين راهپيمايي شروع ميشود. حتي ما شهدايي داريم كه در خود روز 22بهمن شهيد شدهاند. در دوران جنگ تحميلي هم به نسبت جمعيتي اگر حساب بكنيم اگر ما را 20هزار نفر درنظر بگيريد، ما جمعيت كمتري داريم كه در سربازي باشد يا مثلا قدرت حضور در جبهه را داشته باشد، به همينخاطر اين افرادي كه ميروند، شايد از نظر تعدادي كم باشند اما به نسبت خودشان حضورشان واقعا چشمگير بوده است. در نشريات آن زمان هم خيلي از وقايع و كمكهاي مردمياي كه به جبههها ميشده، ثبت شده است. همين بيمارستان دكتر سپير، بيمارستان خيريهاي است كه يهوديان ايجاد كردهاند. اينجا در زمان انقلاب و تظاهرات پذيراي خيلي از مجروحين بوده است و نقش مهمي در فراري دادن آنها از دست مأموران داشته است. در دوران جنگ هم پذيراي خيلي از مجروحين جنگ بوده است. همه اينها در كنار خدماتي است كه بسياري از پزشكان يهودي در منطقههاي جنگي ميكردند و همينطور سربازها و افرادي كه در نيروي دريايي و هوايي و... بوده و هستند. به هر حال اينها چون اينجا را زادگاه خودشان ميدانستند و برايشان ارزش داشته پابهپاي ساير افراد در اين فعاليتها حضور داشتهاند. ما الان جانباز هم داريم. رئيس انجمن كليميان كرمانشاه، جناب آقاي دكتر قهرماني، خودشان جانباز 70درصد هستند كه هردو پايشان را از دست دادهاند.
- توي راهپيماييهاي اول انقلاب موضع غالب يهودياني كه در ايران بودند نسبت به آن وقايع چگونه بود؟
در ابتداي انقلاب قطعا مخالفت با نظام شاهنشاهي بوده است ولي وقتي كه انقلاب، شكل انقلاب ديني و اسلامي بهخودش گرفت جاي نگراني براي خيليها داشت. سوابقي در بعضي كشورهاي اطراف بود كه انقلابهاي ملي و ناسيوناليستي صورت گرفته بود و بعد از آن برخوردهاي خيلي بد و تندي با يهوديان انجام دادند؛ مثل سوريه و عراق و جاهاي ديگر كه اين اتفاق افتاد. حالا اينكه در ايران چه رخ خواهد داد سؤال بسيار مهمي براي يهوديان بود، به همينخاطر يكي از نخستين گروههاي اقليت ديني كه به ديدار حضرت امام در نوفللوشاتو رفتند يك گروه از ايرانيهاي يهودي بودند كه اين در تاريخ انقلاب هست و ثبت شده كه حضرت امام ميگويند: ما حكومت ديني داريم و اقليتهايي كه طبق شرع و قانون شناخته شده هستند با اينها مشكلي نداريم و در چهارچوب قانون آزاد هستند كه به دين خودشان رفتار كنند و ما اجباري براي كسي نداريم. خب، اين خودش يك دلگرمي ميداد؛ كسي كه بهعنوان رهبر انقلاب و بزرگترين مقام ديني اين كشور است اين نظر را دارد . البته به دليل سابقهاي كه در ساير كشورهاي اطراف بود نگراني وجود داشت و چون در كشورهاي اسلامي اين اتفاق افتاده بود كه برخورد مناسبي با يهوديها نداشتند، روي همين حساب اين ترس بين يهوديان زياد شد. تعدادي از مهاجرتها هم به همين دليل بود تا اينكه بعد از صحبتهاي حضرت امام كه اين خودش آرامش داد و فهميديم كه نه، اينجا نه بحث اجبار ديني هست و نه اينكه كسي را بخواهند مجبور كنند كه دينش را تغيير بدهد و نه اينكه هرج و مرجي باشد و بزن و بكشي باشد كه بعضيها معمولا از جو انقلاب سوءاستفاده ميكنند، بعد هم كه انقلاب پيروز شد آن جمله معروف حضرت امام هست كه همه ما امت واحده و ملت واحده هستيم و ايران سرزمين همه ماست اين جنبههايي كه در صحبتهاي امام بوده است تأثير بسيار زيادي داشت و باعث شد تعدادي از افرادي كه مهاجرت كرده بودند برگردند و يا ثبات و آرامش فكري براي آنها رخ دهد.
