نکته جالب اینجاست که همیشه وقتی از فیروز کریمی در مورد نحوه جواب دادن به سوالات میپرسند او جواب میدهد که خبرنگاران به دنبال گرفتن جوابهای خندهدار از من هستند.
این بار البته موضوع پیوستن او به استقلال تهران اینقدر جدی بود که به خاطر شوخیهای جذاب به سراغ کریمی نرویم اما او همچنان لحن خود را حفظ کرده وجوابهای جالب میدهد.
این مصاحبه در حالی از فیروز کریمی گرفته شده که بعد از جلسه کمیته انضباطی خودش هم نمیداند که به کدام تیم میرود اما در اوایل مصاحبه قویا از حضور در استقلال و برنامههایش میگوید و ناگهان همه چیز را در پایان مصاحبه تکذیب میکند ومیگوید که اصلا قصد نداشته به استقلال برود.
- چرا از استقلال اهواز جدا شدید؟
بنده یکسری مشکلات شخصی و خانوادگی دارم که برای حل آنها باید در تهران حضور داشته باشم.
- چرا؟
متاسفانه حاجخانم اینروزها به یک بیماریای مبتلا شده که باید هر لحظه در کنارش باشم. به هرحال من یک حاجخانم بیشتر ندارم.
- میتوانید مشکل حاجخانم را بگویید؟
نه، این را از من نخواهید چون نمیتوانم حرفی بزنم؛ فقط این را بدانید که ایشان در یک لحظه از هوش میرود و باید سریعا به بیمارستان منتقل شود. باورتان نمیشود، در این 14 روز، 400 بار بیمارستان رفتهایم و الان در بیمارستان نزدیک منزلمان همه من و حاج خانم را میشناسند.
وقتی وارد بیمارستان میشوم، از نظافتچی تا رئیس بیمارستان من را میشناسند. تا به حال 5 بار دفترچه حاج خانم را عوض کردهام. آقایی که در بیمه است، آخرین بار گفت اگر دوباره اینجا بیایی قلم پایت را خرد میکنم. به هر حال امیدوارم در کنار همه مریضها، ایشان هم شفا پیدا کند. شما هم برای سلامتی حاجخانم و بقیه دعا کنید.
- به همین خاطر با استقلال اهواز مشکل پیدا کردید؟
ببینید، من در مصاحبه بعد از جلسه کمیته انضباطی هم اعلام کردم که هیچ مشکلی بین من و استقلال اهواز وجود ندارد؛ فقط من دیگر نمیتوانم در شهرستان مربیگری کنم.
- هدایت این تیم برای شما راحت نبود؟
در حال حاضر شاید اینطور باشد اما برای رسیدن به این روزهای خوش، پدر من درآمد. شما کجا بودید که برای آوردن این تیم به لیگ برتر، من در 13 روز تعطیلات نوروز در ورزشگاه دستگردی برای بچهها تمرین میگذاشتم؟ بنده خدا حاج خانم در آن شرایط حرفی نمیزد و میخواست من در کارم موفق شوم. حالا برای همسرم مشکل به وجود آمده و نمیتوانم بیخیال این قضیه بشوم و باید در کنار ایشان حضور داشته باشم.
- حتی اگر مربیگری نکنید؟
من نهایتا یک سال دیگر در خدمت فوتبال این مملکت هستم.
- از سال دیگر مربیگری نمیکنید؟
چرا سال بعد هم هستم. مثل اینکه خیلی خوشحال شدی! نه بابا، به این راحتیها از دستم خلاص نمیشوید. شما سال بعد را هم تحمل کنید، بعد قول میدهم در هیچ تیمی کار نکنم. هرچند میدانم دلتان برایم تنگ میشود اما هر چقدر هم اصرار کنند من نمیمانم چون تصمیمام را خیلی جدی گرفتهام.
- اما جدی بودن به شما نمیآید.
شما کجا بودی زمانی که من 500 تا سرباز زیر دستم بود و در سرمای زمستان آنها را سر پست میگذاشتم و خیلی جدی برخورد میکردم؟ تو اگر سربازم بودی، در سرمای زمستان میگفتم با زیرپیراهن بروی تو حیاط و چند ساعت سرپا بایستی.
