این روایت بخشی از ماجرایی است که «نسیم»، پزشک ایرانی در کمپهای پناهجویان آلمان پشت سر گذاشته و در گفتوگو با ايسنا آن را به بيان آورده است. نسيم مدتی در این کمپها همراه با تیمی بینالمللی، مهاجران را درمان و از آنها مراقبت میکرد. نسیم همسر مردی آلمانی است اما برخلاف تمایلش نمیتواند در ایران زندگی کند و باید در آلمان زندگی کند. فوق لیسانسی که در این کشور خوانده، در ایران به نام رشته «بهداشت باروری» تطبیق داده شده است. او مدتی پیش برای مراقبت از پدرش به ایران بازگشت و در همین مدت هم کار مامایی انجام میداد. نسیم را دوستی مشترک معرفی کرد. او به نام پزشکی معرفی شد که تجربه درمان پناهجویان و بودن در کنار آنها را داشتهاست؛ مهاجرانی از خاورمیانه، آفریقا و ... که برای پیدا کردن زندگی بهتر به کشورهای اروپایی پناهنده میشوند. ماجرای حضور او در کمپهای آلمان به دو سال پیش بازمیگردد؛ زمانی که سیل مهاجرت به آلمان آغاز شده بود و او به نام پزشک داوطلب تصمیم گرفت با سازمان پزشکان جهان همکاری کند.
- آلمان- اکتبر 2015
به گزارش ایسنا خبرگزاریهای اروپایی گزارشهایی درباره نگرانی از موج مهاجرت به اروپا منتشر کردند. مرز 1000 کیلومتری لیبی با اروپا فرصت خوبی برای باندهای قاچاق انسان، آوارگان و پناهجویان فراهم کرد تا آنهایی که از هرج و مرج این کشور گریزان بودند به قاره سبز مهاجرت کنند. پناهجویانی هم خود را از راه دریای اژه به خاک مقدونیه رساندند تا بتوانند از این دروازه به کشورهای ثروتمندتر اروپا برسند. گزارشها از نگرانی اتحادیه اروپا درباره روبرو شدن با یک میلیون مهاجر این بحران خبر میداد.
آژانس آمار اتحادیه اروپا در همان زمان اعلام کرد آمار پناهجویان تا پایان سال 2015 به بالاتر از یک میلیون نفر میرسد. خبرگزاری دویچهوله، اوت همان سال نوشت بسیاری از شهروندان کشورهای بالکان مانند آلبانی، کوزوو و مقدونیه که اقتصادهای ضعیف و ناکارامدشان از رهگذر بحران مالی جهان بیش از پیش با مشکل روبرو شده، قادر به یافتن کار و تامین حداقلهای زندگی نیستند و به همین دلیل راه پناهندگی به کشورهایی مانند آلمان را در پیش میگیرند، اما بر اساس آخرین گزارش اداره مهاجرت و پناهجویی آلمان در نیمه نخست سال جاری میلادی (۲۰۱۷) حدود ۹۰ هزار نفر از آلمان تقاضای پناهندگی کردهاند؛ در حالی که تعداد پناهجویانی که در نیمه نخست سال گذشته به آلمان مهاجرت کرده بودند دو برابر بوده است.
- داستان مردمانی از خاورمیانه و آفریقا
نسیم ساکن باواریای آلمان بود و در همین ایالت هم مدت کوتاهی وارد داستان زندگی مهاجران شد. او تعریف میکند در میان پناهجویانی که سال 2015 تصمیم به مهاجرت گرفته بودند، مردمانی از خاورمیانه جنگزده، شمال آفریقا و جنوب شرقی اروپا بودند که به امید رسیدن به زندگی بهتر راهی کشورهای اروپایی شدند. باواریای آلمان هم تنها یکی از مقصدهای آنها بود. او شاهد بود که ایستگاه قطار این شهر از همان روزهای اول که پناهجویان با قطار وارد شدند، هزاران مهاجر را به خود دید. او پناهجویانی را میدید که به محض ورود، به مراکز ثبت نام اولیه برده میشدند و به سرپناه، لباس گرم و غذا نیاز داشتند. گروههای داوطلبی را میدید که تعدادشان در ایستگاه قطار و گاهی در سطح شهر کم نبود و برای پناهجویان کاپشن و غذا میآوردند و اگر لازم بود درمانشان میکردند. برای مردمی که او میدید وسیلهای باقی نمانده بود؛ تنها کفشهای پاره و لباسهای ژنده. بعضی از آنها رنگ به چهره نداشتند و بیحال گوشهای از ایستگاه افتاده بودند. همین وضعیت کار شناسایی را برای نسیم و پزشکان داوطلب سادهتر میکرد.
گروهی که نسیم داوطلبانه به آنها ملحق شده بود به نام «موبایل پروجکت» شناخته میشد؛ این گروه زیرشاخه گروه پزشکان جهان است که که با اهداف بشردوستانه، خدمات پزشکی طولانی مدت و اورژانسی را در اختیار جمعیت آسیبپذیر قرار میدهد که برای فراهمکردن دسترسی برابر به خدمات مراقبتی در سراسر جهان با مشکل روبرو هستند. نسیم هم با این گروه کمپ به کمپ میگشت تا مهاجران بیمار و آسیبدیده را درمان کنند. این پزشک ایرانی ماجراهای خود را از میان آنچه در این مدت دیده انتخاب میکند؛ زمانی که آنها سعی میکردند بیماران را در همین ایستگاه قطار، همچنین کمپهای مخصوص پناهجویان شناسایی و بعد درمان کنند.
- کمپی با نردههای بلند
نسیم به دلیل جنسیت خود برای درمان و مراقبت از پناهجویان زن انتخاب شد؛ زنانی که بسیاری از آنها در این راه مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته بودند و حالا لازم بود کسی از آنها مراقبت کند. او یکی از کسانی بود که اجازه داشت به کمپ مخصوص این زنان وارد شود؛ چون همان طور که تعریف میکند آنجا تنها برای زنانی بود که در میانه راه مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته بودند و حالا باید از نظر روحی و جسمی درمان میشدند. پنجرههای این کمپ شیشه نداشت و تنها با نرده محافظت میشد تا هیچ زنی نتواند برای آنچه بر او گذشته خودکشی کند. کسی اجازه نداشت از آنها بپرسد چه اتفاقی برایشان افتاده، خودشان هم علاقهای نداشتند چیزی تعریف کنند، تنها یک نفر از آن زنان با نسیم درباره آن اتفاق حرف زد و به او گفت که میخواهد برای اولین بار درباره مشکلش با کسی صحبت کند؛ حرفی اگر رد و بدل میشد همانجا میماند، تنها به خاطر حفظ حرمت آنها. این زنها تنهای تنها بودند.
گاهی وضعیت در بعضی از همین کمپها هم برای زنان ناامن میشد، یکی از زنان مهاجر برای نسیم تعریف کرده بود : « نمیتوانم دخترم را در اتاق تنها بگذارم. شبها پسرها مست میکنند، با هم دعوا میکنند و من برای دخترم احساس خطر میکنم. هر شب هم پلیس میآید»"
او شنیده بود که در تمام شهرهای آلمان برای پناهجویان کمپی ساخته بودند، اما آنهایی که در باواریا بودند وضعیت بهتری داشتند. حتی به او گفته بودند که در بعضی از شهرهای آلمان به جز باواریا مهاجران هر هفته باید از سازمان مهاجرت نامه میگرفتند تا بتوانند اقامتشان را تمدید کنند. روزنامهها مینوشتند که پناهجویان از صبح تا غروب منتظر دریافت این مجوز میمانند تا دوباره بتوانند وارد کمپها شوند. افغانها نسبت به بقیه مشکلات بیشتری در این کشور داشتند، آنهایی که مصاحبهشان برگشت میخورد، مستقیم به کابل برگردانده میشدند. یکی دیگر از کمپهایی که او به آن رفت و آمد داشت برای زوجها ساخته شده بود؛ آنها آپارتمانهای پیشساختهای بودند که آشپزخانه و دستشویی مشترک داشتند و جزو بهترین کمپها محسوب میشدند.
نسیم وضعیت کمپ مخصوص خانوادهها را بهتر از باقی آنها توصیف میکند. بسیاری از ایرانیهایی که در آنها ساکن بودند، برایش از موارد کلی به عنوان دلیل مهاجرتشان میگفتند ولی حرفی از جزئیاتش نمیزدند. او میگوید نمیتوانست بپذیرد که با توجه به قانون دولت آلمان که طبق آن پناهندگان برگردانده نمیشوند، ممکن است 10 سال در بلاتکلیفی بمانند اما بازهم مردمانی هستند که ایران را ترک میکنند و دنبال سرزمین دیگری برای زندگی میگردند؛ چون پناهجویان نه میتوانند درس بخوانند و نه کار کنند. حدود 200 یورو هم حقوق میگیرند ولی در عمل نمیتوانند با آن کاری انجام دهند.
- من ایرانی نیستم
نسیم در جریان بازدیدهای کمپ به کمپ، پناهجویان ایرانی زیادی دیده بود. میگفت چند نفر از آنها وقتی فهمیدند من ایرانی هستم گفتند که اهل کجا هستند؛ چون بعضیهایشان لب مرز یونان و مقدونیه خودشان را به نام افغان معرفی کرده بودند. تنها به این دلیل که این کشورها بعد از سپتامبر سال 94 گفته بودند پناهجوی افغانستانی میپذیرند. او با پناهجویان ایرانی روبرو شده بود که وضعیت مناسبی نداشتند.
- پابرهنه در بهشت
او بین گروهی از ایرانیانی که با آن سیل مهاجرت وارد آلمان شدند، کمتر افراد تحصیلکرده میدید. بعد از بازگشتش به ایران مادر پسری که از همین راه به آلمان مهاجرت کرده بود به او میگفت پسرش 20 ساله است و الان در باواریا زندگی میکند. اینجا که بود هیچ کاری نداشت. نسیم تعریف میکند که « من به این زن گفتم وقتی پسرت همینجا نتوانست کاری پیدا کند، آنجا میخواهد چه کند؟ نمیدانی چه وضعی دارد؟» پسرش سربازی نرفته بود، حتی دیپلم هم نداشت. یک نفر دیگر هم برایم تعریف کرد که پسرش مهندس برق است و به سوئد مهاجرت کرده است. کاری ندارد، از صبح فقط در کمپ میمانند، برایشان کلاس زبان میگذارند ولی خدمات پزشکی برایشان رایگان است.»
« بعضی از ایرانیها سنشان را هم دروغ میگفتند، چون احتمال میدادند اگر کسی بفهمد بالای 18 سال هستند، برگردانده شوند. قیافهشان داد میزد که سنشان بیشتر است، اما چون لب مرز سریع از آنها مصاحبه کرده بودند، کسی متوجه نمیشد که دروغ میگویند. آنجا خبری از کار نیست، خود اروپا هم مشکل اشتغال دارد. درست مثل وضعیت افغانها در ایران»" او می گوید: « کسانی که آنجا میروند حاضر میشوند هر شغلی داشته باشند. از اروپا تصور بهشت برین دارند ولی بعد از اینکه میآیند نمیتوانند بازگردند و تمام پلهای پشت سرشان را خراب میکنند.»
داستانهایی که نسیم برای تعریفکردن دارد تمامی ندارند شرایط مهاجران غیرقانونی در تمامی کشورهای اروپایی همانند هم است، آلمان و غیر آلمان ندارد سرابی از بهشت.
نسیم آبان ماه سال گذشته به دلیل بیماری پدرش به ایران بازگشت، اما همسرش در آلمان ماند و هر چند وقت یکبار به ایران میآمد. او قرار است از سال تحصیلی جدید در مقطع دکترای مامایی در آلمان شروع به تحصیل کند و در کنار آن به عنوان داوطلب فعالیت خود را ادامه دهد.
نظر شما