یک کارشناس ستاد مبارزه با مواد مخدر مدعی است: «30هزار دانشآموز معتاد در کشور وجود دارد و متاسفانه اغلب دانشآموزان در مقطع دبیرستان مواد مخدر جدید از نوع شیشه و کراک را میشناسند؛ در حالی که مسئولان در این زمینه اطلاعات کمی دارند».
و اینطوری قال راه میافتد؛ یکی آمار میدهد، آن یکی تکذیب میکند و این چرخه ادامه پیدا میکند تا زمانی که همه احساس خستگی کنند و سکوت حکمفرما شود! بعد هم این سکوت یک مدتی میماند تا همه مشکل را فراموش کنند و اینطوری میشود که مشکل بزرگتر میشود؛ ما هم که همه خوابیم!
داستان اظهارنظر جدید وزیر آموزش و پرورش درباره پاک بودن محیط مدارس و اینکه امکان معتاد شدن بچهها در مدرسه وجود ندارد هم بدجوری شبیه داستان تکراری تکذیب و سکوت است؛ در حالی که بیشتر کارشناسان متفقالقولاند که سن اعتیاد در کشور پایین آمده و جوانها و بهخصوص دانشآموزان به خاطر سادگی و خوشباوری و صدالبته کنجکاوی، خیلی زودتر میتوانند گرفتار معضلی به اسم اعتیاد شوند.
مشکل مطرح شده، اما آموزش و پرورش همچنان نمیخواهد زیر بار آن برود و حتی تمام راهها را برای انجام تحقیقات بیشتر بسته است. این قضیه سوژه روز جامعه ما و بحث داغ اظهارنظرهای این طرف و آن طرف و همچنین سوژه همین پروندهای است که دارید میخوانید.
حقیقت این است که هیچ آمار درست و درمان و قابل استنادی از تعداد دانشآموزان معتاد در ایران وجود ندارد یا هنوز به بیرون درز نکرده و برای همین هم مسئولان آموزش و پرورش میتوانند به راحتی ادعا کنند که محیط مدارس کاملا امن است.
به یک نمونه توجه کنید: «این 30هزار نفر در خارج از محیط مدرسه یا مثلا در محل اشتغال خود معتاد شدهاند؛ برای همین اعتیاد آنها ارتباطی به مدرسهشان ندارد». وزیر آموزش و پرورش میگوید حتی اگر آمار 30هزار معتاد در سنین دانشآموزی فرضا صحت داشته باشد، نباید آنها را دانشآموز به حساب آورد چون این کار افکار عمومی را نگران میکند؛ «آن وقت همه با خودشان فکر میکنند که مبادا فرزند ما هم در مدرسه دچار اعتیاد شود و نکند این نابسامانی در مدارس شایع باشد».
خیلی گیج نشوید. منظور آقای وزیر این است که به هر معتاد زیر 18سال نباید گفت دانشآموز؛ ضمن اینکه فرشیدی تاکید میکند که اینها هرگز در مدرسه معتاد نشدهاند.
این فقط وزیر نبود که فضای مدارس را پاستوریزه توصیف میکرد؛ «هیچ مدرکی در دست نیست که همه افراد معتاد شده در سن تحصیل، در مدرسه معتاد شده باشند و از این طریق قصوری از جانب آموزش و پرورش رخ داده باشد».
دکتر ضیاءالدین – مدیر کل دفتر سلامت و آسیبهای اجتماعی آموزش و پرورش – به این هم بسنده نکرد و در مصاحبه مطبوعاتیاش، بقیه دستگاهها را هدف گرفت؛ «بعضی از دوستان برای اینکه کوتاهی در انجام وظایف خود را حتی با در اختیار داشتن بودجه لازم برای پیشگیری از اعتیاد انکار کنند، این غفلت را به آموزش و پرورش نسبت میدهند».
آقای دکتر بعد رفت سراغ آمار و ارقام و درباره اینکه چرا آمار درست و حسابی از تعداد دانشآموزان معتاد وجود ندارد حرف زد؛ «آموزش و پرورش که نمیتواند همه 14میلیون دانشآموز را نسبت به ایدز و اعتیاد مورد آزمایش قراردهد.
وظیفه ما پیشگیری است و ما با قاطعیت اعلام میکنیم که تاکنون این وظیفه را به خوبی انجام دادهایم». اشاره او به آموزشهایی است که این وزارتخانه مدعی است به دانشآموزان تحت پوشش داده؛ «ما به صراحت میگوییم که بیش از 50 درصد دانشآموزان کشور آموزش پیشگیری از اعتیاد و ایدز دیدهاند».
و این در حالی است که چندی قبل ستاد مبارزه با موادمخدر مدعی شده بود که تنها 5 درصد دانشآموزان، تحت پوشش این آموزشها بودهاند. این ستاد حتی جزوههایی را با عنوان «مهارتهای زندگی» آماده کرده بود که آموزش و پرورش زیر بار چاپ آنها نرفت؛ «ما فیلترهایی برای چاپ جزوات آموزشی و توزیع آنها در مدارس داریم. به اعتقاد ما این جزوات برای بچهها بدآموزی دارد». و اینطوری شد که امسال هم مثل سالهای قبل فقط جزوات پیشگیری از ایدز همراه کتاب زیست سال اول دبیرستان چاپ شد و به مدرسهها رفت.