- به شما نمیآید از این کارها بکنید.
به هر حال نظام این حرفها را ندارد؛ شوخی و خنده به جایش و تنبیه هم سر جایش. البته شوخی کردم. من با سربازهایم رفیق بودم. هنوز که هنوز است با چند تایی از آنها رفت و آمد دارم.
- تا آنجایی که ما میدانیم شما در استقلال اهواز خیلی راحت کار میکردید. با رفتنتان به استقلال تهران، فکر نمیکنید کارتان کمی سختتر شود؟
کار کردن در تیم بزرگی مثل استقلال، تلاش بیشتری هم میخواهد. شما اگر کارگر یک ساختمان باشید، کار کردن برایتان در برج میلاد سختتر میشود.
- یعنی استقلال اهواز را به یک ساختمان معمولی تشبیه میکنید و استقلال تهران را به برج میلاد؟
نه، من چنین جسارتی به اهوازیها نکردم و نمیکنم. همه آنها برایم قابل احترام هستند. اما قبول کنید که کار کردن در تهران - آن هم در تیمی مثل استقلال - خیلی سخت است؛ مخصوصا الان که هوادارهای این تیم عصبانی هستند و از چشمانشان خون میچکد و منتظرند تا تیم یک مقدار اشتباه کند. باور کنید قبول کردن سرمربیگری استقلال مثل این میماند که بروی داخل دهان شیر و فقط خدا میداند که سالم برمیگردی بیرون یا نه.
- توانایی اداره کردن استقلال تهران را دارید؟
اگر نداشتم دعوت فتحاللهزاده را قبول نمیکردم و اصلا سر و کلهام آنورها پیدا نمیشد. استقلال تیم پر مهرهای است و اگر یک روزی سر مربی این تیم شوم (اگر خدا بخواهد) این تیم را بالا میکشم.
- اما این تیم حاشیه زیاد دارد.
اتفاقا کار کردن در اینجور تیمها را دوست دارم؛ تیمی که همهاش حاشیه داشته باشد.
- چرا؟
چون خودم خدای حاشیهام. همچین حاشیههای این تیم را جمع و جور کنم که کسی نفهمد.
- مگر استقلال اهواز حاشیه نداشت؟
به نظر من بیشترین حاشیه برای این تیم بود اما در این یکی دو سال، از استقلال اهواز حاشیه دیدهاید؟
- چون شما آن قدرها حاشیه درست میکنید که کسی به تیم و بازیکنها کار ندارد. البته این ترفند شما فکر نمیکنم در استقلال تهران جواب بدهد.
چرا فکر میکنید نمیشود؟ شما رئال مادرید را بدهید دستم، ببینید چه بلایی سر مردم اسپانیا و تماشاگران این تیم درمیآورم که بیخیال حاشیههای تیم شوند و هر روز عکس من را در مجلههای مختلف چاپ کنند.
- چرا دوست دارید در استقلال مربیگری کنید؟
کلا رنگ آبی را دوست دارم. این به کنار، از طرفی دوست دارم مشکل حجازی را حل کنم. ناصرخان بارها و بارها در فوتبال به من کمک کرده و حالا نوبت من است که به داد ایشان برسم. ناصرخان استاد من است و خوشحال میشوم به عنوان شاگرد، کار نیمهتمام ایشان را تمام کنم.
- اما با این کار خودتان را بیشتر مطرح میکنید.
من به این چیزها فکر نمیکنم که شما میگویید. با موفقیت استقلال درست است که من هم مطرح میشوم اما فیروز کریمی آخر کارش است و میخواهد با خاطره خوبی از فوتبال جدا شود.
- چه انگیزهای باعث شد تا به استقلال فکر کنید؟
میخواستم در تهران باشم و کارم را در اینجا ادامه بدهم. آنها به من پیشنهاد دادند و از فرصت استفاده کردم و رفتم و گفتم انگیزهام را در زمین پیدا میکنم. باور کنید هیچ انگیزهای در حال حاضر ندارم و شاید رفته رفته به آن برسم؛ چون فعلا فکرم مشغول حاج خانم است.
