هیچ کس در حاشیه تلویزیون نمینشیند تا خوب بتواند تلویزیون ببیند. همه به صورت فشرده و دو زانو نشستهاند و یک چشم به تبلیغات شبکه 2 دارند و یک دست در دیس پلو.
«جواهری در قصر» شروع میشود. صدا تا آخر زیاد میشود. پدر بزرگ بهت زده، نوههای ساکت شده و مسحورش را میبیند و بدوبیراهی نثار تلویزیون میکند. کسی تحویلاش نمیگیرد.
دستپخت مادربزرگ بدون اینکه کسی نگاهی به آن بیندازد، خورده میشود. همه ساکتند اما هر از گاهی کسی میخندد یا تکهای میاندازد. مادر بزرگ دست تنها سفره را جمع میکند. وقتی سریال تمام میشود، همه بلند میشوند که حاضر شوند و بروند چون فردا بچه مدرسهای دارند.
جواهری در قصر حتی مهمانیهای آخر هفته ما را هم تحت تاثیر قرار داده. نزدیک شدن به قسمتهای پایانی این سریال، بهترین فرصت است برای رفتن به سراغ این پدپده کمنظیر رسانهای و تاثیرات آن بر جامعه ایرانی.