ما را راه نمیدهند
طبق تحقیقی که سال 83 در یکی از معروفترین مؤسسههای تحقیقاتی در زمینه اعتیاد در کشور انجام شد، 5 درصد دانشآموزان راهنمایی و دبیرستانهای تهران حداقل یک بار مصرف موادمخدر را تجربه کردهاند.
این تحقیق روی یک جامعه هزار نفری انجام شده و بنا به گفته رئیس مؤسسه مذکور نتایج آن قابل تعمیم به زمان کنونی هم هست. وی با اشاره به بررسیهای انجام شده در زمینه شیوع مصرف مواد بین دانشآموزان میگوید: «متاسفانه آموزش و پرورش در یک سال اخیر از انجام تحقیقات مشابه در محیط مدارس جلوگیری میکند؛ بنابراین ما حتما برای توزیع پرسشنامه بین دانشآموزان دچار مشکل میشویم».
و این مشکلی است که تقریبا همه کارشناسان در زمینه اعتیاد جوانان با آن مواجه هستند. آنها میگویند که آموزش و پرورش همة راهها را برای انجام تحقیقات جدید بسته است. این مسئله را مدیر کل امور اجتماعی استانداری تهران هم تصدیق میکند و میگوید: «هر چند مسئولان وزارت آموزش و پرورش در مقابل هرگونه پرسشی در زمینه پیشگیری از اعتیاد مدعی میشوند که در حال اجرای 7 - 6 طرح مختلف هستند اما خروجی اقدامات آنها نشان میدهد که معضل اعتیاد در مدارس روز به روز خود را بیشتر نشان میدهد».
و با همین توجیه است که او میگوید نمایندگان مجلس باید خواستار پاسخگویی وزیر آموزش و پرورش در این زمینه باشند.
و اما در آن طرف ماجرا، رئیس مرکز آموزش مبارزه با موادمخدر هم درباره اوضاع نابسامان دسترسی دانشآموزان به مواد، هشدار میدهد: «هماکنون از 10میلیون دانشآموز کشور، 13/7درصد آنها در معرض مستقیم اعتیاد قرار دارند».
سرهنگ سعادتی تأکید میکند که آشنایی جوانان با موادمخدری مثل کراک بیشتر در دوره دبیرستان و گاهی هم در دوره راهنمایی صورت میگیرد و تبلیغ کلامی از طرف همکلاسیها و همسن و سالها منجر به استفاده از آن میشود.
مدیر یکی از کلینیکهای ترک اعتیاد مرکز تهران هم معتقد است که تعداد مراجعهکنندگان زیر18 سال به این مراکز در سالهای اخیر بسیار بیشتر از گذشته است؛ طوری که آنها ظرف 4 ماه گذشته حداقل 22 مورد معتاد به کراک داشتهاند که از طریق همکلاسیهای خود گرفتار مصرف شده بودند.
یک آمار نه چندان موثق هم به نقل از ستاد مبارزه با موادمخدر وجود دارد که میگوید 25 درصد معتادان، اعتیاد را از زمان مدرسه شروع کردهاند. این آمار را البته موسیالرضا ثروتی ـ عضو کمیسیون آموزش مجلس ـ هم تأیید میکند.
یک پایانبندی نه چندان امیدوارانه
خلاصه گزارش میشود اینکه الان هیچکس نمیتواند وارد مدارس بشود و یک تحقیق درست و حسابی درباره اعتیاد دانشآموزان و میزان دسترسی آنها به موادمخدر انجام بدهد. نهادهایی هم که به طور مستقیم با جریان سروکار دارند، عمرا آماری به بیرون نمیدهند! آموزش و پرورش هم که یکسره زده توی کار تکذیب و تطهیر.
فقط این وسط میمانند بچههایی که هر روز با نمونههای جدید موادمخدر و با رنگ و لعابهای گول زنکتر مواجهند. و کدام یک از ما میتوانیم بپذیریم که مدارس ما در شرایط کنونی اینقدر پاستوریزه هستند که در آنها نه خبری از تبادل مواد مخدر باشد، نه مشروبات الکلی و نه سیدیهای فلان و فلان.
راستی! یک واقعیت را یادمان رفت بگوییم؛ آنهایی که سعی میکنند همیشه خوشحال بمانند، میگویند آمار اعتیاد در دانشآموزان افزایش نیافته؛ بله! آنها راست میگویند؛ وقتی که دانشآموزان معتاد از مدرسه اخراج میشوند یا اینکه خودشان ترک تحصیل میکنند، آنوقت آمار بالا نمیرود؛ ولی آیا دلخوش کردن به این مسئله دردی را دوا میکند؟