یکشنبه ۴ تیر ۱۳۹۶ - ۲۳:۵۴
۰ نفر

گزارش و عکس: آوا فوشریان - همه ما برای رسیدن به اهدافمان تلاش می‌‌کنیم و سختی‌ها را به جان می‌خریم.

جهان قران

هرقدر هدفمان بزرگ‌تر باشد با انگيزه‌تر مي‌شويم و هرقدر هم دورتر و دست‌‌نيافتني‌تر باشد، با سرسختي بيشتري به‌دنبالش مي‌رويم. گاهي لازم است از شهر و محل زندگي‌مان فاصله بگيريم. گاهي براي مدتي از خانواده دور مي‌شويم و حتي گاهي به‌طور موقت يا دائم به يك كشور ديگر سفر مي‌كنيم. اما در تمام مسير و در لحظه به لحظه‌اي كه با سختي‌ها دست‌وپنجه نرم مي‌كنيم، شوق نزديك‌شدن به هدف دلگرم‌مان مي‌كند و به ادامه راه اميدوار.

حالا بين هدف‌هاي بي‌شمار دنيايي مثل درآمد بيشتر، تحصيل در مقاطع بالاتر، به‌دست‌آوردن شغل بهتر و... كساني هم هستند كه رنگ و بوي معنوي به آرزوهايشان داده‌اند و تمام فكر و ذكرشان رسيدن به معنويت بيشتر و نزديك‌شدن به خداست كه براي رسيدن به آن هم خود را به آب و آتش مي‌زنند.

مثل خانواده‌اي اهل نيويورك كه از وقتي فهميده‌اند مدرسه‌اي در روستاي قرآن‌آباد شهرستان استهبان استان فارس به كار آموزش حفظ شبانه‌روزي قرآن مشغول است، مرزها را پشت سر گذاشته و نيويورك را به قرآن‌آباد وصل كرده‌اند. خانواده «شيخ» حالا يك‌سالي است كه در روستاي قرآن‌آباد زندگي مي‌كنند و مشغول حفظ قرآن هستند. با مادر خانواده صحبت كرده‌ايم تا از رازهايي برايمان بگويند كه باعث شده زندگي و تحصيل در نيويورك را رهاكرده و به ايران بيايند.

  • همه‌‌چيز از قبل برنامه‌ريزي شده بود

حوريه، كميل و سكينه 3 فرزند خانواده شيخ هستند كه به‌ترتيب 15، 14و 10سال سن دارند. سال گذشته به همراه مادرشان از نيويورك به روستاي قرآن‌آباد آمده‌اند و اكنون روزهاي آخر اقامتشان در ايران است. پدر بچه‌ها اصالتا اهل پاكستان و متولد نيويورك است و مادرشان هم اهل افغانستان. اما هر سه در نيويورك به دنيا آمده‌اند و در نيويورك هم به مدرسه رفته‌اند. به همين دليل فارسي صحبت‌كردن برايشان سخت است.

در عوض مادرشان يعني خانم حليمه شيخ به‌خوبي فارسي صحبت مي‌كند و به بچه‌ها هم در فهم فارسي كمك مي‌كند. اينكه خانواده‌اي محل زندگي‌شان را ترك كنند و يك‌سال دور از پدر، تحصيل و امكانات به روستايي دورافتاده در يك كشور ديگر بيايند تا قرآن را حفظ كنند، آنقدر عجيب است كه ذهن‌ها را با انبوهي از سؤال درگير مي‌كند. اما مادر خانواده آنقدر ماجرا را ساده و روان تعريف مي‌كند كه گويا به قول معروف آب از آب تكان نخورده است. انگار نيويورك در همين نزديكي‌هاي قرآن‌آباد است و انگار هيچ تغييري در روال زندگي‌شان اتفاق نيفتاده است.

آنطور كه خانم شيخ مي‌گويد نقطه آغازي براي انس با قرآن در خانواده آنها وجود ندارد. بچه‌ها از كودكي به تشويق مادر، تمرين روانخواني قرآن مي‌كرده‌اند تا اندازه‌اي كه در 5سالگي كميل و حوريه يك دور كامل قرآن را روخواني كرده‌اند. قطعا روخواني قرآن براي كودكي كه سواد خواندن و نوشتن ندارد و زبانش هم انگليسي است، بسيار سخت است.

اما شوق مادر براي انس‌گرفتن فرزندانش با قرآن آنقدر زياد بود كه آنها را در سال‌هاي ابتدايي ورود به مدرسه، حافظ سوره بقره كرد. از طرفي علاقه خود بچه‌ها هم روزبه‌روز به قرآن بيشتر مي‌شد اما در كنار درس و تحصيل، وقت كمتري براي قرآن داشتند. علاوه بر آن در نيويورك معلم قرآني كه به‌طور منظم با بچه‌ها حفظ را كار كند وجود نداشت.

تمام اين شرايط باعث ناراحتي خانم شيخ شده بود. او مي‌دانست كه فرزندانش استعداد و علاقه براي حفظ قرآن را دارند اما محدوديت‌هاي موجود مانع رسيدن‌‌‌ آنها به اين هدف بزرگ شده‌بود. پيگيري مادر خانواده تا اندازه‌اي بود كه پسرش با كمك يك‌معلم قرآن از ايران و به‌صورت تلفني برنامه‌هاي حفظ را پيش مي‌برد. اما اين وضعيت هم مناسب نبود و بازدهي خوبي نداشت. در اين زمان بود كه يك سفر و يك اتفاق عجيب، همه‌‌چيز را تحت‌تأثير قرار داد و مرحله‌ جديدي را در زندگي خانواده شيخ رقم زد.

  • يك سفر و شروعي براي تغيير در زندگي

پدر و مادر خانم شيخ در اصفهان زندگي مي‌كنند. به همين دليل رفت‌وآمد خانواده شيخ به ايران زياد است. تقريبا 3 سال پيش براي يك سفر تابستاني و ديدار با اقوام به ايران مي‌آيند و چند روزي را هم براي زيارت به مشهد مي‌روند. يك روز كه در حرم امام‌رضا(ع) بوده‌اند متوجه مي‌شوند كه در بخشي از حرم، از مسافران خارجي‌ ثبت‌نام مي‌كنند و با دريافت آدرس و اطلاعات از آنها برايشان بسته‌هاي فرهنگي مي‌فرستند.

از آنجا كه در نيويورك قرآن و كتاب‌هاي مذهبي به زبان انگليسي سخت پيدا مي‌شود، خانم شيخ در اين محل ثبت‌نام مي‌كند تا از بسته‌هاي فرهنگي حرم‌امام‌رضا(ع) برايشان بفرستند. آنها به آمريكا برمي‌گردند و اين بسته‌ها هم در زمان‌هاي مقرر به دستشان مي‌رسد. اما از آنجا كه شوق مادر براي حفظ قرآن فرزندانش تمامي ندارد، تصميم مي‌گيرد با همين افرادي كه برايشان بسته‌هاي فرهنگي را مي‌فرستند ارتباط برقرار كرده و از آنها راهنمايي بگيرد.

سرانجام نتيجه همه تحقيق‌ها و پرس‌و‌جو‌هاي خانم شيخ، به مدرسه حفظ شبانه‌روزي قرآن بيت‌الاحزان حضرت‌زهرا‌(س) ختم مي‌شود؛ مدرسه‌اي كه در شهرهاي مختلف ايران شعبه دارد اما پايگاه اصلي آن در روستاي قرآن‌آباد از توابع شهرستان استهبان در استان فارس است.

  • اولين مرحله سخت‌ترين مرحله بود

احتمالا آمريكايي‌ها اين ضرب‌المثل را ندارند كه مي‌گويد «عاقبت جوينده يابنده است» اما خانم شيخ مصداق بارزي براي اين ضرب‌المثل فارسي در شهر نيويورك است. حالا او آنچه‌ را مي‌خواسته پيدا كرده و فقط بايد مسائلي را كه بر سر راه وجود دارد، يكي‌يكي از ميان بردارد.

آنطور كه تعريف مي‌كند مانع اصلي، درس و مدرسه بچه‌هاست چرا كه پدرشان به اين موضوع بسيار اهميت مي‌دهد؛«تقريبا مطمئن شده بودم كه بيت‌‌الاحزان تنها جايي است كه ما را به هدف‌مان مي‌رساند اما مي‌دانستم كه شوهرم به هيچ‌وجه راضي نمي‌شود تا بچه‌ها يك‌سال به مدرسه نروند. چون درس و تحصيل آنها يكي از اولويت‌هاي اصلي خانواده ماست. از طرفي رضايت خود بچه‌ها هم مهم بود و اينطور نبود كه من به آنها امر كنم يا با اجبار آنها را به شهر و كشور ديگري بياورم.

آن زمان كميل 12سال داشت، حوريه 13سال و سكينه هم 8ساله بود. ابتدا موضوع را با كميل مطرح كردم و از او خواستم نظرش را بگويد. كميل بسيار استقبال كرد و گفت براي رفتن به اين سفر آمادگي كامل دارم. سكينه هم موافق بود اما حوريه درگير اتفاق عجيبي شد. او چندماهي بود كه به‌شدت درس مي‌خواند تا در آزمون بورسيه براي دبيرستان و رشته مورد علاقه‌اش قبول شود.

