سرد شدن روابط آمریکا و ترکیه در پی حضور نظامی آمریکا در عراق و دیدگاههای متفاوت آن دودرمورد آینده کردستان عراق، در کنار ادامه بحثوگفتوگوها بر سر پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا، خودبهخود آنکارا را به سمت مسکو سوق میدهد.
صاحبنظران عموما ترکیه مدرن را غربگراترین کشور جهان اسلام به شمار میآورند. به گفته چغری ارخان، کارشناس علوم سیاسی در ترکیه «سیاست خارجی ترکیه دارای 3 جهتگیری عمده است: رابطه با اتحادیه اروپا، رابطه با ایالات متحده و رابطه با اسرائیل.»
از سال 1953 جمهوری ترکیه عضو ناتو و ثابتقدمترین شریک ایالات متحده بوده است. ضمن اینکه آرمان پیوستن به اروپا عملا موجب اتحاد همه سیاستمداران احزاب اصلی آن کشور شده است. حتی رجب طیب اردوغان، رهبر حزب عدالت و توسعه - که اولین بار در نوامبر 2002 به قدرت رسید و اسلامگرایی تمامعیار محسوب میشود - از اروپاگرایی سیاست خارجی ترکیه حمایت کرده است.
به گفته ایگور تورباکف، کارشناس برجسته مسائل ترکیه، در دوران اردوغان بود که مسئله پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا کلیه منافع دیگر آن کشور، ازجمله جاهطلبیهای ژئوپلیتیک آنکارا در اوراسیا پس از فروپاشی شوروی بهطور کلی و در منطقه قفقاز بهطور خاص را تحتالشعاع خود قرار داد.
با این حال، با شروع جنگ عراق، آنکارا از حمایت بیقیدوشرط خود از ایالات متحده دست برداشت و حاضر به گشودن یک «جبهه ترک» به منظور عملیات نظامی نشد.
کردستان عراق همواره خار چشم آنکارا بوده چراکه این منطقه از قدیم سکوی عملیات جداییطلبان کرد علیه حکومت ترکیه بوده است و هماینک ترکیه بیشازپیش نگران امنیت ملی خود است.
رابطه آنکارا با واشنگتن شاید بسیار پیچیده باشد، اما رابطهاش با بوروکراتهای اروپایی در بروکسل نیز آنقدرها ساده نیست.
اتحادیه اروپا از یک طرف مدام ترکیه را به پیوستن به آن اتحادیه دعوت میکند و از طرف دیگر در این مسیر ایجاد اخلال میکند. تصمیم اتحادیه اروپا به پذیرش عضویت بخش یونانینشین قبرس تأثیر مخربی بر این روند داشته است.
ترکیه از برگزاری همهپرسی برای اتحاد این جزیره پشتیبانی کرد ولی اکنون ساکنان بخش یونانینشین انگیزهای برای اتحاد ندارند چون از سوی جامعه اروپا به رسمیت شناخته شدهاند و جمهوری قبرس شمالی ترکیه شانس چندانی برای پذیرفته شدن از سوی جامعه بینالمللی ندارد.
این وضعیت باعث شده ترکیه از چشمانداز اروپاگرایانهاش فاصله بگیرد و این در حالی است که مخالفت چندین کشور اروپایی، ازجمله فرانسه و هلند، با پیوستن اجباری ترکیه به اتحادیه اروپا نیز بر بدبینی نخبگان ترکیه نسبت به اروپا افزوده است.
در همین حال کرملین در تلاش برای یافتن راههای دیگری برای مهار و خنثیسازی سلطه واشنگتن است.
با وجود تردیدهایی که در مورد موفقیت چنین تلاشهایی وجود دارد، روسیه همچنان و بهطور پیگیر به تلاشهای خود در این مسیر ادامه میدهد. در سال 2003 روسیه طرح آرمانگرایانهای مبنی بر ایجاد محوری متشکل از مسکو، پاریس و برلین پیشنهاد کرد که نتیجهای دربر نداشت.
سپس درصدد ایجاد جبههای شرقی برای مقابله با نفوذ غرب برآمد و به همین منظور تماسهای خود با تهران و پکن را افزایش داد. در این راستا مسکو به گسترش سطح تعامل خود با سازمان همکاریهای شانگهای روی آورد که از دید روسیه «ناتوی شرق» به حساب میآید.
مقامات روسیه حتی در ابتدای سال 2006 با تأکید بر ضرورت مذاکره با حماس، کلیه روابط مثبت خود با اسرائیل را خدشهدار کردند.
با همه اینها، روسیه و ترکیه هنوز راه درازی تا دستیابی به یک رابطه دوجانبه امیدوارکننده در پیش دارند. در ابتدای دهه 1990 مسکو و آنکارا در موارد متعدد دچار اختلافنظرهای جدی شدند.
اختلافنظر روسیه و ترکیه در مورد درگیری ارمنستان و آذربایجان در منطقه ناگورنوـقرهباغ - که در جریان آن ترکیه طرف آذربایجان را گرفت - هنوز به قوت خود باقی است. در سال 1993 مرز ارمنستان با ترکیه بسته شد.
یکی از عوامل مهم در توسعه روابط آذربایجان و ترکیه، همکاریهای نظامی است. از سال 1996 مشاوران نظامی ترکیه در آذربایجان حضور مستمر دارند و متخصصان نظامی آذربایجان در ترکیه آموزش میبینند.