- اين مهاجرت معكوس هم شده، يعني افرادي كه از ايران مهاجرت كرده بودند برگشتند؟
در برخي موارد بوده. متأسفانه فشاري بر يهوديان از هر دو طرف بود؛ يعني از يك طرف اين موضوع بود كه اوضاع داخلي چه ميشود؟ تبليغات بسيار شديدي در اين زمينه انجام ميشد كه قطعا مؤثر بود. شما در اول انقلاب يك مهاجرت شديد را ميبينيد اما بعد از آن ثباتي ايجاد و آرامشي برقرار ميشود. ما البته گله داريم از صداوسيما، خيلي اوقات بدترين فيلمها و توهينها را به اسم محكوميت صهيونيسم پخش ميكنند و وقتي هم كه ما اعتراض ميكنيم نهايتا يك جمله حضرت امام را مينويسند كه ما حساب يهوديها را از صهيونيستها جدا ميكنيم درحاليكه توهين به روحانيت يهودي ميشود؛ يا مثلا اگر كسي نگاه بكند متوجه نميشود اين فرد يهودي است يا صهيونيست و خيلي اوقات به صرف اينكه صهيونيسم چيز خوبي نيست به بقيه چيزها هم توهين ميشود. اقليتها بارها اعتراض كردهاند كه چون فقط ته آن موضوع يك رژيم صهيونيستي را ميچسبانند هر نوع توهيني را براي خودشان روا ميدانند، مثل اينكه ما بخواهيم داعش را محكوم كنيم و بياييم ارزشهاي اسلامي را زير سؤال ببريم! بهنظر خود من اين نوع رفتار آسيبي براي جامعه ايراني دارد و باعث ميشود خيلي از ارزشها بياعتبار شود، وقتي ما همديگر را بهعنوان اديان الهي و توحيدي قبول داريم بايد براي هم ارزش قائل بشويم. به هر حال افراد و جوانان ما هم احترام هم را نگه خواهند داشت اما وقتي كه ما اين همه ارزش مشترك داريم اگر آنها را بيارزش كنيم ارزشهاي خودمان را هم از بين بردهايم. به هر حال بوده مهاجرتهايي كه معكوس بوده و مثلا با يك طرز فكرهايي رفته بودند و ديدهاند كه آن چيزي كه فكر ميكردند نبوده و برگشتهاند. خيليها هم ديدهاند كه اينجا از آن چيزهاي بدي كه ميگفتهاند خبري نبوده است و باعث شده كه برگردند.
- رژيم صهيونيستي روند پذيرش خيلي سختي دارد ولي يكي از آسانترين پذيرشها را براي يهوديان ايران قرار داده. شما بهعنوان يهوديهايي كه در ايران هستيد چرا از ايران نرفتيد؟
عرض كردم كه قدمت حضور يهوديها در ايران بسيار زياد است. اين نيست كه بگوييم هميشه هم خوبي و راحتي بوده، فراز و نشيب در همه دورانها بوده است ولي فراموش نكنيد كه يهوديهاي ايران دلبستگي بسيار عميقي به ايران دارند. درست است كه بيتالمقدس برايمان خيلي عزيز است و هر كسي دوست دارد آنجا باشد و بسياري از مقابر بزرگان دين ما در آنجاست اما بعد از سرزمين مقدس، ايران دومين جايگاه را براي ما دارد؛ چه از نظر انبياء يهود و چه از نظر بزرگاني كه در آن دفن هستند. اين است كه خيلي از دلبستگيها در خود ايران است. اصلا خود ايران براي ما دلبستگي ميآورد. انتخاب و دل كندن به صِرف اينكه حالا انسان تصميم بگيرد جاي ديگر برود به اين راحتي نيست، به هر حال ميتوانم بگويم بهعنوان يك يهودي به مسلمانهاي ايران علاقهمند هستم؛ البته مثل مسلمانها كه به مكه و مدينه علاقه دارند من هم به سرزمين مقدسمان علاقه دارم؛ اينكه بروم آنجا را ببينم چون زيارتگاههاي ما آنجاست. اما همانطور كه مثلا شايد شما علاقه آنچناني نداريد كه برويد در عربستان زندگي بكنيد هر چند كه قبلهگاهتان آنجا باشد، ما هم همينطوريم. من خودم اصالتا يزدي هستم. با اينكه يزديها خيلي افراد متدين و مقيدي هستند من و خانوادهام بين آنها زندگي ميكرديم و احترام متقابل بين ما بود و هيچ مشكلي نداشتيم. از جنبه اجتماعي خيلي جالب است كه شما اگر محلههاي يهودينشين يا اقليت نشين را در شهرهاي قديمي نگاه كنيد ميبينيد آنها نزديك مسجدجامعها جمع شدهاند يا نزديك خانه مراجع ديني مسلمانها زندگي كردهاند؛ چراكه آنها كه عالِمتر بودهاند اين نزديكي را بيشتر احساس ميكردند و هميشه از آنها حمايت ميكردند؛ يعني اقليتهاي ديني در كنار اماكن مقدس اسلامي و شخصيتهاي دين اسلام در ايران احساس امنيت بيشتري داشتند. در يزد و كاشان و شهرهاي ديگر هم اينطور بودند كه مراجع مانع افراد اوباشي بودند كه ميخواستند از فضا سوءاستفاده كنند و تحريكات ديني داشته باشند و جلوي اين سوءاستفادهها را ميگرفتند. من در اين سرزمين به دنيا آمدم، بزرگ شدم، مدرسه رفتم، دانشگاه رفتم، سربازي رفتم، خيلي دوستهاي مسلمان دارم و عشق و علاقه سرزمينيام به ايران است اما بعضيوقتها كه مسائل سياسي به دين كشيده ميشود و سوءاستفاده ميشود آن موقع است كه اشكال پيش ميآيد.
- تفاوت يك دين الهي مثل يهود با مكتبي به اسم صهيونيسم امروزه چيست؟
ببينيد! يهوديت يك دين است، ديني الهي است كه داراي مكتب فكري و شريعت است و صهيونيسم يك حزب سياسي است. صهيونيسم اصلا ادعاي دين ندارد، بلكه ادعاي حزب دارد با اهداف سياسي خاص خودش. حالا يكسري از ارزشهاي يهودي را هم بهعنوان ارزشهاي خودش قرار داده است وگرنه شما در دنيا صهيونيست مسيحي هم داريد، صهيونيست مسلمان هم داريد. صهيونيسم يك حزب است مثل داعش؛ در واقع يك ديدگاه سياسي است كه راه افتاده است. حالا افراد هم بسته به منافع خودشان از آن طرفداري و پيروي ميكنند، يعني بعضيها آمدهاند صهيونيسم را به صهيونيسم ديني و صهيونيسم سياسي تقسيم كردهاند. صهيونيسم از ريشه صهيون بهمعناي كوهي است كه معبد بيتالمقدس روي آن ساخته شده است؛ يعني كسي كه علاقهمند به آنجاست. صهيونيسم ديني يعني كسي كه علاقهمند به آن سرزمين است كه بين يهوديها تقدس دارد، كه تقريبا همه يهوديها اينگونهاند، اما صهيونيسم سياسي فرق دارد. نخستين مخالفان صهيونيسم خود يهوديها بودند، مسلمانها اصلا مخالفان صهيونيسم به آن معنا در آن زمان نبودند چون اصلا نميدانستند صهيونيسم يعني چه؟ حتي اگر از جنبه تاريخي هم نگاه كنيد از آن زماني كه صهيونيسم تاسيس شد، ميبينيد كه نخستين مخالفتها توسط خود يهوديهاي متدين بوده است، چرا كه معتقد بودند ارزشهاي ديني در حال سوءاستفاده شدن است. الان اين نيست كه شما فكر كنيد در اسرائيل يك حكومت ديني برقرار است، صهيونيسم سياسي هدفش اصلا دينداري و مذهب و تدين نيست، از اينها بهعنوان ابزار استفاده ميكند. اين است كه از همان ابتداي شكلگيري صهيونيسم بهعنوان حزب سياسي، گروههاي مختلف، آن هم نه فقط از يك كشور خاص، بلكه از كشورهاي مختلف و جوامع مختلف، اين مخالفتها را بروز ميدادند، اما خب چه ميشود كرد؟ ابزار سياست هست، پول هست، رسانه هست، جنبههاي ديگر هم هست و آن كششهاي خاص را براي خودش ايجاد ميكنند. عاقلانه و سنجيده رفتار كردن در مقابل اين دشمن خيلي مهم است.