همين اتفاق هم افتاد و او در يكي از بهترين دبيرستان‌هاي نيويورك قبول شد. قبول‌شدن در چنين مدرسه‌اي يعني تضمين موفقيت و آينده تحصيلي درخشان. حوريه به‌شدت خوشحال بود و من هم نمي‌دانستم چطور موضوع را با او مطرح كنم. وقتي ماجرا را فهميد بهت‌زده شد. حتي كمي غمگين و عصباني شد و شروع به گريه كرد.

از طرفي موفقيت تحصيلي پيش‌رويش بود و از طرفي حفظ قرآن. كمي با خودش خلوت كرد و بعد از چندساعت پيش من آمد. اصلا اثري از ناراحتي و عصبانيت در او نمي‌ديدم. گفت من هم با شما مي‌آيم و قرآن را حفظ مي‌كنم. براي درس هميشه وقت دارم و هيچ‌وقت دير نمي‌شود. اين تفكر او به‌شدت من را خوشحال كرد. حالا بچه‌ها راضي بودند اما هنوز مهم‌ترين مرحله مانده بود. بايد رضايت همسرم را به‌دست مي‌آوردم».

  • توسل به حضرت‌زهرا(س) راه را برايمان باز كرد

براي يك پدر خيلي سخت است كه اعضاي خانواده‌اش يك سال از او دور باشند. آن هم دوري‌اي به اندازه فاصله استهبان تا نيويورك. يعني يك‌سال تنها زندگي‌كردن و نبودن در كنار همسر و فرزندان، يك‌سال نديدن آنها و يك‌سال كاركردن بدون آنكه وقتي به خانه مي‌آيي، اهالي خانه منتظرت باشند. اين سختي بزرگي بود كه آقاي شيخ بايد تحمل مي‌كرد. به علاوه موضوع درس و مدرسه بچه‌ها كه هنوز حل نشده باقي بود.

خانم شيخ در اين‌باره اينطور توضيح مي‌دهد: «چند روزي طول كشيد تا بتوانم موضوع را با شوهرم مطرح كنم. با خودم فكر كردم اول از او براي رفتن كميل اجازه مي‌گيرم و اگر رضايت داد پيشنهاد مي‌كنم كه من و دخترها هم برويم.

استرس زيادي داشتم اما ته قلبم روشن بود. قبل از شروع صحبت با همسرم به حضرت‌زهرا(س) متوسل شدم. از او خواستم به اين خاطر كه ما تصميم داريم به خانه خودش يعني بيت‌الاحزان حضرت زهرا‌(س) بياييم، راه را برايمان باز كند. و مي‌توانم بگويم معجزه رخ داد. به محض اينكه موضوع را به شوهرم گفتم، او بلافاصله و بدون لحظه‌اي درنگ اعلام رضايت كرد».

  • مي‌خواستيم قرآن چراغ راه فرزندانمان باشد

وقتي از اين همه انگيزه، تلاش و ازخودگذشتگي خانم و آقاي شيخ در راه حفظ قرآن بچه‌هايشان مي‌پرسيم، جواب جالبي را از مادر خانواده مي‌شنويم: «شرايط زندگي در آمريكا با ايران خيلي متفاوت است. جامعه آنجا جامعه‌اي آزادتر است و بچه‌ها خصوصا از سن دبيرستان هر كاري كه بخواهند مي‌توانند انجام دهند.

معمولا نظارت خانواده در سنين بالاتر روي فرزندانشان سخت مي‌شود و به‌خاطر آزادي‌اي كه دارند، هيچ‌چيز مانع انجام‌دادن برخي كارها برايشان نيست. براي من و همسرم تربيت ديني و اسلامي بچه‌ها از همه‌‌چيز مهم‌تر بود. تربيتي كه آنها را مقهور محيط زندگي‌شان نكند و دربرابر آسيب‌هاي اجتماعي از آنها محافظت كند. اما تربيت اسلامي در كشور نامسلمان كار بسيار سختي است.

با اينكه بچه‌ها يك روز در هفته را به مدرسه اسلامي مي‌روند و تحت آموزش‌هاي ديني قرار مي‌گيرند اما در مجموع شرايط جامعه برايشان خطرآفرين است. ما مي‌دانستيم كه نمي‌توانيم با محدودكردن فرزندانمان آنها را از خطر دور نگه داريم. بنابراين تصميم گرفتيم بچه‌ها را با معارفي آشنا كنيم كه چراغ راه زندگي‌شان باشد. به‌طوري كه در هر زمان و مكاني كه باشند از گناه و مسير نادرست دور بمانند. و اكنون قرآن تنها گنجينه‌اي است كه حافظ و نگهدار آنها در همه جا خواهد بود».

