روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش «جهانگيري كليد دوقطبي سازي انتخابات»نوشت:
اولين مناظره انتخاباتي رياست جمهوري با طرح مهمترين موضوعات اجتماعي برگزار شد. حاشيهنشيني، فاصله طبقاتي، مشكل مسكن، ازدواج جوانان و عدم كارآمدي دستگاههاي اجرايي در حل مشكلات اجتماعي مهمترين موضوعاتي بود كه در سوالات مناظره مطرح شد. تركيب مناظرهكنندگان در اولين ظهور و چينش حكايت از 6 سليقه سياسي داشت. رقابت جناحي و جرياني در اين چينش برحسب طرح ديدگاههايي كه مطرح شد، ملموس نبود. آقاي ميرسليم يك رجل سياسي و مذهبي است كه از سوي يك حزب باسابقه معرفي شده است. آقاي رئيسي به اصرار برخي علما و نخبگان پاي در اين رقابت گذاشته است. آقاي روحاني رئيسجمهور مستقر است كه با يك كارنامه 4ساله افتخار حضور در اين مناظره را پيدا كرده است. آقاي قاليباف يك رجل سياسي و مذهبي است كه از سال 84 جزء مطرحترين نامزدهاي انتخاباتي بوده است. آقاي هاشميطبا با سوابق روشن اجرايي از ديگر نامزدهاي مطرح در اين مناظره بود.
آقاي جهانگيري معاون اول رئيسجمهور كه خود را به عنوان مكمل نقش رئيسجمهور مستقر به اين مناظره رسانده است، روز جمعه در نقشي متفاوت از نقشي كه خود در مصاحبهها گفته، ظاهر شد.
مناظره، ادب و آداب و موضوع خاص خود را دارد. اگر كسي خارج از اين چارچوب عمل كند، نشان ميدهد كه ماموريتي غير از موضوع مربوط به مناظره دارد.
اگر تيتر اول روز شنبه دو روزنامه شرق و اعتماد را مرور كنيم، ماموريت جهانگيري را به غير از نقش مكمل ميتوان كشف كرد. اين تيترها را در زير بخوانيد:
شرق: توفان جهانگيري
اعتماد: زلزله جهانگيري
انتخابات دوازدهم بنا به نوع آرايش سياسي يك انتخابات جناحي و جرياني نيست. اضلاع رقابت در مناظره روز جمعه حداكثر 6 ضلعي و حداقل 3 ضلعي است. جناحي كردن و جرياني كردن رقابت انتخابات دوازدهم اولين ماموريت جهانگيري است.
وي در اين مناظره صريحا گفت: "من به عنوان كانديداي جريان اصلاحطلب آمدهام تا از فرصتها استفاده كنم."
با آن كه در مناظره روز جمعه كسي به اصولگرايي و اصلاحطلبي و جناحي كردن رقابت تقوه نكرده بود، اما جهانگيري اولين گام را براي دوقطبي كردن رقابت برداشت.
او پس از اعتراف به اينكه نامزد مكمل نيست، بلكه نامزد اصلاحطلبان است، مطالبي گفت كه ربطي به موضوعات مطرح در حوزههاي اجتماعي كه موضوع مناظره اول بود، نداشت.
مناظره، ادب و آداب خاص خود را دارد. پرخاشگري، ستيزهجويي، ايجاد بستر براي كينه و اختلاف و كدورت و عداوت با موازين يك جدال و مناظره احسن فاصله دارد.
جهانگيري با طرح مباحث بياساس مربوط به دولت نهم و دهم و بدون ربط به مباحث اجتماعي مناظره، با علم به اين كه كسي در اضلاع مناظره، دولت نهم و دهم را نمايندگي نميكند، گفت: "آمدهام تا بگويم تمام كساني كه مسئول ايجاد آن شرايط در دولت نهم و دهم بودند، امروز با شخص ديگري به صحنه آمدهاند."
