مثلاً بعضیها با گشت و گذار در دامان طبیعت و سیر آفاق و انفس خوش میگذرانند.
بعضیها هم با (رويم به دیوار) از این چیز درازها که یک شلنگ به آن وصل میشود و دود از كلهاش بلند ميشود، الکی خوش میشوند.
بعضیها با یک سری آهنگهای خاص جادهای که آدم خیلی از آن سر درنمیآورد و به قول خودشان یک نمه باران کوچولو، حال میکنند.
تعدادی هم هستند که از همهي اینها لذت ميبرند، بهعلاوهي چیزهای دیگر. آن «تعدادی دیگر» ماییم!
متأسفانه پدر و مادر آدم به این توجه نمیکنند که اگر بچهشان در دامان طبیعت آب توی سوراخ موشها و مارها و عقربها و اژدهاها (!) میریزد، فقط کمي کنجکاو است و اصلاً قصد جسارت به آن زبان بستههاي آتشپاره ندارد.
برای همین هم هست که به محض اینکه آن جانور از لانهاش بیرون میزند، این جانور (بابای آدم، مرا را اینطوری صدا میکند!) فرار را بر قرار ترجیح ميدهد و جیغ بنفش میکشد. حالا که فکرش را میکنیم نه تنها بابا و مامان، بلکه عقرب و مار هم قدرت درککردن روحیهي ما را ندارند و کلاً انگار هیچی به هیچی!
یا مثلاً وقتی پسرخالهي آدم با یک شوخی کوچولو ناراحت میشود و اصلاً به این توجه نمیکند که وقتی هزارپا توی یقهاش افتاده بود، چهقدر بامزه شده بود، از بقیه چه توقعی میشود داشت؟
حالا هر چه برایش توضیح بدهي که یک زهرهترک شدن ساده که مهم نیست و مهم این است که یک گیف مشتی و باحال از حرکاتش در آوردهایم که به محض اینکه به خانه برسیم، در همهي فضاهای مجازی منتشرش میکنیم تا سهسوت در دنياي مجازي معروف بشود. متوجه نميشود كه نميشود. اصلاً بیا و خوبی کن!
حتی خالهمان که اینقدر قربان صدقهمان میرود باز هم از اینکه با چادرش تاب درست کردهایم ناراحت میشود و اصلاً قربان صدقهي خلاقیت و هوشمان نمیرود. تازه وقتی خودمان از استعداد و خلاقیتمان تعریف میکنیم، میگوید: این به درد عمهات میخوره!
تا کمربندی به دست آید، کمر باید شناخت
یا برای خر خریدن، اسب و خر باید شناخت
گر بخواهی دوست، با او همسفر باید شوی
که شنیدم آدمی را در سفر باید شناخت
تصويرگري: مجيد صالحي
نظر شما