  • با قرآن هيچ‌چيز سخت نيست

نيويورك شهري مدرن و با امكانات در قلب كشور آمريكاست كه هيچ نقطه مشتركي با يك روستاي نسبتا جنوبي ايران ندارد. اما چه مي‌شود كه يك خانواده، مدرن‌ترين امكانات و تسهيلات را رها مي‌كند و به يك زندگي ساده و محقر در دل يك روستا رضايت مي‌دهد؟ اين سؤالي است كه از خانواده شيخ پرسيديم.

پاسخ بچه‌ها اين بود: «درست است كه از امكانات و تفريح‌هاي آنجا دور شده‌ايم اما قرآن ما را صبور كرده است. به ما آرامش مي‌دهد و با وجود آن جاي خالي هيچ‌چيز ديگري را حس نمي‌كنيم». خانم شيخ هم با نظر بچه‌ها موافق است و توضيحاتي را به آن اضافه مي‌كند: «روزهاي اول براي بچه‌ها به‌سختي مي‌گذشت. دلشان براي پدر تنگ بود، غذاهاي اينجا را دوست نداشتند، زبان فارسي‌شان آنقدر خوب نبود كه بتوانند ارتباط درستي برقرار كنند و گرماي هوا هم كلافه‌شان كرده بود.

اما هرچقدر زمان جلو ‌رفت و در امر حفظ پيشرفت كردند، به آرامش بيشتري ‌رسيدند. حالا بچه‌ها از هيچ‌چيز ناراضي نيستند و از نظر آنها شرايط بسيار خوب است. من هم وقتي شرايط زندگي در اينجا را با نيويورك مقايسه مي‌كنم متعجب مي‌شوم. آنجا ما از خانه بيرون مي‌آمديم و سوار ماشين مي‌شديم. در نهايت راحتي به مدرسه و دانشگاه مي‌رسيديم و گرما و سرما برايمان معني نداشت.

اما اينجا از بين زمين‌هاي خاكي و با پاي پياده عبور مي‌كنيم تا به كلاس‌هايمان برسيم. گاهي براي اينكه از تابش مستقيم آفتاب در امان بمانيم راه‌مان را دور مي‌كنيم و پشت به آفتاب مي‌رويم تا گرما كلافه‌مان نكند. اما تفاوت اصلي در اين است كه ما اينجا قرآن را به‌دست مي‌گيريم و راه مي‌رويم. اما آنجا دستانمان، قلبمان و ذهنمان خالي از معرفت بود و آرامشي كه اينجا داريم را نداشتيم».

  • حمايت پدرانه از راه دور

براي بچه‌ها دوري از پدر بسيار سخت است. تقريبا هر روز دلتنگ مي‌شوند و با پدرشان صحبت مي‌كنند. اين را خانم شيخ مي‌گويد و اضافه مي‌كند: «وابستگي همسرم و بچه‌ها خيلي زياد است. اگر هر روز با پدرشان صحبت نكنند، انگار گمشده‌اي دارند. خصوصا بعضي روزها كه در مسير حفظ با سختي رو‌به‌رو مي‌شوند براي پدر درددل مي‌كنند. همسرم هم سعي مي‌كند به آنها آرامش دهد. برايشان از احاديث و روايت‌هايي مي‌گويد كه ثواب‌هاي حفظ قرآن را بيان مي‌كند تا بچه‌ها بيشتر تشويق شوند. براي هركدام هم جايزه‌اي درنظر گرفته كه وقتي به خانه برگرديم به آنها مي‌دهد. اگر حمايت‌هاي همسرم نبود ما هرگز نمي‌توانستيم به اين هدف بزرگ برسيم».

  • در نيويورك شعبه‌اي از بيت‌الاحزان را تاسيس مي‌كنيم

وقتي درباره زمان بازگشت به نيويورك و برنامه‌اي كه براي ادامه زندگي در آنجا دارند مي‌پرسيم، خانم شيخ اينطور جواب مي‌دهد: «ما تا چند روز ديگر به پايان زمان سفرمان مي‌رسيم. وقتي به آنجا برسيم بچه‌ها دوباره به مدرسه برمي‌گردند و درس را ادامه مي‌دهند. اما هر روز يك ساعت برنامه براي ادامه حفظ و مرور داريم. من هم تصميم دارم در مدرسه اسلامي نيويورك براي ديگران كلاس‌هاي روخواني و حفظ برقرار كنم. البته آرزويم اين است كه شعبه‌اي از بيت‌الاحزان حضرت‌زهرا(س) را در نيويورك تاسيس كنم و اميدوارم با لطف خدا و عنايت اهل‌بيت (ع) موفق به انجام آن شوم».

کد خبر 374146

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha