دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۷:۰۶
۰ نفر

همشهری دو - اصغر اصغری: قدیمی‌ترین ساختمان بلندمرتبه تهران با همه خاطره‌های روشن و تاریکی که از آن در ذهن داشتیم خیلی ناگهانی فرو ریخت.

پلاسکو

مصيبت البته از آنجا كليد خورد كه چند آتش‌نشان فداكار و شهروند را هم همراه اين فرو ريختن، ميان كوه آتش و آهن بلعيد تا تراژدي، اينطور تلخ تكميل شود. تعدادي از هزاران تماشاگر پاي ساختمان در حال سوختن آن پنجشنبه سياه، همان‌هايي بودند كه كله سحر براي رسيدن به محل كارشان از خانه بيرون زده بودند تا شب عيد لنگ نمانند و حالا، مات و مبهوت اميدشان را مي‌ديدند كه ميان شعله‌هاي آتش مي‌سوخت و به آسمان مي‌رفت. اما وسط دعواهاي بعضا سياسي بعد از حادثه، يك عده هم خيلي سريع لباس فرشته‌هاي نجات را پوشيدند تا دوباره اميد را به اهل پلاسكو باز گردانند.

حسين زاهديان، يكي از خيرّيني است كه اعلام كرده قصد دارد 30باب مغازه‌اش را صلواتي و به‌مدت يك سال در اختيار مغازه‌دارهاي ساختمان پلاسكو قرار دهد. زاهديان مي‌گويد آنچه براي همياري به همنوعانش داشته را وسط گذاشته تا سهم خودش را بپردازد.

  • اولين باري كه وارد كسب‌وكار شديد چندساله بوديد و از چه كاري شروع كرديد؟

من 13سالم بود كه پدرم به رحمت خدا رفت. ما 5خواهر و برادر بوديم كه همگي از من كوچك‌تر بودند و يك‌جورهايي بايد از آن به بعد نان‌آور خانواده مي‌شدم. از طريق يكي از دوستان به يكي از كاسبان معتبر فرش در ميدان خراسان تهران معرفي شدم. ايشان علاوه بر اينكه كسب وكار و تجارت فرش را به بنده آموخت، حكم استاد من را هم داشت و پيگير درس و تحصيل من بود. من با شاگردي شروع كردم. حرف اول و آخري كه استادم به من ياد داد اين بود كه اگر مي‌خواهي توي زندگي پيشرفت كني فقط راه صداقت و امانت‌داري را بگير و برو؛ مطمئن باش كه موفق مي‌شوي. خوش قولي و صداقت، هر كسي را در هر موقعيتي بالا مي‌برد. استاد خودش به امانت‌داري شهرت داشت و همين صفت را سعي مي‌كرد به همه ياد بدهد.

  • آن موقع حجره فرش‌فروشي شما كجا بود؟

همين پاساژ زمرد در ميدان خراسان تهران، كنارش حجره فرش فروشي بود. من آنجا شاگرد شدم و بعدا اين شاگردي باعث شد تا جزو اقوام نزديك استادم هم بشوم؛ يعني وقتي ايشان ديد كه من همانطور كه خودش مي‌خواهد آدم صاف و صادقي هستم، آمد و دخترش را به عقد من درآورد.

  • از چه سالي تصميم گرفتيد كه مستقل شويد و براي خودتان كار كنيد؟

اگر به‌خودم بود كه مي‌خواستم در همان حجره باشم و شاگردي كنم و چيز ياد بگيرم. اما استادم وقتي 16سالم شد گفت كه تو ديگر همه‌‌چيز را ياد گرفته‌اي و بايد روي پاي خودت بايستي و توانايي‌اش را هم داري. از اين به بعد مي‌خواهم به جاي شاگردي، شريك من در بازار باشي. من را با يك مقدار سرمايه فرستاد توي بازار فرش تهران كه آقايان بزرگ و صاحبنام اين بازار همگي آنجا بودند. رفتم و كسب وكارم را اينطوري جدا كردم و بعدا هم كه جريان ازدواج با دختر ايشان پيش آمد. استاد من معتقد بود كه آدم بايد از راه زحمتي كه مي‌كشد يك لقمه براي خودش دربياورد و اين لقمه از جاي ديگر و راه ديگر نيامده باشد. اصلا لقمه‌اي كه از راه صداقت بيايد خودش روزي را توسعه مي‌دهد. همين جور هم شد و بعدا مردم و كاسب‌هاي ديگر من را به همان صداقت و روراستي شناختند.

  • الان اما عده‌اي هستند كه خلاف صحبت شما كار مي‌كنند و معتقدند كه آدم توي كسب وكار و بازار، با صداقت به جايي نمي‌رسد و به قول خودشان دنبال راه‌هاي ميانبر هستند تا زودتر به ثروت برسند.

اشتباه همين است. اشتباه اين است كه همه دنبال پولند. بايد پول را رها كني تا پول دنبال تو بيايد. چطور مي‌شود پول را رها كني؟ اينكه وقتي مالي يا جنسي را به امانت پيش تو مي‌گذارند، تو حق امانت را ادا كني. آن وقت است كه رزق و روزي حلال و كافي وارد زندگي آدم مي‌شود. اين را نبايد بياييم و بد تفسير كنيم. اين موضوع را شايد خيلي از كاسب‌هاي تازه‌كار ندانند و متأسفانه مي‌بينيم كه برخي‌ها راه را گم كرده‌اند. فقط دنبال پول مي‌گردند و از هر راهي هم حاضرند به آن برسند. مردم هم اينها را مي‌بينند و گيج مي‌شوند. زماني پيامبر(ص) گفتند كه حفظ ايمان در زمانه‌اي همانند نگه‌داشتن تكه‌اي آهن گداخته در كف دست است. حالا داريم به آنجا مي‌رسيم كه صداقت و امانت‌داري هم در چنين بازاري كار سختي مي‌شود. الان مد شده كه برخي‌ها مي‌گويند طرف را بپيچان. چه را بپيچاني؟ اگر تو بپيچاني، خدا هم تو را مي‌پيچاند چون او خيرالماكرين است. اينها اين چيزها را نمي‌دانند و يك خرده سرگشته مي‌شوند.

  • وقتي شما وارد بازار فرش‌فروش‌هاي تهران، ميان آن همه نام و نشان قديمي شديد محيط برايتان عجيب نبود؟ تحت‌تأثير منش بازار قرار نگرفتيد؟

به هر حال توي آن سن و سال وارد يك محيط جديد و بزرگ شدن كمي جرأت مي‌خواست. اما من منش خودم را تغيير ندادم و اصطلاحا با همان فرمان قبل جلو رفتم. آنجا چند نفري بودند كه از من بزرگ‌تر بودند و كار فرش مي‌كردند. بعضي‌هايشان عجيب دست بده داشتند. توي بازار فرش يك اصطلاح هست به نام «قوام»؛ يعني هر كسي يك فرشي مي‌خريد بعضي‌ها كه وضع مالي خوبي نداشتند خبردار مي‌شدند و دورش را مي‌گرفتند تا يك چيزي از صاحب مال جديد بگيرند. به آنها معمولا يك پول تو جيبي مي‌دادند كه شايد به چشم هم نمي‌آمد. در بازار فرش اين آدم‌ها را رد نمي‌كردند و يك چيزي به آنها مي‌دادند. الان آنها خودشان با همان دست بده، شده‌اند بزرگ‌ترين تاجران فرش تهران. من از همان سال‌ها ياد گرفتم كه هر چه كار كنيم خدا چند برابرش را به ما مي‌دهد. اين اصلا شده عقيده من و به آن سخت اعتقاد دارم چون خودم تأثيرش را توي زندگي بارها ديده‌ام و به همين دليل خيلي به آن اعتقاد دارم.

  • آن سال‌ها كه تازه وارد بازار شده بوديد، وسوسه نمي‌شديد كه جور ديگري رفتار كنيد تا زودتر به ثروت و شهرت برسيد؟

نه، آن موقع من را به همين سبك و سياق شناخته بودند كه قولم دقيق است؛ پول را به موقع مي‌دهم و چك‌هايم سر ساعت پاس مي‌شود. براي همين شايد نسبت به ديگر كاسب‌ها هم اعتماد بيشتري به من داشتند. مي‌آمدند و فرش را براي امانت نزدم مي‌گذاشتند كه برايشان بفروشم. همان موقع مي‌گفتم كه اين فرش را 1500تومان (به قيمت آن زمان) مي‌خرند. آنها هم مي‌ديدند كه صادقانه كار مي‌كنم قبول مي‌كردند و همين امانت‌فروشي‌ها باعث شد تا درآمدم طي‌ماه بيشتر شود. يك روش ديگر هم كه من داشتم اين بود كه به مشتري حتما مي‌گفتم كه فرش را خودم چند خريده‌ام و با چه ميزان سود دارم مي‌فروشم؛ مثلا اگر فرشي را آن زمان 1500تومان خودم خريده بودم مي‌گفتم قيمت فروش‌اش1800تومان هست و معمولا تخفيف هم درنظر نمي‌گرفتم. چون سود كمي مي‌گرفتم و مشتري هم وقتي مي‌ديد كه صادقانه همه‌‌چيز را مي‌گويم قبول مي‌كرد.

  • تا حالا پيش آمده كه فرشي را بفروشيد، بعدا مشتري بيايد و بگويد كه اين فرش فلان ايراد را دارد يا مثلا گران است و از شما بخواهد كه جنس را پس بگيريد؟

بله، يك درسي كه به من دادند هم اين بود؛ مالي كه حالا به هر دليل منطقي و غيرمنطقي برايت برمي‌گردانند سريع قبول كن و به مشتري يك چاي هم بده. من معتقدم كه اتفاقا آن مال بيشتر برايم بركت مي‌آورد چون مشتري راضي رفته و آن فايده بيشتري خواهد داشت. به هر حال مال را بايد سريع برگرداني. يك موقع هم پيش آمده كه فرش را فروخته‌ام، بعدا آمده‌اند و گفته‌اند كه مثلا فلان جايش ايراد داشته و باز من قبول كرده‌ام. بعدا هم آن را اصلاح كرده‌ام و به مشتري بعدي گفته‌ام كه اين فرش مثلا فلان ايراد را داشته، من آن را برطرف كرده‌ام و اينقدر هم از قيمت اصلي آن كم مي‌كنم. مشتري هم وقتي ديده راست وحسيني گفته‌ام قبول كرده و فرش را برده؛ يعني يك كلام بخواهم بگويم، اين روراستي و صداقت توي بازار در درازمدت جواب مي‌دهد و از شما كاسب معتبرتر و خوشنامي مي‌سازد كه همان هم روزي شما را تأمين مي‌كند. راستگويي خلاصه دين ماست كه بايد به آن باور داشته باشيم.

  • چطور شد كه بعدا به فكر ساخت پاساژ افتاديد و از بازار فرش تهران بيرون آمديد؟

الان در همان مغازه قبلي توي ميدان خراسان هستم. اينقدر من به اين محله و بچه‌هاي باصفايش علاقه دارم كه خواستم همين‌جا ‌بمانم. پيش خودم فكر كردم كه بغل همان مغازه قديمي يك پاساژ بسازم تا سفره‌اي پهن شود كه همه يك لقمه نان ببرند. پاساژ را 18سال پيش ساختم. 80واحد تجاري در 3طبقه به نام زمرد كه در ميدان خراسان خيلي معروف شد. البته ديگر كاري با فرش ندارم و فقط كار پوشاك انجام مي‌دهم.

  • چطور كار از فرش به پوشاك رسيد؟

آخر آنجا و توي آن محله كار پوشاك مي‌طلبيد. از همان سال ارتباطمان با بچه‌هاي فعال ساختمان پلاسكو كه توي كار پوشاك بودند هم شروع شد و من خيلي‌هايشان را به همين واسطه مي‌شناسم.

  • الان چند واحد اين پاساژ به نام شماست؟

طبقه بالا 30واحد هست كه 15باب مغازه آن به نام من است. گفتيم بياييم و اين 15واحد را كه فعلا خالي است بدهيم به مغازه‌دارهاي پلاسكو. از طرفي با مالكان آن 15واحد ديگر هم صحبت كردم كه اگر امكان دارد آنها هم براي رضاي خدا و حمايت از هم‌صنفان خودمان اين كار را انجام بدهند. اگر قبول كردند كه خدا را شكر مي‌كنيم، اگر هم نپذيرفتند قرار شد كه بنده آن 15واحد را هم به‌مدت يك سال اجاره كنم و به‌صورت حمايتي در اختيار مغازه‌دارهاي پلاسكو قرار بدهم.

  • پس تعامل شما با بچه‌هاي مغازه‌دار ساختمان پلاسكو از همين پاساژ پوشاك شروع شد؟

بله، همه‌شان مي‌دانند كه من نوكرشان هستم. ما جلسه ماهانه‌اي داريم كه شايد شبيه آن را در حرم رضوي ديده باشيد. آنجا دور هم جمع مي‌شويم و جلسه پرسش و پاسخ ديني داريم و يك ناهار هم در خدمت دوستان هستيم. بعضي از دوستان مشغول در ساختمان پلاسكو هم آنجا مي‌آمدند و حضور فعال داشتند. ما بخشي از اجناس مغازه‌ها را هم از توليدي‌هاي پلاسكو تأمين مي‌كرديم چون كيفيت توليدي‌شان خوب بود و به جاي فروش جنس خارجي، توليد همكارهاي خودمان را توي مغازه‌ها به مردم عرضه مي‌كرديم.

