شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۶ - ۰۷:۱۸
۰ نفر

همشهری دو - امیرحسین صالحی: پارسال تقریبا همین موقع‌ها بود که برای آخرین بار با هم حرف زدیم؛ یعنی آن روز قرار بود من پیش‌اش بمانم. مدام به پنجره باز نگاه می‌کرد.

مرگ

گفتم: «مامان‌جون چيزي شده؟ چيزي مي‌خواي برات بيارم؟» چشم‌هايش چرخيد سمت من، نگاهش مثل همه 27سالي كه ديده بودمش مهربان بود. با صدايي كه از يك‌ماه ماندن در بيمارستان خسته بود، گفت: «دلم تنگ‌شده مامان... دلم خيلي تنگ‌شده». 3‌روز بيشتر دوام نياورد و آخرش هم دقيقا وقتي روبه‌رويش بودم و به چهره بي‌رمقش نگاه مي‌كردم، نفس آخرش را كشيد. راستش اين نخستين مواجهه من با مرگ بود؛ نه اينكه قبلا عزيزي را از دست نداده باشم، هر دو پدربزرگ‌هايم طي اين 12-10سال گذشته فوت شده‌اند ولي «مامان‌جون» برايم خيلي فرق مي‌كرد. مرگ او واقعا به من نشان داد كه ازدست‌دادن يك‌نفر يعني چه! اينكه احساس مرگ عزيزان فقط براي ديگران نيست و لحظه‌اي مي‌رسد كه عده‌اي جلوي در مسجد به تو هم تسليت مي‌گويند و از خدا برايت طلب صبر مي‌كنند. راستش چند وقت بعد هم همسايه‌مان فوت شد كه مادر شهيد بود و اين دومين تلنگر من براي فكركردن به مرگ بود.

وقتي كه به آيات و روايات نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم كه خيلي به «مرگ انديشي» توصيه شده است و در كلامي عجيب از مولاي متقيان اميرالمومنان علي(ع) مي‌بينيم كه ايشان مرگ را موجب شادي مومن توصيف كرده‌اند. با همه اينها چيزي كه بيش از همه فكر من را به‌خودش مشغول كرد ماجراي حضرت‌موسي(ع) و درخواستش از خداوند بود. گفته‌اند كه «روزي حضرت‌موسي(ع) از خدا خواست تا پيش از مرگش به او اطلاع دهد كه كي خواهد مرد و دعايش مستجاب شد. سال‌ها گذشت تا اينكه روزي ملك‌الموت براي گرفتن جان حضرت آمد. موسي كليم‌الله(ع) به خدا عرضه داشت كه قول داده بودي كه زمان مرگت را به تو خواهم گفت؛ از سمت خداوند خطاب آمد كه‌ اي موسي! ما به وعده خود عمل كرديم، يادت هست همسايه‌ات چند سال پيش فوت شد؟ پدر و مادرت بعد از آن بود كه مردند؟ آشنايان و دوستانت همينطور؛ ما دعايت را مستجاب كرديم و به تو نشان داديم كه هر لحظه بايد به فكر مرگ باشي چرا كه زمان دقيق آن را فقط من مي‌دانم».

کد خبر 374646

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha