خودش ميگويد مؤثرترين كادويي كه به او دادهام، همين است. چيزي كه با احتساب كرايه رفت و برگشت به كتابفروشيهاي زير پل كريمخانزند و مخلفاتش، سرجمع شايد بيشتر از 20هزار تومان هم برايم آب نخورده باشد. اما همين كادوي 20هزار توماني زيادي كار كرد. خودش ميگويد همين ايده كوچك، دنيا را به كامش شيرين و خوش كرد. هنوز از اينكه آن روز برايش كادو گرفتم، خاطرات خوشي برايش زنده ميشود و قلبش دوباره براي دوستداشتن من وسط همهگير و گرفتهاي روزمره كار ميافتد. از همان اول، قاعده هديهدادن را فقط براي مناسبتها نگذاشتيم و وقت و بيوقت براي هم كادويي گرفتيم كه يكبار اسمش «جايزه» بود و يكبار ديگر «هديه بيدليل». كادو خريدن و گرفتن هيچوقت وظيفه ما نشد اما راستش را بخواهيد من از اولي بيشتر از دومي خوشحال ميشوم. يادم ميآيد كه در جلسه تحقيق و تفحص از يكي از نزديكترين دوستانش، او بيمقدمه از من پرسيد: «تو از اونهايي هستي كه كادو ميگيري خوشحالتري يا وقتي كادو ميدي؟». در لحظه گفتم دومي. او هم جواب داد كه وقتي وارد رابطه با يك زن ميشوي، بايد بداني كه هديهگرفتن براي او احساس خوبي دارد. حتي اگر كادوي گراني مثل طلا و جواهر نباشد.
توصيهاش را گوش كردم و سعي كردم با خريد هديههاي كوچك، لحظههاي ناب ماندگاري خلق كنم. لحظههايي كه از سمت او هم تكرار شد و حالا مدام ارجاع ميدهيم به آنها. به لحظههايي كه خيلي كليشهاي اسمش را ميتوان گذاشت لحظههاي كوچك خوشبختي. امسال، سر عيديدادن هم اين چالش تكرار شد. بيهماهنگي و خيلي قبلتر از سالتحويل، برايش عيدي خريدم و غافلگيرش كردم. لحظههايي كه از كادوگرفتن ذوق ميكند و چشمها و لبهايش ميخندد، از نابترين لحظههايي است كه هر بار تجربه ميكنم و هيچوقت تكراري نميشود. بديع است و پر از شور زندگي. من اما راستش را بخواهيد ناخودآگاه درست نقطه مقابلش ايستادم. درست چنددقيقه بعد از عيديدادن گفتم: لطفا تو كار من و تكرار نكن، هر وقت خواستي بخري با هم بريم بخريم. گفتم: ازم بپرس چي لازم دارم. شاكي شد، چون عيدياش را يك هفته قبل از من خريده بود و در سوراخسنبههاي خانه قايم كرده بود. حق داشت اما سعي كردم با توضيحاتم متوجهش كنم كه اين فقط يك تفاوت سليقه است. يك اختلاف ساده كه هيچوقت نبايد آن را بهحساب بيذوقي و قدرنشناسي گذاشت. برايش توضيح دادم كه من ذاتا آدم سرد و يكنواختي هستم كه يك اشاره كوتاه به دوست داشتني كه هميشه بين ما برقرار است، برايم كفايت ميكند و به زحمت اضافي نيازي نيست.
ميدانم كه هر بار كادو ميدهد دوست دارد من زيادي ذوق كنم و زيادي تشكر كنم اما هر بار لبخندش ميماسد چون مدل من فرق دارد. اين شايد يك اپيدمي مردانه باشد، نميدانم. هرچه كه هست نخستين عيدي ما به همديگر، خاطرههاي خوشي است كه مدتها خاطره لحظهگرفتن آن را از زير غبار زمان بيرون خواهيم كشيد و با آنها خوش خواهيم بود. لحظههايي كه بهنظرم مثل فيلمها و داستانهاي آموزنده، فقط يك پيام دارد؛ «حواسم هميشه به تو هست و بودنت خوب است».
نظر شما