- شما در ايران چگونه زندگي ميكنيد؛ آيا آن آزاديهايي كه مدنظرتان بوده است را داريد؟ آيا از شرايطي كه در ايران داريد راضي هستيد؟
در چهارچوب قانون اساسي، ما نسبت به خيلي از كشورهاي ديگر جلوتريم؛ مثلا در اجراي مراسم دينيمان ما خيلي آزاد هستيم چون اگر ما بخواهيم كنيسه برويم نه ماموري جلوي در هست و نه كنترلي، بلكه خيلي وقتها كمك نيروي انتظامي وجود دارد كه دورادور و نه به شكل محسوس كه باعث ناراحتي كسي بشود، امنيت ما و مكانهاي مقدس ما را تأمين ميكنند. مدارس ديني خاص خودمان را داريم و يك يهودي ميتواند يا در مدارس عمومي شركت كند و يا در مدارس خاص خود ما باشد. دروس، همان دروس آموزش و پرورش است ولي در زنگ ديني، دين خود ما تدريس ميشود؛ آن موارد را داريم. از جنبه شغل و كار هم ما هر شغلي را كه بخواهيم داريم ولي در مشاغل دولتي يكسري محدوديتهاي نانوشتهاي وجود دارد كه شايد نسبت به اقليتهاي ديگر هم باشد چون سالهاي اول انقلاب هيچ بند قانونياي وجود نداشت و خيلي جاها فقط مينوشتند كه مسلمان استخدام ميكنند. بعدها اين را از نظر قانوني تصحيح كردند ولي بعضي وقتها نظرات شخصي و مديريتي هست كه محدوديتهايي ايجاد ميكند، ولي در ساير موارد ديگر نه. من بهعنوان يك يهودي عرض كردم كه من در ايران دانشگاه رفتم، در يكي از بهترين دانشگاهها هم بودم، تخصص گرفتم و... . خيلي جاها مثل افراد ديگر بودم كه مشكلي نيست. ولي خب، اين همهجا هست كه در جامعهاي وقتي اكثريت و اقليت هست يكسري امكانات و آزاديها براي اكثريت هست كه براي اقليت نيست. اين خاص ايران هم نيست. در همه جوامع هست، در اروپاي مدرن و پيشرفته كه ادعاي آزادي هم دارند اين محدوديتها براي مسلمانها وجود دارد. براي همين از نظر من يكسري محدوديتها اگر وجود دارد بايد بهدنبال راهكار براي آنها بود. اينها را بايد با استفاده از ابزاري كه در خود دين وجود دارد و مراجعي كه هستند حل كرد؛ مثلا موضوع ديه بود كه با حكم رهبري خيلي از مشكلات ما حل شد، يا بحث ارث كه وجود دارد و يا مسائل ديگر كه مسلما راهكارهايي هست كه بايد به آنها پرداخت. حتي يكي از مشكلاتي كه ما داريم بحث نقل و انتقال كتب است. خب، ما در ايران يك جامعه خيلي كوچك از يهوديان هستيم. اينطور نيست كه خيلي عالم و محقق داشته باشيم، بسياري از كتب ما در ايران نيست و وارد كردن آنها به ايران براي ما خيلي سخت است. با اينكه نامه از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي گرفته ميشود، يعني دولت و نظام نهايت همكاري را با ما ميكنند اما در گمرك جلويش توسط يك شخص گرفته و برگردانده ميشود؛ مثلا تورات، شما وقتي كه ميخواهيد آن را چاپ كنيد بايد 1500يا 2000تا چاپ كنيد و خيلي اوقات چاپ اين كتابها براي ما به صرفه نيست، ورود اين كتابها هم در حالي ممنوع ميشود كه خوب است بدانيد كه دين يهوديت يك دين تبليغي و تبشيري نيست و كسي نميتواند به دين يهوديت گرايش پيدا كند، چون يك دين نژادي است. براي ورود اين كتابها هم ما مشكل اعمال سليقه بعضي افراد را داريم. اينها خيلي منطقي بهنظر نميرسد.
