دوشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۵ - ۱۵:۴۴
۰ نفر

همشهری دو - علی سیف‌اللهی: در کتابی خوانده بودم که: آدم‌ها بهتر است زبان همدیگر را یاد نگیرند چون یادگرفتن زبان، شروع دردسرهای بی‌پایان است.

کتاب لغت همسرداری

من اعتراف مي‌كنم اوايل ازدواج فكر مي‌كردم زبان همسرم را خيلي زود ياد خواهم گرفت و اين شروع‌هاي دردسرهاي دوست‌داشتني بي‌پايان خواهد بود. اما نه، اشتباه كردم. گاهي براي فهم حرف‌هاي او به يك مترجم نياز دارم. مثلا وقتي مي‌گويد: «احساس مي‌كنم تو هرگز به حرف‌هاي من گوش نمي‌دهي»، احتمالا منظورش از «هرگز» جدي نيست. فقط تأكيدي است براي اينكه بگويد از دستم كلافه شده. ظاهرا قانوني وجود دارد كه مي‌گويد آنها كلي‌گويي و اغراق مي‌كنند. مثلا همسرم مي‌گويد: «ما هميشه عجله داريم» اما منظورش دقيقا «هميشه» نيست و من در جواب نبايد بگويم «اصلا اين طوري نيست، همين پريروز با يك‌ساعت تأخير رفتيم». نمونه برعكس هم وجود دارد. مثلا وقتي در جواب احوالپرسي‌هايش مي‌گويم «خوبم و همه‌‌چيز خوبه»، مي‌گويد: «ولي انگار ناراحتي و يه چيزي هست. بيا حرف بزنيم. چيزي شده؟».

در همين 4‌ماه ازدواج فهميده‌ام كه كلمه‌هاي زن‌ها زيادي شاعرانه است و ممكن است سوءتفاهم و گلايه و شكايت به‌وجود بياورد. راستش را بخواهيد بايد اعتراف كنم كه طبق يك رفتار مردانه، نبايد همه‌ كلمه‌هاي جمله‌هاي زنانه را تفسير كرد و آنها را جدي و با استدلال مردود كرد. بايد احساسات را قاتي ماجرا كرد و وقتي گاهي مي‌گويد: «يه كم با احساس‌تر باش»، نبايد بگويم «يعني من تا حالا احساس عاشقانه نداشته‌ام؟». در واقع حرف‌هاي او گاهي زيادي پرآب و تاب است و به‌خاطر همين ممكن است اگر نفهمم، به جر و بحث برسيم. اما زماني كه كمي احساس، چاشني ماجرا مي‌كنم و مي‌فهمم منظورش كمي نياز به احساس حمايت شدن است و به حرف‌هايش گوش مي‌دهم، همه‌‌چيز صادقانه‌تر و شفاف‌تر مي‌شود و طوفان‌هاي حوادث بعدي مهار مي‌شوند. حالا ياد گرفته‌ام كه «ما هيچ‌وقت بيرون نمي‌رويم» يعني «من دوست دارم بيرون برويم و گردش كنيم. با هم بودن خوش مي‌گذرد. كاش برويم رستوراني، پاركي، جايي. چند روز مي‌شود با هم بيرون نرفته‌ايم». در واقع هيچ مكالمه‌اي نبايد به بي‌محلي برسد.

از كشف‌هاي ديگرم در اين 4‌ماه زندگي دونفره اين است كه زن‌ها سكوت مردها را بد تعبير و تفسير مي‌كنند. حتي وقتي پشت 90درصد آنها قصد و غرض بدي نيست و فقط ناشي از خستگي، بي‌جوابي يا چيزهاي ديگر است. خيلي وقت‌ها پيش آمده كه وقتي زيادي ساكت بوده‌ام، همسرم پيگير شده كه «اتفاقي افتاده؟» يا مي‌گويد: «بداخلاق‌ شدي‌ها... اعصاب نداري...». به همين راحتي بدترين‌ها را در ذهن خودش تجسم كرده و رسيده است به يك تلقي تهديدآميز. نتيجه اينكه هيچ‌وقت اين گفت‌وگوها را نبايد با تنش ادامه داد چون ممكن است هر دو طرف مثل اژدها آتشي از دهانشان بيرون بدهند كه طرف مقابل جزغاله شود و سيم‌هايي از رابطه‌ زن و مرد بسوزد. به‌خاطر همين من سعي مي‌كنم نرم و آهسته سر‌صحبت را باز كنم تا همسرم احساس صميميت كند و كشف كند كه حرف اصلي‌اش چيست و احساس بهتري داشته باشد. اين فقط قدم اول است. براي باقي ماجرا بايد يك كتاب لغت همسرداري بخرم!

کد خبر 358224

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha