زماني كه مادرش همراه با خانواده پدرياش به بچههاي بيسرپرست يا زنان نيازمند كمك ميكرد. او همان زمان ياد گرفت كه بايد به همنوعانش كمك كند و دست آنها را بگيرد. او معتقد است كه يك دست صدا ندارد و هر فرد با تواناييهايي كه دارد ميتواند به ديگران كمك كند.
- فعاليتهاي داوطلبانه و دوران دانشجويي
بسياري از بچهها وقتي كه از آنها سؤال ميشود ميخواهند چكاره شوند؟ يا ميگويند دكتر و يا مهندس اما با اين حال باورش سخت است كسي از 5 يا 6 سالگي دلش بخواهد دكتر شود و سالها فقط از پزشكشدن حرف بزند و آخر سر هم پاي حرفش بماند. اما دختربچه آن روزها دليل خوبي براي اين ثابت قدمي داشت، او ميخواست مانند مادرش باشد كه ماما بود و به زنان خدمات رايگان ميداد .
دكتر شاهپورزاده ميگويد: «فكر فعاليتهاي خيرخواهانه از كودكي در من بود و دوست داشتم. براي همين هميشه دنبال فرصتي بودم تا اينكه در دوره دانشجويي اين فرصت بهوجود آمد.» او وقتي دانشجوي پزشكي در كشور پاكستان بود توانست به رؤياي كودكانهاش تحقق بخشد؛ رؤيايي كه پس از سالها رنگ واقعيت بهخود گرفت. دكتر شاهپورزاده در اينباره ميگويد: «به همراه ديگر دانشجويان براي مردم حاشيهنشين شهر كراچي پاكستان كه اكثرا هم بلوچ بودند، كارهاي اوليه و واكسيناسيون انجام ميداديم چون آنجا خانه بهداشت مانند ايران نداشت». سالها خدمت بهعنوان دانشجوي پزشكي در مناطق حاشيهنشين پاكستان و مواجهه با محرومان جامعه دردي بود بر گوشه دلش؛ او با چهرههاي خانوادههاي محروم زياد مواجه ميشد و احساس ميكرد بايد كاري فراتر از اين حضور در مناطق محروم انجام دهد.
- آشنايي با جمعيت امداد دانشجويي امام علي
دكتر شاهپورزاده پس از بازگشت به ايران، مدتي كار پزشكي را بهدليل مادرشدن كنار ميگذارد. او در مورد آن روزها ميگويد: «وقتي برگشتم، هم حسرت آن لحظهها را ميخوردم و هم احساس ميكردم كه برگشتهام تا به مردم كشورم خدمت كنم». وقتي دوباره به كار پزشكي بازميگردد بهطور اتفاقي با جمعيت امداد دانشجويي امامعلي آشنا ميشود. ميگويد: «بهطور اتفاقي با اين خيريه آشنا شدم اما وقتي فرم پر كردم ديگر خبري به من ندادند تا اينكه حدود سال 87 با من تماس گرفتند تا بهعنوان پزشك داوطلب با آنها همكاري كنم. من هم اعلام آمادگي كردم و همكاري ما آغاز شد». او در اينباره ميگويد: «احساس ميكردم خدا دوباره فرصتي داده است تا باز هم از تواناييهايم استفاده كنم». او قدم به جايي گذاشت كه پر بود از انسانهاي نيازمند و محروم، بيماران مهاجران افغان يا حاشيهنشين تهران و شهرهاي اطراف.
آنها كوچكترين امكانات زندگي را هم نداشتند و مبتلا به بيماريهاي واگيردار و غيرواگيردار و انواع بيماريهاي عفوني بودند كه بايد درمان ميشدند. دكتر ميگويد: «كار من با ويزيت كودكان و مشاوره بهداشت براي زنان و مادران باردار شروع شد و گاهي هم به نقاط محروم و حاشيهنشين ميرفتيم تا خدمات اوليه بهداشتي ارائه كنيم». او با اشاره به اينكه 30خانه ايراني در استانها وابسته به اين خيريه هستند ميگويد: «در تهران هم خانه درمان داريم كه تمام كارها آنجا داوطلبانه توسط پزشكان انجام ميشود و مراجعهكنندگان، رايگان درمان ميشوند». او معتقد است كه لذت روحياي كه نصيب خودش ميشود بيش از حد است و لذت او بيشتر از لذت بيماري است كه دردش مرتفع ميشود.
- خانواده همراه
وقتي به گذشته برميگردد تصوير مادرش كه همواره در مسير خيرات و احسان به ديگران بود در ذهنش زنده ميشود. او همانطور كه خودش در كودكي كمك به ديگران را آموخت دوست دارد تا پسر و دخترش نيز همين روحيه را داشته باشند. ميگويد: «خوشبختانه همسرم كاملا موافق فعاليتهاي من است و گاهي هم همراهي ميكند، مثلا يكبار قرار بود به منطقهاي در حومه شهريار كه نزديك كارخانه شن و ماسه بود و راه بسيار صعبالعبوري هم داشت، برويم، همسرم و 2 فرزندم هم آمدند كه اين خيلي براي من لذتبخش بود». براي او فرقي نميكند كه به يك ايراني كمك ميكند يا مهاجر اما معتقد است كه خانوادههاي ايراني بيشتر در مواجهه با آسيبها هستند چون وقتي يك نفر در خانواده مثلا درگير اعتياد ميشود تمام اعضاي آن خانواده ازجمله مادر آسيب ميبينند. او بچههايي را درمان كرده كه از مادر معتاد متولد شدهاند و نياز به كمك دارند. همين غم بزرگ، بهانه خوبي براي اوست تا آرزويش اين باشد كه بتواند به خانوادههاي نيازمند بيشتري كمك كند. از نگاه او نيكوكاري فقط احسان و انفاق مالي نيست. عيادت از بيمار، مشاورهدادن به يك انسان ديگر و شادكردن دل غمديدگان، مصاديق متعدد احسان و انفاق هستند.
نظر شما