- بهترين دوستم مسلمان است
بيشترين خاطرات من مربوط به يكي از دوستان مسلمانم ميشود، ما تا سال 59در يزد بوديم، بعد آمديم تهران. ما در يزد كه بوديم مدرسه خاص خودمان را داشتيم، سوم راهنمايي كه آمديم تهران، مسير ما تا مدرسه كليميها خيلي فاصله داشت. آنجا به مدرسه عمومي ميرفتم، با يكي از همكلاسيها دوست شدم و اين دوستي ما سالهاي سال ادامه داشت و الان هم با همديگر دوستيم. حتي در دانشگاه، در يك دانشگاه بوديم، موارد مختلف گاهي پيش ميآمد كه با هم بحث ميكرديم و از هم شناخت پيدا ميكرديم، با قوانين و احكام همديگر آشنا شده بوديم. يكي از جنبههاي جالب همين بود؛ اينكه شما يك دوست و رفيقي داشته باشيد كه همه اين جنبهها را رعايت كند، خيلي سخت است؛ مثلا حلال و حرام و احكامي كه داريم. خب، من اگر خانه شما بيايم غذاي شما را نميخورم، حالا نه بهعنوان اينكه مالتان را حرام ميدانم، نه! چون بايد ذبح خود ما باشد. بعضيها در نگاه اول اين را توهين درنظر ميگيرند و مثلا مدنظرشان اين است كه مثلا مال آنها را نجس ميدانيم و... اما خاطرات ما با دوستمان يكياش همين بود كه من به خانه آنها ميرفتم و شايد ساعتها در خانه ايشان بوديم و درس ميخوانديم و ايشان اين محدوده و حريم را براي من رعايت ميكرد و ايشان هم كه خانه ما ميآمد ما هم همان را رعايت ميكرديم و اين براي هردوي ما قابلقبول بود كه ميشود يكسري تفاوتها را داشت و در عين حال اين رفاقت را هم حفظ كرد.
- همه فكر ميكنند من مسلمانم
پاسخهاي كوتاه دكتر حمامي به سؤالهايي كه ممكن است ذهن شما را هم مشغول كرده باشد
- برخورد هموطنان ايراني با شما چگونه است وقتي كه ميفهمند شما يهودي هستيد؟
اكثريت قريب به اتفاق خيلي برخورد خوبي دارند، خيلي اوقات خيلي دوستانهتر برخورد ميكنند. من در دانشگاه كه بودم بعضيها ابتدا فكر ميكردند من مسلمان هستم و بعد كه ميفهميدند من كليمي هستم خيلي جا ميخوردند و برايشان جالب بود، بيشتر اوقات كاسبها و پزشكهاي خوب يهودي خيلي مورد اعتماد جامعه هستند، بهندرت هم افرادي فكر ميكنند كه يهودي مثل صهيونيست است.
- ازدواج و طلاق در آيين شما چگونه صورت ميگيرد؟
يك فرد يهودي فقط با يك يهودي ميتواند ازدواج كند. ما در دفاتر ازدواج و طلاق معمولي هم ازدواجمان را ثبت ميكنيم ولي چون خطبه عقد شرعي بايد خوانده شود افراد معمولا به دفاتر خودمان مراجعه ميكنند.
- اكثر يهوديها چه شغل و كاري دارند؟
تحصيل و كسب علم هميشه در ميان يهوديها بهعنوان يك ارزش قلمداد ميشده و كماكان ميشود. هرچند بين يهوديان امروزي اين موضوعات كمرنگتر از قبل شده ولي اكثر افراد به اين موضوع باور دارند. خانوادهها فرزندانشان را به كسب علم تشويق ميكنند. افرادي كه تحصيلات دانشگاهي داشته باشند خيلي زيادند. يهوديها از گذشته به موضوع پزشكي علاقه خاصي داشتهاند.
- آيا اين علاقه به پزشكي دليل خاصي داشته است؟
شبيه همان چيزهايي كه در روايات اسلامي هم هست كه ميفرمايند: «العلم علمان، علم الاديان و علم الابدان». پزشكي و كمك كردن به نجات جان ديگران خيلي ارزش والايي در ميان يهوديان دارد، شايد يكي از دلايلي كه باعث اين علاقه شده همين موضوع كمك به ديگران است.
نظر شما