اين يعني عوض كردن زمين بازي و لو دادن حرفهايي كه بايد در مناظره سياسي گفته شود، نه مناظره اجتماعي كه از نقش خود در انتخابات به عنوان دوقطبي كردن فضا پردهبرداري ميكرد. منطق و عقلانيت سياسي حكم ميكند كه دولت اين مسير را طي نكند. دولت امروز، دولت مستقر است و مسئوليت امنيت انتخابات را بر عهده دارد. صورت مسئله رقابت در اين دو دوره مشخص است. يك دولت با يك كارنامه چهارساله ميخواهد دور دوم خدمت خود را اگر با راي مقبول مردم همراه باشد، آغاز كند.
رئيس جمهور و معاون اول او به عنوان يك ضلع رقابت بايد اجازه دهند اين كارنامه مورد نقد مشفقانه در مناظرات قرار گيرد. دولت بايد به شعور مردم اهانت نكند. اجازه دهد در كادر موضوعات مناظره در حوزههاي سياست، اقتصاد، فرهنگ و مسائل اجتماعي هر ضلع آوردههاي خود را مطرح كند و در معرض قضاوت عمومي قرار دهد. هر قول و فعلي كه در اين داوري اخلال كند، به نفع مصالح و منافع ملي عمل نكرده است.
مناظره روز جمعه روال عادي خود را طي ميكرد. آقاي روحاني با قطع سخنان قاليباف و انكار وعده چهارميليون شغل و اتهام دروغگويي به وي، مسير اخلاقي مناظره را تغيير داد. با قرار گرفتن سند وعده 4 ميليون شغل رئيسجمهور در همان لحظات اوليه در رسانههاي كشور و حتي دادن سند اين گفته در پايان مناظره به آقاي رئيسجمهور از سوي قاليباف، معلوم شد راهبرد رئيسجمهور و معاون اول وي در مناظرات، زدن زير ميز آداب مناظره است.
رقبا بايد دقت كنند در اين مسير نيفتند. اين همان مسير دوقطبيسازي مذموم رقابتهاست. اين شيوه سعي ميكند از رسيدگي مردم به كارنامه دولت جلوگيري كند.
دولت يازدهم وعدههايي به مردم داده است كه برخي را عمل و برخي را عمل نكرده است. برداشتن فايل صوتي و نيز خبر اين وعدهها از پايگاه اطلاعرساني رئيسجمهور مشكلي را از آقاي روحاني و جهانگيري حل نميكند.چون اظهارات رئيسجمهور در دهها پايگاه خبري به نقل از پايگاه اطلاعرساني رئيسجمهور به عنوان يك واقعيت وجود دارد و نميتوان آن را انكار كرد. "توفان و زلزله جهانگيري" به تعبير روزنامههاي اعتماد و شرق نميتواند وعدههاي رئيسجمهور و كاركرد معاون اول وي را از حافظه تاريخي ملت پاك كند.
با به راه انداختن توفان سياسي نميشود ورقه امتحانات دولت يازدهم در عمل به وعدهها را از زير دست مردم براي نمرهدهي خارج كرد.
با به راه انداختن زلزله سياسي نميتوان ورقه امتحانات دولت يازدهم در عمل به وعدهها زير آواري از تغيير صورت اصلي مسئله رقابت در بستري از تشويش اذهان مدفون كرد.
مردم با رايي كه به صندوقها خواهند ريخت، آن توفان را به يك نسيم - اين نيز بگذرد - تبديل خواهند كرد.
مردم با راي خود تكانههاي حاصل از رسانههاي قدرت و ثروت را كنترل ميكنند و نميگذارند زلزلهاي رخ دهد كه همانند فتنه سال 88 امنيت ملي و منافع ملي را به بازي بگيرد.
گرد و غبار آن توفان و اين زلزله فرو مينشيند و مردم بالاخره سوال خواهند كرد عملكرد دولت در حوزه اجتماعي در 4 سال گذشته چه بوده است. اين روزها هر جا ميرويم مردم اين سوال را ميكنند كه دولت يازدهم براي ما چه كرده است؟ اين يك سوال كليدي است كه بي پاسخ مانده است.