- مشکل بدنی استقلال را چه میکنید؟
فکر آنجا را هم کردهام. برنامه تمرینی بچهها را نوشتهام و در دفترم هست. از روزی که کارم را شروع کنم، بچهها باید روزی 2 بار پلههای برج میلاد را بالا بروند و بیایند پایین. مطمئن باشید بعد از یک هفته، 270 دقیقه یعنی 6 تا هاف تایم را برایتان میدوند بدون اینکه احساس خستگی کنند.
- مشکل برهانی چی؟ فکری به حالش کردهاید؟
برای ایشان نقشه کشیدهایم. قرار بر این شده که اگر برهانی در هر بازی یک گل نزند، سر تمرین از تیر دروازه آویزاناش کنند و بچهها به طرفاش شوت بزنند. اگر یک بار این بلا را سرش بیاوریم، خوب میشود و به جای یک گل، در هر بازی 2 تا گل برایمان میزند.
- استقلال مشکلاتی دارد؟
والا به نظر من مشکل استقلال فنی نیست؛ نداشتن تمرکز کافی در تمرینات است. بنده خداها سر تمرین نمیتوانند حواسشان را جمع کنند و به کارهای فنی بپردازند.
- چرا؟
چون تماشاچیان این تیم در حال حاضر به 10قسمت تقسیم شدهاند. آنها در هر جلسه تمرین اسم یک مربی را میآورند و تشویق میکنند. ناصرخان هم همهاش به این فکر میکند که این دفعه دیگر کارم تمام است و از بازی بعدی فلانی مربی است.
- منظورتان قلعهنویی است؟
مگر فقط قلعهنویی را سر تمرینات تشویق میکنند. اینطور که من شنیدهام، یک سر بلند میشود و عبدالعلی چنگیز را تشویق میکند؟ یک سر دیگر برای جواب دادن آن یکی، سرخاب را تشویق میکند و خلاصه حسن روشن و از این حرفها. خب، معلوم است که تیم نتیجه نمیگیرد.
- اگر مشکل فنی نیست، پس چرا مسئولان استقلال تهران قصد تعویض مربی را دارند؟
نصرخان نهتنها از لحاظ فنی از ما پایینتر نیست بلکه از همه مربیان ایران بالاتر است و فقط رعایت نکردن یک سری اصول حرفهایگری و نگه داشتن تمرکز کافی برای بازی، باعث شده تا به فکر عوض کردن ناصرخان بیفتند.
- از لحاظ بازیکن چطور، استقلال مشکل دارد یا نه؟
اگر نظر من را میخواهید، نه. آنها این همه ستاره دارند که هر کدام میتوانند باعث نجات استقلال در هر بازی باشند. استقلال پر از بازیکنان بااستعداد است که باید در نیم فصل دوم خودشان را نشان بدهند.
استقلال امسال یک خرده بدشانس است و اگر یک جادوگر برای تیم استخدام کنیم، همه مشکلات حل میشود. این تیم را دعا کردهاند و باید دید که این دعا کجاست؛ توی باشگاه یا به بدن ناصرخان سنجاق شده؟ خلاصه، پیدایش میکنم و شرش را از سر این تیم کوتاه میکنم.
- پس شما با آمدنتان یک جادوگر هم به کادرتان اضافه میکنید؟
بله، کادر من مشخص است؛ ساکت الهامی، رضا مهاجری و یک جادوگر. من اسامی اینها را به باشگاه دادهام و اگر با استقلالیها قرارداد ببندم، حتما اینها را اضافه میکنم.
- شما قبل از بستن قرار داد با این تیم، مصاحبه کردهاید و گفتهاید که قول قهرمانی نمیدهید. با این حساب، فکر میکنید آخر فصل چندم شوید؟ یعنی به هیات مدیره چه قولی دادهاید؟
من قول تیم دوم یا سوم را به هیاتمدیره دادهام و فکر میکنم استقلال پتانسیل قهرمانی را هم دارد. به هر حال در فوتبال چیزی قابل پیشبینی نیست. اگر استقلال از لحاظ تاکتیکی آماده شود و این حواشی که این روزها دور و بر تیم است کمتر شود، باور کنید میتواند قهرمان هم شود.
