علي الهاشم ،سردبير سايت الميادين در يادداشتي به اين مسئله و همچنين ماهيت اختلافهاي فعلي كه هر روز بخشي از آن نمايان ميشود پرداخته است.
2 كشور ايران و تركيه طي 150سال گذشته، علاوه بر روابط بسيار خوب، تشابه و نزديكيهاي قابل توجهي را از خود در تاريخ بر جاي گذاشتهاند. پيش از بركناري رضاشاه در ايران، آتاتورك درگذشت. با عبور ايران و تركيه از اين دو شخصيت، مرحلهاي از رفاه سياسي وارد اين كشورها شد. ديري نپاييد كه در ايران، مصدق طي كودتاي آمريكايي-بريتانيايي، معروف به عمليات آژاكس، سرنگون شد و محمدرضا پهلوي، توسط كودتاگران در 1953به قدرت بازگشت. در تركيه نيز، مندريس نتوانست بيش از 1960ايستادگي كرده و در جريان كودتاي نظامي بركنار شد. مندريس اعدام و مصدق به شهر احمدآباد تبعيد شد و حكومت نظاميان در تركيه و شاهنشاهي در ايران تا اواخر دهه70 ادامه يافت.
همزمان با انقلاب اسلامي ايران، ستاره بخت نجمالدين اربكان در تركيه نيز شروع به درخشش كرد، بهطوريكه توانست تا جايگاه معاونت رياستجمهوري پيش برود، اما ارتش تركيه در مارس 1980بهطور موقت به بلندپروازيهاي او پايان داد، با اين حال، اربكان نيرو و حركتي به جريانهاي اسلامي تركيه بخشيد كه تا پيش از او احساس نميشد.
در 1996، حزب رفاه به رهبري اربكان در بهترين دوران خود به سر ميبرد و بر همين اساس، او توانست به رياستجمهوري دست يابد، درحاليكه تنها يك سال بعد به فرمان ارتش، ناچار به استعفا شد.
با طلوع هزاره جديد، اسلامگرايان تركيه، بارديگر براي بالا رفتن از پلههاي قدرت، اين بار با چهرههاي جديدي وارد صحنه شدند و به اين ترتيب، رجب طيب اردوغان و عبدالله گل، از شاگردان سابق اربكان، بهعنوان رهبران جديد حزب مشغول به فعاليت شده و قدرت را ميان خود بهعنوان رئيسجمهور و نخستوزير تقسيم كردند. اين چرخش ادامه داشت تا آنكه اردوغان به تنهايي در راس هرم قدرت تركيه جاي گرفت.
در 15ژوئيه 2015، نزديك بود كودتاي نظامي اردوغان را سرنگون كرده و پرونده حزب عدالت و توسعه را كه از سال 2001قدرت را در اختيار داشت، ببندد. در آن لحظات سرنوشت ساز، درحاليكه دشمنان تركيه در منطقه و جهان، صرفا در انتظار تأييد لحظه پاياني سقوط اردوغان بودند، رهبر ايران، آيتالله خامنهاي، 2مقام بلندپايه اين كشور را به برقراري تماس با رهبران تركيه فراخواند تا درصورت نياز به هرگونه حمايتي، وارد عمل شوند.
بعد از كودتا، آنكارا مجددا روي پاي خود ايستاد، درحاليكه خود را در ميان جنگي با جبهههاي متعدد ميديد؛ تركيه از داخل با طرفداران فتحالله گولن روبهرو و در شرق درگير جنگي سخت با كردها بود، در مرز سوريه مشغول جنگي بود كه تا مغز استخوان اين كشور را درگير كرده و البته عراق نيز به نوبهخود جبهه ديگري را براي اردوغان گشوده بود. تمامي اين موارد در كنار بحران هويت كشندهاي است كه تركيه آن را تجربه ميكند. تركيهاي كه تا همين چند سال پيش، كشوري سكولار و خواهان پيوستن به غرب شناخته ميشد، امروز خود را بهعنوان كشوري اسلامي معرفي ميكند كه در پي رهبري شرق است.
آنكارا به محض آنكه از بحران داخلي رهايي يافت، به سراغ ائتلافهاي منطقهاي آمد، در اين زمان، روسيه بهعنوان بهترين كشوري كه ميتوانست به آن اعتماد كند بهنظر ميرسيد، اما در مورد تهران، بهنظر ميرسيد، تركها دچار مشكلاتي هستند.
ظاهرا 5سال جنگ در سوريه و ناهمخواني منافع در سطح منطقه، ديوار اعتماد ميان تهران و آنكارا را از بين برده است. شايد تركها بر اين باورند كه از موضع حق حمايت ميكنند، شايد اردوغان ايمان دارد كه آنچه در سوريه انجام ميدهد واجب الهي است. از طرف ديگر، در ايران نيز وضع به همين ترتيب است، رهبران اين كشور جنگ در سوريه را مقدس دانسته و نقش خود در بحران سوريه را به تمامي حق ميدانند.
ميان اين دو حق مطلق، بيشك جايي براي پل ارتباطي نيست؛ هرقدر هم كه يك طرف اين بحران از نيتهاي خير خود سخن گفته يا طرف ديگر، بر دوستي و مودت خود تأكيد كند.
روابط فعلي ايرانيها و تركها، تفاوت زيادي با آنچه ميان اين دو، طي سالهاي منتهي به توافق ارزروم در جريان بود، ندارد. خط قرمزهاي امنيت ملي دو كشور از مرزهاي مرسوم پيشين عبور كرده و رقابت، در سايه خلأيي كه در امتداد قصرشيرين تا لاذقيه شكل گرفته، به اوج خود رسيده است.
آنطور كه بهنظر ميآيد، اختلافات ايران و تركيه با سخنان مثبت، طرحها، نشستها، هماهنگيها و... حل شدني نيست. در حقيقت تمامي اين تلاشها، نقش مسكني را دارد كه بهطور موقت درد را آرام كرده و بهزودي درد در نقطه ديگري بازميگردد.
نزاع فعلي دو كشور را ديگر مانند گذشته، نميتوان صرفا به اختلاف در مناطق متحدين و توافق بر سر مرزها ارجاع داد، واقعيت خطرناك آن است كه شرايط امروز منطقه ما، اين اجازه را ميدهد كه تيرگي روابط، در سايه حضور نيروهاي زميني هر دوكشور در محدوده جغرافيايي واحد، مضاعف شود و خطرناكتر آنكه چرخش ميان ايران و تركيه بهعنوان دو طرف اصلي بحران خاورميانه به نقطه اوج خود رسيده است. نشست آستانه اين تصوير را تثبيت كرد كه تهران و آنكارا، براي حل بحران سوريه، نه بهعنوان 2 شريك بلكه بهعنوان دوطرف اصلي بحران در يك محل جمع شده و گفتوگو كردند.
پيچيدگي اين صحنه زماني بيشتر ميشود كه نوبت به نقشآفريني آمريكا در تشديد جنگ لفظياش با ايران ميرسد، جنگي كه ظاهرا اردوغان را به بازسازي قدرتي بزرگ وسوسه كرده، بهويژه آنكه ظاهرا، ايران نيز به نوبهخود، تا حدي از جايگاهش در اين صحنه راضي است.
نظر شما