- تغییر به نفع مردم
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
تب و تاب انتخابات اندک اندک بالا میگیرد و مردم با دیدن مناظرهها، پا در مسیر انتخاب سکاندار اجرایی 4 سال آینده کشور میگذارند.
فارغ از شیوه مناظره پخش شده و محتوایی که میتوانست به مراتب بهتر باشد، اتفاق نادر در این دوره از انتخابات در همین مناظره اول رقم خورد و آن نمایشی تمامعیار از ناکارآمدیها و ناتوانیهای 4 ساله اخیر مدیریت اجرایی کشور بود.
در همه 4 سال گذشته کمتر امکانی برای بیان انتقاد از دولت در رسانه ملی وجود داشت و بخش مهمی از جامعه از حقایق مهم و تعیینکننده کارنامه دولت بیاطلاع ماندند. خارج از رسانه ملی هم هرگاه کسی نقد و نظری مشفقانه بیان کرد، با انواع برچسبها و ناسزاها نواخته شد. دولتمردان به این شیوه خو گرفتند و انتظار نداشتند کسی روی اشکالات فراوان دولت انگشت سؤال بگذارد و در مقابل چشم مردم از آنها بپرسد«رسیدگی به حال محرومان خوب است، اما چرا فقط در همین ماههای آخر»!
اما فضای مناظره، فضای یکطرفه صحبت کردن نیست و اینگونه شد که کارنامه خالی بعد از چهار سال رو شد!
افزون بر انکار بدیهیترین وعده رئیسجمهور مبنی بر ایجاد 4 میلیون اشتغال در مناظره روز جمعه که موجب بهت و حیرت مردم و اصحاب رسانه شد، نکته بسیار مهم دیگری هم در آن مناظره مشهود بود. نکتهای که نباید به سادگی از کنار آن گذشت و چشمها را به روی آن بست.
آن نکته مهم این بود که دو کاندیدای اصلی و پوششی دولت، در برابر همه پرسشهای مختلف از جمله فاصله طبقاتی، تبعیض، بیعدالتی، اشتغال و ...، ضمن آنکه ناچار به پذیرش مشکلات متعدد کنونی و اقرار به خوب نبودن اوضاع بودند، هیچ برنامه و راهکار و چشماندازی ارائه نمیکردند!
از جمله این قولها میتوان به اقرار رئیسجمهور محترم پس از 4 سال به بیکاری و تاثیر آن در بحرانهای اجتماعی اشاره کرد، آنجا که گفت: «ریشه حاشیهنشینی، بیکاری است، مردم برای پیدا کردن شغل به حاشیه شهرها میآیند» یا آنجا که معاون اول رئیسجمهور صراحتا بر وجود تبعیض و نابرابری در دسترسی به تسهیلات صحه گذاشت.
اینها، همان حرفهایی بود که مردم سالها میگفتند و دولت در پاسخشان ناسزا میگفت!
اما چرا این بار این سخنان را از دهان مقامات ارشد دولت شنیدیم!؟
پاسخ روشن است، آنها هم به این نکته پیبردهاند که مردم از بیعدالتیها و تبعیضهای ناروا خسته و گلایهمندند و حالا تصور میکنند میتوانند بر موج این نارضایتی سوار شوند! غافل از اینکه خود، عامل همین وضعیت تاسفبارند و هرچه در مقام همراهی برآیند، بیش از پیش از چشم مردم میافتند. اول به خاطر وضعی که به سر مردم آوردهاند و سپس به خاطر تلاش برای فرافکنی و انکار نقش خود در این وضعیت نابسامان.
این همان نکته مهم و تلخ مناظره اخیر است.همگان دیدند که دو کاندیدای اصلی و پوششی دولتی، در عین پذیرش وضع موجود و تلخکامیها و ناکامیهای مردم، کمترین برنامه و ایدهای برای برونرفت از این شرایط ارائه نمیکنند! یعنی آنها بازهم دلشان میخواهد رئیس دولت بشوند اما بیمسئولیت و بیبرنامه! کوچکترین چشماندازی، کمترین نقطه امیدبخش و سر سوزنی نوید در سخنان دکتر روحانی و مهندس جهانگیری وجود نداشت! هیچ برنامه کوتاهمدت و بلندمدتی برای رفع این همه مشکل از سوی آنها ارائه نشد!
نمیشود انکار کرد که اکنون میلیونها بیکار داریم بیکارانی که برخی بیکار بودند و کاری برایشان درست نشد و بیکارانی که کار داشتند و در این دولت شغلشان را از دست دادند. رئیسجمهور و معاون اول او اینها را قبول دارند اما نمیگویند برای آنها چه خواهند کرد! آنها مدام مشکل مسکن مردم را همراه و همزبان با دیگر نامزدها تکرار کردند تا نشان دهند یاد فقرا و محرومان افتادهاند! اما یک خط برنامه عملی برای خانهدار شدن مردم ندارند! طنزهای تلخی مثل«مسکن اجتماعی» را 4 سال است از دولتمردان میشنویم و در این فاصله، حتی یک آجر با این اسم برای محرومان و بیخانهها روی آجر گذاشته نشده است!
این نکته را باید مهمترین و درسآموزترین نکته مناظره دانست. در حالی که برخی دیگر از نامزدها مشخصا حل مشکل ازدواج، اشتغال و مسکن را در رأس برنامههای خود معرفی و ایدههای خود را برای مردم به صورت مشروح بیان میکنند و نور امید در دل مردم میافروزند، مقامات دولت، حتی حوصله و حال بیان آرزوی مردم در حد حرف را هم ندارند، ولی رای مردم را دوست دارند!
چرا دولتمردان هیچ برنامهای ارائه نمیدهند!؟ آیا آنها نمیدانند که مردم برای انتخاب، به برنامهها نگاه میکنند نه به کنایهها و متلکها و منازعات سیاسی بیحاصل!؟
بعید است که رجال سیاسی در حد رئیسجمهور و معاون اول او این نکته بدیهی را ندانند.
آنها اصلا یکبار این راه را تجربه کردهاند و با وعده، اعتماد مردم را جلب کردهاند. همین 4 سال قبل بود که رئیسجمهور محترم وعده داد: «آنچنان مردم را از درآمد سرشار کنم که اصلا این 45 هزار تومان پول یارانه به چشمشان نیاید» و امروز بعد از 3 سال و چند ماه، قدرت خرید آن یارانه 45 هزار تومانی آنقدرکاهش پیدا کرده که تاثیر آن حداقلی شده است! مثلا در سال 92 با یارانه 45 هزار تومان، امکان خرید 10 کیلو برنج ایرانی وجود داشت اما اکنون حدود سه یا چهار کیلو! این معجزه دولت یازدهم است! دکتر روحانی وعده داد 4 میلیون شغل درست میکند و مردم به او اعتماد کردند، اما اکنون نه تنها فرزندان بیکارند، که پدرها هم به خاطر تعطیلی عظیم و بیسابقه هزاران کارگاه و کارخانه، بیکار و خانهنشین شدهاند! همان روزها هزاران وعده دیگر هم داده شد و مردم به آن حرفها اعتماد کردند، اما همه آنها یا فراموش شده و یا صراحتا و در روز روشن انکار میشود!
پس با وجود این تجربه، چرا بار دیگر آن را به کار نمیگیرند!؟
راز این رفتار را باید در مبانی فکری دولت یازدهم دید. دو نگاه اساسی در خصوص مردم وجود دارد.
نخست نگاهی که مردم را ولینعمت خود میداند و خدمت به آنها را اصلیترین و یگانه وظیفه دولتمردان و مدیران کشور. در این نگاه، این جناح و آن جناح موضوعیت ندارند و میزان ارزشمندی آنها، به اندازه وفاداریشان به انقلاب و خدمتشان به مردم است. در این نگاه، برای هر مشکل مردم به قدر وسع و توان و بضاعت، طرح و تدبیری وجود دارد و تا رفع مشکلات و سختیها، استراحت و از پای نشستن معنی ندارد. صاحبان این نگاه خود را یکی از آحاد مردم میدانند و مثل آنها زندگی میکنند، از درد دلشان باخبرند و در غم و شادی آنها شریکند.
نگاه دوم نگاهی است که مردم را فرع و طفیلی اصحاب ثروت و اشرافیت میداند. در این نگاه، مردم ماشین رای هستند، مردم ابزار رسیدن به قدرت و پلهای برای رشد و ترقی حساب میشوند.مردم تا آنجا ارزش دارند که بشود از کنار آنها به منفعتی رسید. در این نگاه، به دست آوردن دل اقلیت برخوردار و اشرافی، از به دست آوردن دل تودههای میلیونی اهمیت بیشتری دارد! در این نگاه، ماشین یک مقام رانتی لانه کرده در دولت، به اندازه کل هستی اهالی چند روستا ارزش دارد و تازه او این مقدار را کم میداند و سهم خود از سفره انقلاب را بیش از این میداند! در این نگاه است که فلان مقام مسئول و سیاستگذار، پیش از آنکه به فکر مردم و برنامهریزی برای آسایش آنها باشد، به فکر منفعت خود و شرکایش در دهها شرکت و کارتل رانتی است. نگاهی به ماجراهای تلخ و تکاندهنده پتروشیمی و مسکن در این سالها، نمایشی تمامقد و تمامعیار از این مدل نگاه به مردم است.
این نگاه در نقطه مقابل دیدگاه امام علی علیهالسلام است آنجا که به مالک اشتر میفرمایند: «بايد كه محبوبترين كارها در نزد تو، كارهايى باشد كه با ميانهروى سازگارتر و با عدالت دمسازتر بوده و خشنودى رعيت را در پى داشته باشد زيرا خشم تودههاى مردم، خشنودى نزديكان را زير پاى گذارد و حال آنكه اگر تودههاى مردم از تو خشنود باشند، خشم نزديكان ناچيز است. خواص و نزديكان كسانى هستند كه به هنگام فراخى و آسايش بر دوش حاکم بارى گراناند و چون حادثهاى پيش آيد كمتر از هر كس به يارياش برخيزند و خوش ندارند در باره آنان به انصاف قضاوت شود. اينان همه چيز را به اصرار از حاکم میطلبند و اگر عطايى يابند، كمتر از همه سپاس مىگويند و اگر به آنان ندهند، ديرتر از ديگران پوزش مىپذيرند و در برابر سختيهاى روزگار، شكيباييشان بس اندك است. اما ستون دين و انبوهى مسلمانان و ساز و برگ در برابر دشمنان، عامه مردم هستند، پس، بايد توجه تو به آنان بيشتر و ميل تو به ايشان افزونتر باشد.»
شاید حالا بهتر بتوان فهمید که چرا دولتمردان کنونی، حتی حاضر به وعده دادن هم نیستند! آنها از یکسو در چهار سال اخیر نشان دادهاند که کمترین اراده و توانی برای پویایی و تحرک اقتصادی ندارند و از دیگر سو ثابت کردهاند که همدستی و همداستانی با برخی اصحاب ثروت و قدرت را بر همدلی با محرومان و مستضعفان ترجیح میدهند. لذا حاضر نیستند حتی در مقام حرف، تن آنها را بلرزانند و تشویشی به روح و جانشان وارد کنند! وقتی 25 میلیارد دلار کالای قاچاق به کشور وارد میشود، قطعا شبکه و زنجیرهای مهم و مستحکم در اصلیترین کانونهای دستگاه اجرایی این حجم عظیم و ویرانگر را هدایت میکند و کیست که بتواند از این ثروت افسانهای به نفع مردم چشم بپوشد و شعاری بر خلاف رای و نظر قاچاقچیان بدهد!؟ وقتی پولی که باید در مسکن هزینه شود، در هزارتوی شرکتها و بانکهای آلوده و ربوی تبدیل به سپرده و سرمایه میشود و منفعت ناروای آن به جیب عدهای خاص میرود، وقتی دهها هزار میلیارد تومان پول مردم در بانکها بین نورچشمیها و سفارششدهها پخش میشود، و مردم برای یک وام جزئی پشت در میمانند، کیست که بتواند بر این راه باطل و نامیمون مهر پایان بزند و ثروت مردم را به خودشان بازگرداند!؟
چنین تحولی نیازمند دولتی انقلابی و بانشاط و البته پاکدست است و راهی جز این نیست. اگر در گذشته، مسیر ثروت ملی به نفع عدهای خاص و سرمایهدار تغییر کرد و صاحبان بنگاههای رانتی در مصدر امور اجرایی و سیاسی نشستند، اکنون باید آن مسیر را عوض کرد و همه چیز را به نفع مردم تغییر داد. تنها در سایه تغییر به نفع مردم است که امید به ایران بازمیگردد.
- مشابهت عجيب در رفتار سياسي
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
تشابه رفتار سياسي نامزدهاي اصولگرا بسيار عجيب است. اگر خوب نظر كنيم براي اين مشابهت ميتوان ريشه يكساني را پيدا كرد. نخستين نمونه مصرف منابع تاريخي به جاي توليد سرمايههاي سياسي جديد است. در سالهاي پيش با به ميان آوردن امام زمان(ع) تمام كوشش خود را معطوف به بهرهبرداري سياسي از اين منبع فرهنگي و ديني به نفع يك نامزد كردند. نتيجه اين شد كه جريان منتسب به آن نامزد و بهرهبردار از آن منابع ديني، امروز جزو طردشدگان همان جناح است. در ادامه به حضرت مهدي(عج) كفايت نكردند، مرحوم شهيد رجايي را پيش كشيدند و بيخيال از همهچيز و اينكه هيچ تشابه رفتاري و اخلاقي و حتي تاريخي با آن مرحوم نداشتند، اين سرمايه را نيز وارد ميدان كردند. بعد كه در مصدر كار قرار گرفتند، دنبال مصرف منابع طبيعي رفتند و با تمام توان و البته به شكل سادهلوحانهاي، نفت را استخراج كردند و خوردند و بردند و كمي را هم توزيع كردند. هنگامي كه از قدرت كنار رفتند، دريغ از اينكه يك چيز ارزشمند در اقتصاد به اين كشور اضافه كرده باشند، تا بلكه نام نيكي از خود به جاي بگذارند. آنان از منابع ديني، منابع تاريخي و منابع سياسي و منابع طبيعي و حتي منابع اقتصادي و پولي (بانكها) تا توانستند استخراج و استفاده كردند و گمان ميكردند كه اين منابع بينهايت است. به همين دليل ايده دادن زمين براي احداث باغ و ساختن ويلاباغ را دادند بدون اينكه فكر آب را كرده باشند!
اكنون همان اتفاق در حال رخ دادن است. به جاي امام زمان (عج)، امام رضا (ع)را قرار دادهاند.
به جاي مرحوم رجايي، مرحوم بهشتي آمده است ولي در زمينه اقتصاد، چيزي را ندارند تا جايگزين استخراج از منابع طبيعي و نفت كنند؛ لذا به تكرار همان شعارها پرداختهاند. جالب اينكه در مديريت شهري نيز از طريق فروش منابع شهري يعني تراكم، درآمد كسب ميكردند و هيچگاه از سوي آنان گرايشي ملموس در جهت توليد و تامين مالي از منابع پايدار ديده نميشود. بنابراين اگر از مردم بپرسيم كه تصورشان از دو نامزد اصلي اصولگرا چيست چيزي جز توزيع پول و دستگيري افراد نيازمند، به ذهن آنان خطور نميكند يا نقش نميبندد.
پرسشي كه ميتوان طرح كرد اين است كه آنان چرا چنين رفتاري دارند؟ در پاسخ بايد به ضعف و ناتواني نامزدهاي آنان و از اين نيز مهمتر ناتواني آنها در ارايه برنامههاي ايجابي و سازنده دانست. در واقع آنها ميدانند كه چك آنها فاقد اعتبار كافي است، لذا سعي ميكنند كه يك نفر فرد معتمد پشت آن را امضا كند. طبيعي است كه اين امضا نيز صوري است. اگر يك نفر از خودش اعتبار و وجهه داشته باشد، نيازي ندارد پشت ديگران پنهان شود. مرحوم بهشتي و رجايي وقتي شهيد شدند ٥٢ و ٤٨ سال سن داشتند و شخصيت اصلي آنها حداقل از ٤٠ سالگي شكل گرفته بود، خوب چرا يك نامزد ٥٥ و ٦٠ ساله نبايد از خودش اعتبار كافي ارايه كند تا مردم به او رأي دهند؟ كدام نامزد اصلاحطلب تاكنون كوشيده كه خود را در پناه ديگري معرفي كند؟!
اين ضعف فردي را حتي در مستمسك قرار دادن مقدسات نيز ميبينيم. چرا برخي افراد بايد اين موارد را مستمسك خود قرار دهند؟ چون خود را به صورت مستقل و ذاتي قابل دفاع يا معرفي نميدانند. مثل كساني كه براي مواجهه با ادارات، دنبال پارتي ميگردند تا كسي آنان را معرفي كند، بلكه كارش راه بيفتد. پارتيبازي حداقل واجد يكي از اين دو معني زير است. يا درخواست فرد غيرقانوني و فراقانوني است يا آنكه اداره مذكور فاسد است و كار عادي مردم را انجام نميدهد. شايد هم هر دو حالت باشد. بنابراين اينگونه پارتيبازيها در سياست نيز كمابيش واجد چنين معناهايي است و فضاي كلي انتخابات را خراب ميكند. نامزدهايي كه اعتماد به نفس دارند، ضمن احترام به سرمايههاي ديني و تاريخي كشور ميكوشند خود را مستقل معرفي كنند و خود را با بستهبنديهاي نادرست معرفي نميكنند. جالب اينكه سوءاستفادهكنندگان از مقدسات، پس از رسيدن به هدف خود، منابع مذكور را كه كاركردش را از دست بدهند به فراموشي ميسپارند. همچنان كه الگوي مرحوم رجايي فقط براي رايآوري و تثبيت وضع بود و به سرعت فراموش شد.
بدترين بخش رفتار اين نامزدها چشم دوختن به منابع محدود طبيعي است. منابعي كه فشار زيادي را تحمل ميكند و به دليل مصرف بيرويه آن، جاي چنداني براي بهبودي وضع اقتصاد كشور باقي نگذاشته است. ظاهرا اينطور به نظر ميرسد كه نامزدهاي اصولگرا ميخواستند احمدينژاد رد صلاحيت شود تا بتوانند شعارهاي خاص سياستهاي او را مصادره كنند، بلكه شانسي در انتخابات داشته باشند. پرسشي كه ميتوان طرح كرد اين است كه اگر احمدينژاد بود، اين دو نفر چه شعاري داشتند كه بدهند؟ در يك كلام، هيچ. بنابراين به نظر نميرسد كه با تاريخ عاريهاي، سياست عاريهاي و اقتصاد و شعار عاريهاي بتوان در انتخابات گام موثر و مفيدي براي جامعه برداشت. اين تشابهات ريشه در واقعيتي مسلم دارد كه اين چاه از خودش آب ندارد. ميكوشند با ريختن آب دستي آن را پر كنند، ولي شدني نيست، هرچه آب بريزيد، جذب زمين ميشود و فرو ميرود و چاه همچنان خشك و بيثمر خواهد بود.
نظر شما