- چه قولی به هوادارها میدهید؟
قهرمانی.
- چرا؟
چون آنها از ما فقط قهرمانی میخواهند. اگر بگویم دوم میشویم سرم را میگذارند روی سینه و میفرستندم خانه. از جانم که سیر نشدهام!
- شما در استقلال یک آلترناتیو دارید به نام امیر قلعهنویی؛ چهکار میکنید؟
فعلا که به استقلال نیامدهام که تو این سؤالها را از من میپرسی. تو میخواهی با این مصاحبه من را با یکی از دوستانم به دعوا بیندازی که کور خواندهای؛ من از تو زرنگترم و جواب حاشیهای بهات نمیدهم.
- خیلیها فکر میکردند که شما به پیشنهاد استقلال جواب رد میدهید تا جواب کار قلعهنویی را با این کار داده باشید.
جواب کدام کارشان؟
- همین که که اول فصل جای شما نیامد.
خب، میخواهید جواب کارش را بدهم؟ من استقلال نمیروم. این را گفتم و شما بنویسید فیروز کریمی استقلال نمیآید. اصلا قرار نیست بیاید.
- یعنی به خاطر قلعهنویی حاضرید این کار را بکنید؟
فقط به خاطر امیر نیست؛ از اول هم قرار نبود استقلال بیایم. شما را سرکار گذاشتم! گفتم یک چند دقیقهای با هم حرف زده باشیم، همین. باور نمیکنید، از حاج خانم بپرسید!
- اگر استقلال نیایید، کجا میروید؟
لیگ یک.
- چه تیمی؟
چند پیشنهاد خوب دارم که بالاخره به یکی از آنها جواب میدهم.
- استیل آذین نمیروید؟
شاید رفتم.
- اینکه علی آقا به شما زنگ زده و پیشنهاد داده، درست است؟
بله، تقریبا 15 – 10روز پیش بود که علی آقا به من زنگ زد و گفت «آقای کریمی، حاضری با ما کار کنی؟». من هم در جواب گفتم؛ «سلطان به سلامت باد! روی این پیشنهاد شما فکر میکنم». علی آقا هم جواب داد: «پس زود به ما بگو نریم دنبال مربی». من هم گفتم: «سلطان، تا چند روز دیگر جوابتان را میدهم و زیاد فکرتان را مشغول نکنید». حالا قرار است که جواب ایشان را بدهم. با علی آقا کار کردن هم حال و هوای خودش را دارد و فکر میکنم زوج موفقی شویم.
- چرا حالا لیگ یک را انتخاب کردهاید؟
باور کنید لیگ یک را بیشتر از لیگ برتر دوست دارم. لیگ یک همیشه جذابیت دارد.
شما با تیم آفتابهسازی هم بازی داشته باشید، جذابیت دارد. اما در لیگ برتر فقط مقابل استقلال و پرسیولیس باید تلاش کنی و خودت را نشان بدهی.
- مثل اینکه از مربیگری خسته شدهاید.
بله، قبول دارم که مثل اوایل تلاش نمیکنم و شور و شوق مربیگری ندارم. الان باید دست حاج خانم را بگیرم و بروم پارک؛ البته اگر این نوههای من بگذارند. باور کنید پدرم را درآوردهاند. هر شب میآیند پیش من و چند ساعت با هم بازی میکنیم.
- دوست دارید آنها کار پدر بزرگشان را ادامه بدهند؟
نه بابا، آنها باید درس پدرشان را یاد بگیرند و کلاهبردار شوند. نان در کلاهبرداری است. از همین حالا سر من کلاه میگذارند و وقتی بوسم میکنند، پول میخواهند. میدانم اینها را دامادم بهشان یاد داده است. خلاصه من و حاج خانم هیچ آسایشی نداریم.
چرا؟
چون بالای سرمان زندگی میکنند!