اين تصرف به قدري سريع و سهمگين اتفاق افتاده كه ديگر سهمي از شهر و مسيرهايش براي پيادهها باقي نمانده است.
بيشتر خيابانها پيادهرو ندارند يا اگر دارند عرض كافي ندارد و يا جزئيات آنها درست طراحي نشدهاند. خيلي از پيادهروها هم اسير موتورسوارها هستند. تجربه فضاي شهري بهعنوان يك عابرپياده، تجربهاي دشوار و نزديك به ناممكن است.
تبديل بخشي از فضاي شهري به مسير پياده آن سهم گمشده ساليان را به عابران باز ميگرداند. اين رابطه در جايي مانند بازار كه قلب شهر است و در تعامل مستقيم بيشتري با انسانهاست، كاراتر است؛ ميتواند آن رابطه قديم شهر و انسان را زنده كند. شهري كه به عابر پيادهاش و ارتقاي كيفيت زندگي او اهميت ميدهد به شهر بهتري بدل ميشود.
فضايي وسيع در قلب شهر كه دور از انواع سواريها باشد، ميتواند محل تجربههاي خوشايند باشد. جايي كه كودكان بيدلهره بتوانند راه بروند و بدوند. عابران بتوانند مكث كنند و به اطراف چشم بدوزند. ميتواند جايي باشد براي تجربههاي جمعي زندگي شهري. داشتن چنين بخشي، به زندگي مردم شهر كيفيت ميبخشد.
براي ما كه از فتح شهرهايمان بهدست ماشينها هنوز اندوهگينيم و هنوز دنبال سهم گمشدهمان ميگرديم، فرصت اين تجربه، غنيمت است.
نظر شما