این در حالی است که مسکو همواره بر جنبه راهبردی روابط خود با ایروان تأکید کرده است. آنکارا عامل بروز درگیری در قرهباغ را تجاوز ارمنستان میداند در حالی که مسکو این درگیری را نزاعی قومی قلمداد میکند که باید از طرق سیاسی حلوفصل شود.
از دیگر عوامل تیره شدن جدی رابطه روسیه و ترکیه بحران چچن بود. سال 1995 در ترکیه دولتی به رهبری نجمالدین اربکان، رهبر حزب نجات ملی، به قدرت رسید.
اربکان و اعضای دیگر این حزب حامی جداییطلبان چچن بودند. اگرچه طولی نکشید که نظامیان ترکیه دولت اربکان را وادار به استعفا کردند، جوّ حمایت از چچن تا مدتها بر جامعه ترکیه حکمفرما بود و سازمانهای حمایت از آوارگان شمال قفقاز در خاک ترکیه فعال بودند و از جداییطلبان پشتیبانی میکردند.
در سال 1996 افرادی که خود را مدافع اهداف چچن میخواندند اقدام به ربودن لنج مسافربر اوراسیا در ترکیه کردند. در ژوئن 2000 عبدالخالق چی، وزیر وقت روابط ترکیه با جمهوریهای ترکزبان، اقدامات روسیه در قفقاز را به اقدمات هیتلر علیه یهودیان تشبیه کرد.
با این حال نباید فراموش کرد که شمار آوارگان قفقازی در خاک ترکیه به 7 میلیون نفر بالغ میشود.
امروزه بسیاری از صاحبنظران در روسیه و غرب از نقش مثبت «دیپلماسی ملی» سخن میگویند و این عامل، نقش بسیار مؤثری در روابط روسیه و ترکیه بازی کرده است.
روابط تجاری گسترده و چندجانبه روسیه و ترکیه باعث شده سطح وابستگی ترکیه به پول روسیه افزایش یابد و درنتیجه، این کشور سیاستهایش را تا حد زیادی با روسیه هماهنگ سازد.
عامل دیگری که موجب نزدیکی مسکو و آنکارا شده خودداری روسیه از حمایت از حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) است که در ترکیه سازمانی تروریستی شناخته میشود و اتحاد شوروی از آن پشتیبانی میکرد.
یکی از مسائلی که هر 2کشور با آن دستبهگریباناند نحوه مقابله با اسلام سیاسی افراط گراست. اگرچه در طول تاریخ، روسیه و ترکیه مجموعا 44 سال با یکدیگر درگیر بودهاند و در این مدت تجربه 11 جنگ را از سر گذراندهاند، امروزه شاهد گرم شدن دوباره روابط این 2رقیب هستیم.
این تجدید رابطه یک مسئله است و توان حسن استفاده از این رابطه کاملاً مسئلهای دیگر؛ اگر روسیه بکوشد تا از ترکیه بهعنوان حلقهای ضعیف برای اثرگذاری بر جهان غرب و اصلاح سیاستهای جزماندیشانه اروپا و مواضع افراطی و نوامپریالیستی نومحافظهکاران آمریکا استفاده کند، آنگاه میتوان این تجدیدرابطه را عاملی مثبت به شمار آورد.
همچنین این تجدیدرابطه اگر به صورت همکاری واقعی 2 کشور در مبارزه با اسلام سیاسی افراط گرا درآید نیز دستاوردی مثبت خواهد بود، زیرا نشان میدهد کشوری از شرق جهان اسلام دوشادوش کشوری با یک جمعیت مسلمان چندمیلیونی رویاروی افراطگرایی ایستادهاند.
در این حالت (برخلاف سیاست برقراری روابط دوستانه با حماس) حقیقتاً میتوانیم سیاستی چندوجهی را به نمایش بگذاریم. اگر در بستر این تجدیدرابطه مسکو موفق به ایجاد تفاهمی سازندهتر بین ترکیه و ارمنستان شود، این نیز به عاملی مهم در ایجاد ثبات تبدیل خواهد شد.
اگر روسیه از توصیه کشورهای حوزه اوراسیا پیروی کند و بکوشد ترکیه را با تهران در یک محور قرار دهد وضعیت کاملا فرق خواهد کرد. از یک سو آنکارا به احتمال زیاد با این طرح مخالفت خواهد کرد و از سوی دیگر این طرح سیاست خارجی روسیه را بیشازپیش به حاشیه خواهد راند.
در این حالت مسکو حقیقتا ثابت کرده که بهعنوان یک قدرت سیاسی منقضیشده یک انگیزه بیشتر ندارد و آن لجبازی با ایالات متحده است.
به دنبال متحدان جدید
روسیه امروز درست همانند ترکیه با کمبود شریک روبهروست. از آغاز جنگ عراق در سال 2003، کرملین در تلاش بوده تا در مقابل ایالات متحده بایستد اما در این مسیر برنامه هماهنگ و مشخصی نداشته است.
مقابله با انقلابهای رنگی عملا جزو سیاست خارجی رسمی روسیه شده است. به گفته طراحان نظریه دمکراسی خودمختار این قبیل انقلابها به تحریک ایالات متحده رخ میدهد و باعث میشود نفوذ روسیه در کشورهای مستقل مشترکالمنافع به خطر افتد.
www.russiaprofile.org
12نوامبر