به گمانم شاعران به بهترين و مفرحترين شيوه حالوهواي پس از كودتا را در آثارشان منعكس كردند. فروغ فرخزاد، مهدي اخوان ثالث و احمد شاملو با درك درست از شرايط، آنچه در آن سالهاي سياه پس از كودتا ميگذشت را به زبان شعر تشريح و تفسير كردند. وقتي اخوان ميگويد «كاش اسكندري پيدا شود» در واقع با بياني شاعرانه ياس و نوميدي حاكم بر فضاي اجتماعي سالهاي پس از كودتا را توصيف ميكند. از آنجا كه اختناق پهلوي از كودتاي 28 مرداد سال32 تا دهه 50 امتداد مييابد، ما در ادبيات و هنر دهههاي 30، 40 و حتي 50 هم ميتوانيم تأثيرات ديكتاتوري پهلوي را مشاهده كنيم.
در حوزه داستان نشانههاي عكسالعمل به اختناق را بهخوبي ميتوان در رمان «سووشون» خانم سيمين دانشور مشاهده كرد. همينطور در قصههاي احمد محمود و بهخصوص در رمان شاخص و مهم «همسايهها»، باز ميتوان انعكاس شور و هيجان مردم در نهضت ملي شدن نفت و سركوب پس از كودتا را ديد. به شكل غيرمستقيمتر در كارهاي اسماعيل فصيح نيز حسي از بدبيني و تلخانديشي وجود دارد كه برگرفته از فضاي سنگين بر كودتاست. فصل مشترك اغلب آثار ادبي آن دوره اين است كه تقريباً همه آنها بهنوعي روايت شكست هستند.
ضربه سنگيني كه كودتا به نيروهاي مترقي و ملي زد و اينكه بيگانگان و قدرتهاي بزرگ به ياري ديكتاتوري چون محمدرضا پهلوي آمدند و كشور را در مسير اختناقي طولاني انداختند، بيشتر از هر رسانهاي در عرصه ادبيات و فرهنگ بازتاب يافت. در دهه30 فضاي اجتماعي كاملا يخزده و گويي همه در حيرت و شوك به سر ميبرند. از دهه40 يخها باز ميشود و اين مقدمهاي بر شكوفايي فرهنگي ايران است.
از آغاز دهه 40 وقتي يخها باز ميشوند در سينما فيلمي چون «خشت و آينه» ابراهيم گلستان ساخته ميشود كه تابلويي است از آن دوران. ميشود گفت خشت و آينه تابلوي خيلي مشخص و معين دوران خودش است. از دل آن ياس عميق و فراگير و از ميان تمام آن روايتهاي شكست، كمكم اميد متبلور ميشود و آرمان ايستادگي در برابر ظلم امكان ظهور مييابد؛ در دورهاي كه گويي با تركيبي از ياس اجتماعي و مقاومت و ايستادگي مواجه ميشويم. نقش و تأثير نشريات مهم آن دوران چون آرش، خوشه و جهان نو را هم نبايد ناديده گرفت. در دهه40 شاهد طرح ايده بازگشت به خويشتن از سوي چهرههاي مهم و تأثيرگذاري چون جلالآلاحمد و دكتر علي شريعتي ميشويم.
از منظر امروز كه به ماجرا نگاه ميكنيم شايد در «غربزدگي» آلاحمد بيش از نقد غربزدگي با نگاهي كه بهشدت ضدغرب است، مواجه ميشويم. اما نبايد فراموش كرد كه اين نگاه در دهه40 با اقبال مواجه ميشد. گفتمان ضدغرب دهه40 و شعار بازگشت به خويشتن را بايد واكنشي به شيفتگي بيش از حد متفكران و روشنفكران دهه20 دانست. در دهه20 يك طور وادادگي كامل در برابر غرب رخ ميدهد كه در واكنش به آن گفتمان بازگشت به خويشتن طرح ميشود.
در مورد دكترعلي شريعتي بايد به كوشش مجدانه براي آشتيدادن تفكر سنتي و مدرنيته اشاره كرد. در آن سالهاي انتهاي دهه 40 و اوايل دهه 50، سخنرانيهاي دكتر شريعتي در حسينيه ارشاد با دشواريهاي فراوان صورت ميگرفت. خيلي بايد مبارزه ميكرديم تا بهنوعي بتوانيم اين نگاه تازه به مذهب را نهادينه كنيم. كار بزرگ شريعتي اين بود كه توانست نسل جواني كه در دل بوروكراسي غربي تربيت شده بود را با مذهب آشتي دهد.
وقتي در دهه20 هر نوع حركت در بستر علمي و فرهنگي از سوي روشنفكران با نگاهي كاملا ماترياليستي صورت ميگيرد، از دل اين جرقه، آتش بازگشت به سنت شعلهور ميشود. نگاهي كه با سرخوردگي سالهاي پس از كودتا به سنت پناه ميبرد و ميكوشد ريشههايش را بازجويد. در دوره طولاني اختناق، بخشي از صراحت كلام هم ناگزير جاي خود را به نماد و استعاره ميدهد. بهتدريج مميزها هم به برخي كلمات حساس ميشوند.
مثلا در دهه 50، هر نوع استفاده از تركيب «گلسرخ» در شعر يا داستان ارجاعي به ماجراي محاكمه و اعدام خسرو گلسرخي قلمداد ميشد. ميتوان گفت آنچه در 28 مرداد32 رخ داد و تا دهه50 هم ادامه پيدا كرد، به لحاظ فرم، نوعي نمادگرايي را به عرصه ادبيات و فرهنگ تسري بخشيد. در كل اما آنچه از آثار ادبي و هنري آن دوران بهجا مانده از تأثيرات عميق كودتاي 28 مرداد به فضاي روشنفكري حكايت ميكند. همه آن شعرهاي ياسآلود و روايتهاي شكست بهنوعي انعكاس شكست نهضت ملي در برابر كودتاچيان و حاميانشان هستند.
- نويسنده و كارگردان سينما
نظر شما