در این برنامه سعید رضوانی و علی عبدالهی هم حضور داشتند.
در ابتدای نشست علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب گفت: هر سال همزمان با نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، مرکز فرهنگی شهر کتاب میزبان نویسندگان آلمانیزبان میشود تا ارتباط مستقیمی را بین نویسندگان آلمانیزبان با مخاطبان ایرانی برقرار کند. امسال غیر از برگزاری آن نشست، در این مرکز چند برنامه دیگر هم درباره ادبیات آلمان با همکاری رایزنی فرهنگی سفارت آلمان در ایران برگزار شد. در روند این نشستها یان واگنر، شاعر آلمانی، درباره شعر و جریانهای شعر امروز آلمان بحث کرد و توماس وولفارت، مدیر خانهی شعر برلین، به بحث و گفتوگو درباره شعر آلمان و فعالیتهای خانه شعر برلین پرداخت. در ماههای آینده امیدواریم همچنان میزبان نویسندگان و شاعرانی آلمانی باشیم. با گفتوگوهایی که شهر کتاب با خانهی ادبیات و خانهی شعر برلین و برخی دانشگاههای آلمان داشته، هم در زمینه ترجمه آثار ادبی در دو کشور و هم دعوت از شاعران و نویسندگان از ایران و آلمان و همچنین فرصتهای مطالعاتی برای نویسندگان و شاعران دو کشور فعالیتهایی انجام خواهیم داد.
وی افزود: مارتین موزباخ یکی نویسندگان برجستهی امروز آلمان در ۲۰۰۷ جایزهی ادبی جورج بوخنر را دریافت کرده که معروفترین جایزهی ادبی آلمان است. آکادمی زبان و شعر آلمان وی را به عنوان نویسندهای معرفی کرده که توانسته در کنار خلق سبک خاص روایت، آگاهانه طنز را در داستانهایش به کار بگیرد. از معروف ترین آثار او به «ماه و دختر» میشود اشاره کرد. موزباخ که به مفاهیم معنوی و مذهبی نیز در آثارش پرداخته است، ۱۹۵۱ در فرانکفورت متولد شد و غیر از رمان، نمایشنامه و فیلمنامه هم مینویسد.
موزباخ در ابتدا داستان «طبیعت بیجان» را به زبان آلمانی برای حاضران خواند، اما پیش از داستانخوانی گفت: ادبیات فارسی و ادبیات آلمانی، بهویژه در زمینهی شعر پیوندهای نیرومندی دارند و شعر آلمانی خیلی تحت تأثیر شعر فارسی بوده و از جمله گوته، آگوست فون پلاتن، هاینه و دیگران این آثار را ترجمه کردهاند. پس از پایان داستان، علی عبدالهی ترجمه فارسی آن را خواند.
موزباخ در پاسخ به پرسشی پیرامون طنز در ادبیات امروز آلمان گفت: طنز قالب کوتاه میخواهد. اگر کل رمان اثری طنزآمیز باشد، میتواند خنده را بر لبها خشک کند و اثرگذاری آن از میان خواهد رفت. در ادبیات آلمانی طنز جایگاه مهمی دارد و نویسندگان زیادی در این زمینه کار میکنند. در واقع میتوان گفت طنزنویسان نوعی ضدِ جهان میآفرینند که با واقعیت ارتباط دارد و بر همین اساس کار خود را پیش میبرند. نگاه خواننده هم مهم است. امکان دارد خوانندهای در یک اثر طنز ببیند، اما مخاطبی دیگر طنز را مشاهد نکند. ممکن است گاهی طنز به وجود بیاید و گاه نه. البته آیرونی هم از سنتهای قدیمی ادبیات آلمانی است. ما این سنت را از ادبیات انگلیسی سده هجدهم گرفتهایم.
موزباخ در مورد چهرههای ماندگار ادبیات معاصر آلمان گفت: ماندگاری یا افول شهرت نویسندگان معاصر چیزی نیست که بتوانیم دربارهشان راحت صحبت کنیم؛ زیرا ما خودمان در درون این جریان هستیم. ما نوعی از ادبیات بعد از جنگ را در آلمان داشتیم که در دیگر کشورها مشابهی نداشت. در آلمان بعد از جنگ گروه ۴۷ درست شد که در این گروه نویسندگان، شاعران، روزنامهنگاران و منتقدان سرشناسی حضور داشتند. اینها در کنار هم با نظم و جدیت کار میکردند. هاینریش بل، گونترگراس، اریش فرید و پتر هانتکه در این گروه عضو بودند. باخمان، منتقد بزرگ آلمانی نیز در این گروه رشد کرد. بر این گروه نقدهایی هم شده؛ ازجمله اینکه اینها نه لیبرال بودند و نه کمونیست، بلکه سوسیال دموکرات بودند و مرز خود را با سنتهای قدیم مشخص نکرده بودند، ضمن اینکه با آوانگاردها هم فاصله داشتند. منتقدان، اینها را به سانتیمانتالیسم هم متهم کردهاند. گروه ۴۷ بیشتر دنبال هدفهای تربیتی بود. در شرق آلمان هم ادبیاتی محافظهکار تولید میشد که بیش از دههی پنجاه دوام نیاورد و نویسندگان کمی در آن پا به عرصه گذاشتند. پاتریک زوسکیند در ۱۹۸۲، به منتشر کردن کتابی به نام «عطر»، طومار گروه ۴۷ را در هم پیچید. کتاب او اثری بود خوشخوان، سرشار از تخیل و سرگرمکننده. کتاب، قاعده گروه ۴۷ را زیر پا گذاشت. سپس گروهی آمدند که پیشرو بودند و موضوع اصلی کارشان زبان بود.
بازیهای زبانی و تولید اثر در زبان از ویژگیهای اینها بود. پتر هانتکه زبانی باشکوه و مذهبی داشت و بوتو اشتراوس زبانی تلخ و مالیخولیایی. این دو شباهتهایی هم به هم داشتند؛ زیرا هر دو در نثرنویسی موفق بودند و توانسته بودند صحنههای نمایش را اشغال کنند. یکی دیگر از گونههای نوشتاری، نوشتن درباره کودکی بود. از ۱۹۸۰ بدین سو نیز ادبیات سیاسی رو به افول گذاشت و کمرنگتر شد و جایگاه خود را از دست داد. البته شاید کسانی مخالفت رادیکال علیه جهان را ادبیات سیاسی بنامند، اما به نظر من چنان متنهایی را نمیتوان ادبیات سیاسی قلمداد کرد.
موزباخ رابطه زندگینامه خود با کتابهایش را ارتباطی غیر رمانتیک دانست و گفت از بین ۱۱ رمانی که نوشتهام، هیچ کدام را نمیتوانم از این نظر به دیگری برتری دهم. اگر نویسنده ۲۰۰ صفحه متن تولید کند، حتماً خیلی جاها شخصیت اصلی خود را عیان خواهد کرد، اما چه کسی میتواند تشخیص دهد که کجا نویسنده خود را نوشته و کجا دیگران را. هرچه روی کاغذ نوشته شود، یا بیان شود، از حقیقت دور میشود. ذهن چیزهایی را که دوست دارد روایت میکند.
نظر شما