چرا مدام دارم توی گوشی چیز مینویسم و دارم به چهکسی پیام میدهم؟
مادربزرگ ما برای شما یک گوشی هوشمند يا همان اسمارتفون خودمان هديه خريديم. البته شما میگفتید: «بلد نیستم و نمیتوانم با آن کار کنم.»
اما من به شما یاد دادم كه وقتی جایی هستید، وقتی عضو یک گروه باشید میتوانید همزمان با چند نفر صحبت کنید. حالا شما عضو گروه فامیل هستید و خوشحالید که میتوانید از حال برادرزادهها و خواهرزادههایی که هرکدام در گوشهای از دنیا هستند؛ خبردار شوید.
خب مادربزرگ این هم قسمتی از تکنولوژی است که شما را خوشحال میکند. شما مدام از ما و از سُفره و دُلمههای لذيذتان عکس میاندازید و در گروه میگذارید. وقتی سفر هستید به ما پیغام میدهید كه در چهحالی هستید و پسرها و دخترتان از راه دور به شما میگویند چهكار میکنند؟ پس میبینید تکنولوژی چیز بدی نیست.
حالا بعضي روزها شما بيشتر از ما سرتان توي گوشيهوشمندتان است. يادتان هست به ما ميگفتيد شما با آدم حرف نميزنيد، سرتان توي تبلت وگوشي است، كاش لااقل شمسيخانم اينجا بود و با من حرف ميزد؟ مادربزرگ الآن شما بيشتر با گوشيتان وقت ميگذرانيد يا تلفني با شمسيخانم؟
شما به ما میگویید: «یهقل و دوقل بازی می کردید.» این هم یک توانایی است. خاطرتان هست من خیلی تمرین کردم تا بتوانم چند حرکت شما را انجام دهم. نمیتوانستم این مهارت توانایی دست است اما میدانید وقتی دارید تایپ میکنید و سریع هم تایپ میکنید این هم قدرت دست میخواهد...»
مادربزرگ، خیلی دلم میخواست حیاطی داشتیم مثل حياط خانهي شما و مثل نوجواني مادرم فضايي براي بازي داشتيم و مجبور نبوديم در این آپارتمان که پنجرههایش رو به دیوارهای سیمانی است، زندگي كنيم.
بعد ازظهرها هم مثل شما یا مامان وقتی كه نوجوان بوديد، حیاط را آب و جارو میکردم که خنکای حیاط و باغچه به صورتم بخورد و بوي خاك هوا را پر كند. بعد بنشينيم زیر درخت بید وسط حیاط چای بنوشیم. ولي ما اصلاً حياط نداريم و اين خيلي غمانگيز است.
من به مامان كمك ميكنم تا خانه را جاروبرقي بكشم. وقتی مامان کمردرد دارد، بيشتر من جارو ميكشم. البته نه زمانی که خودم حالش را دارم، زمانی باید این کار را بکنم که همسایهي پایینی از خواب بیدار شده باشد.
میدانید او یک پرستار است و شبها سر کار ميرود و صبحها ميخوابد. تنظیم این زمان در آپارتمان خیلی مهم است. بنابراين وقتي بايد جارو بكشم كه همسايه بيدار باشد.
شما به من چه پيشنهاد ميدهيد مادربزرگ؟ در روزهای بلند تابستان چهكار باید بکنم. كتاب بخوانم؟! کتاب هم میخوانم شما میدانید من چند کتاب در تبلت خودم دارم. بله مادربزرگ این کار را میکنم که همیشه کتابهایم در کیفم باشند. وقتی در مترو هستم، وقتی در ترافیک و راهبندان هستم و در سر راهم به كلاس زبان.
باور میکنید من وقتی با تبلت کار میکنم فقط بازی نمیکنم؟ فقط در شبکههای اجتماعی وقت نمیگذرانم و میتوانم کتاب هم بخوانم؟ آیا شما هم برای رفتن به کلاس زبان هرروز یک ساعت و نیم توي راه بودید؟
فکر می کنید این زمان را چگونه باید بگذرانم که احساس بدی نداشته باشم؟
شما هيچ ميدانيد تكنولوژي چهقدر به درد مادرم خورده است. مادر اینروزها میتواند روزمرگیهایش را در اینستاگرام بنویسد. او وقتی مینویسد حالش بهتر است. شما میتوانستید حرفهايتان را با دوستان و همسایهها و اقوامی که همه در یک کوچه زندگی میکردند در میان بگذارید.
اما حالا زمانه عوض شده و امکانات هم عوض شده و وضعيت زندگی تغییر کرده است. در اين كوچه هيچ كس ديگري را نميشناسد و مامان خيلي تنهاست.
البته همانطور که شما و مامان ميدانيد، من هم میدانم كه زیادهروی در هرکاری خوب نیست و نباید خیلی خود را در یک چیز غرق کنیم، حتي تکنولوژی.
اصلاً اين خوب نيست كه میتوانم گاهي براي شما نامه بنويسم، بدون آنکه یک کاغذ و قلم دم دستم باشد، تمبر و پاکت نامه داشته باشم یا بدانم که پستخانهی نزدیک به خانه کجاست؟
شما هم بدون اينكه كاغذ و قلم دم دستتان باشد، نامه بنويسيد حتي مرا نصيحت كنيد، حتماً يك استيكر خوشگل هم برايم بفرستيد، من خوشحال ميشوم كه شما هم مثل بقيهي آدمها با تكنولوژيهاي جديد ارتباط گرفتهايد.
حالا ديگر آرزو نميكنيد كاش شمسيخانم پيش شما بودكه با او حرف بزنيد. چون شمسيخانم در گروه خانمهاي فاميل هست و مدام با او حرف ميزنيد...
تصویرگری: آلاله نیرومند
نظر شما