  • از كي تصميم گرفتيد كه اين واحدها را به‌صورت رايگان در اختيار كسبه ساختمان پلاسكو قرار بدهيد؟

ما سال‌ها جلوي پاساژ يك ايستگاه صلواتي داشتيم كه به ياد شهدا آن را برپا مي‌كرديم. آخر هفته، پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها به ياد شهدا آنجا بچه‌ها چاي مي‌دادند و ياد آنها را زنده نگه مي‌داشتند. عكس شهدا را هم زده بوديم اما يكي از كاسب‌هاي محله آمد و گفت من از برپايي اين ايستگاه صلواتي توي اين مكان راضي نيستم. گفتيم خدا خيرت بدهد و جمعش كرديم. پيش خودمان داشتيم فكر مي‌كرديم كجا بياييم و اين ايستگاه را برپا كنيم تا ديگر اعتراضي نداشته باشد، ياد همين مغازه‌هاي خالي افتاديم تا اينها را به‌صورت صلواتي در اختيار كسبه ساختمان پلاسكو قرار دهيم تا ثواب آن هم به روح شهدا برسد. گفتيم شايد اين اقدام باعث شود تا كسبه توي اين يك سال جان بگيرند و بتوانند دوباره روي پاي خودشان بايستند.

  • الان مبلغ كرايه ماهانه مغازه‌هاي طبقه بالاي پاساژ تجاري زمرد چقدر است؟

بستگي به مكان و متراژش دارد. اما به‌طور متوسط ماهي 2ميليون تومان از اين مغازه‌ها اجاره مي‌گيرند. البته ما به شرايط طرف مقابل‌مان هم نگاه مي‌كنيم؛ مثلا قبل از اين حادثه هم برخي‌ها مي‌آمدند و مي‌گفتند كه كار را تازه شروع كرده‌ايم يا تازه داماد هستيم و اول كار خيلي پول نمي‌توانيم به‌عنوان كرايه ماهانه بدهيم. آن وقت شرايط را هم درنظر مي‌گرفتيم و تخفيف‌هايي هم اينجا شامل حال‌شان مي‌شد. البته حالا كه اين شرايط پيش آمده، اين 30باب مغازه صرفا براي كسبه و مغازه‌دارهاي ساختمان پلاسكو درنظر گرفته شده تا به‌مدت يك سال بيايند اينجا و بدون پرداخت كرايه به كسب وكارشان رونق دوباره بدهند.

  • تا حالا چند نفر براي گرفتن مغازه‌ها تماس گرفته‌اند؟

زماني كه ‌اين پلاكارد را روي پاساژ زمرد زدم همان اول خبري نشد اما بعدا خيلي‌ها زنگ زدند براي هماهنگي كه بيايند اينجا و مستقر شوند تا شب عيدي اوضاع‌شان بهتر شود. خيلي‌ها زنگ‌زده‌اند يا پيام داده‌اند، حتي تلگرامي شرايط را پرسيده‌اند و اظهار آمادگي كرده‌اند.

  • البته همه انتظار دارند كه در اين شرايط فقط كسبه ساختمان پلاسكو بيايند و اينجا مستقر شوند. اما ممكن است درخواست‌هاي ديگري هم از جاهاي متفرقه بشود، شما چطور متوجه مي‌شويد كه آنها مغازه‌دارهاي ساختمان پلاسكو هستند؟

ما همان اول هم نيت كرديم كه اين 30باب مغازه فقط به كاسبان نيازمند ساختمان پلاسكو كه توي اين شرايط به حمايت نياز دارند برسد. برخي از مراجعه‌كننده‌ها را كه خودم و دوستانم شخصا مي‌شناسيم و از اين بابت مشكلي نداريم. به بقيه هم كه تماس مي‌گيرند گفته‌ايم حتما بايد آنجا مغازه داشته باشيد يا اجاره كرده باشيد و همراه با سند مالكيت يا اجاره نامه به همراه يك نامه از هيأت مديره ساختمان پلاسكو مراجعه كنيد تا مطمئن شويم آنجا فعال بوده‌ايد.

  • پس خيلي سريع كار واگذاري واحدهاي تجاري را آغاز خواهيد كرد؟

بله، البته از شهرداري منطقه 12هم تماس گرفته‌اند تا يك جلسه آنجا داشته باشيم و هماهنگي‌هاي لازم را انجام بدهيم. پاساژ ما در منطقه 15قرار دارد، اما از آنجا كه ساختمان پلاسكو در منطقه 12واقع شده، يك‌سري هماهنگي‌ها براي خدمت رساني بهتر به كسبه و توليدكننده‌هاي پاساژ پلاسكو هم بايد صورت بگيرد.

  • شما ايده‌اي براي حمايت از توليدكننده‌هاي ساختمان پلاسكو نداريد؟

راستش جايمان خيلي كوچك است و جواب كار توليدي‌ها را نمي‌دهد. براي همين از همان اول تصميم گرفتيم كه مغازه‌ها را به همان كسبه تحويل بدهيم تا براي فروش شب عيد و سال آينده از آنها استفاده كنند. اما خدا مي‌داند طي اين مدت چند نفر از توليدكننده‌ها تماس گرفته‌اند كه يك جايي هم براي آنها درنظر بگيريم. ما يك حسينيه نزديك همين پاساژ داريم، آنقدر اين حجم تماس‌ها از سوي اين توليدكننده‌ها زيادشده كه به فكر افتاده‌ايم اين حسينيه را به‌صورت موقتي بخش‌بخش كنيم و تحويل اين توليدكننده‌ها بدهيم تا آنها هم حداقل شب عيد را بگذرانند و بعد به فكر يك جاي جديد باشند. ما الان هم جلسات هفتگي توي اين حسينيه برگزار مي‌كنيم، اما اگر تصميم‌مان نهايي شد فكر كنم روح سيدالشهدا(ع) هم از اين كار راضي باشد.

  • خيّرها مي‌خواهند كمك كنند

وقتي من اين بنر را جلوي پاساژ زدم خانمي زنگ زد و گفت كه 4دستگاه چرخ زيگزال‌دوز دارد كه فعلا آنها را نمي‌خواهد و درخواست كرد اگر از توليدكننده‌ها كسي باشد كه به كارش بيايد به آنها برسانيم. يك شخص ديگري كه توي كار ساختمان بود زنگ زد و پرسيد كه چطوري مي‌تواند كمك برساند. الان نكته‌اي كه با آن مواجه هستيم اين است كه خيلي از توليدكننده‌ها با فرو ريختن ساختمان پلاسكو، محل كارشان را از دست داده‌اند. اما علاوه بر اين، ابزار كار و سرمايه اوليه‌شان هم توي آتش سوخته است. براي همين، اگر كساني باشند كه چرخ خياطي صنعتي يا پارچه را بتوانند به‌صورت يك نوع تسهيلات در اختيار توليدكننده‌ها قرار بدهند خيلي خوب مي‌شود. شنيده‌ام كه برخي از كاسب‌هاي صنف پارچه اين كار را كرده‌اند؛ واقعا حركت پسنديده‌اي است. ما بايد فكر كنيم اينها هم مثل برادرهاي ما با يك مشكل پيش‌بيني نشده مواجه شده‌اند و هر امكاني داريم بياوريم وسط تا آنها اين دوره بحران را پشت سر بگذارند و دوباره روي پاي خودشان بايستند. يك چيز را هم مي‌خواهم آخر اين صحبتم عرض بكنم؛ اينكه هر كسي هر كاري توي اين زمينه كند، براي خودش كرده. درست است كه شما داريد به ديگران كمك مي‌كنيد اما مطمئن باشيد نفعش توي همين دنيا و آن دنيا به شما مي‌رسد.

  • هنگامي كه حادثه تلخ پلاسكو رخ داد

توي دفتر كارم نشسته بودم كه خبر آتش‌سوزي را شنيدم و خيلي ناراحت شدم. گفتند تلويزيون دارد مستقيم نشان مي‌دهد. وقتي روشن كرديم ديديم كه خبر درست است. متأسفانه آن لحظه ريختن ساختمان را هم زنده تماشا كردم. اصلا كسي باور نمي‌كرد كه چنين اتفاقي بيفتد. ساختمان پلاسكو يك بناي قديمي بود كه سال‌ها كسي به آن نمي‌رسيد و وضعيتش به لحاظ ايمني درست نبود. مغازه‌دارهاي پلاسكو هم هر كدام‌يك كپسول و پيك‌نيك كوچك داشتند براي اسفند دود كردن و خيلي به اين جريان‌ها معتقدند. شما ببينيد توي هر واحد، چه توليدي و چه مغازه‌ها يك پيك‌نيك باشد، توي آن آتش‌سوزي خودش يك عامل مخرب مي‌شود. يك‌بار اين بلاي آتش‌سوزي گريبان ما را هم گرفته و براي همين الان خوب مي‌فهم‌ام كه هم كاسب‌ها و هم توليدي‌هاي ساختمان پلاسكو چه مي‌كشند و توي چه شرايطي هستند؛ آن هم شب عيد كه به هر حال آنها اميد به رونق كسب‌وكارشان داشته‌اند.

کد خبر 360412

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha