البته، اعتقاد به منجي عالم بشريت در شيعه يكي از اركان فرهنگ شيعي است و در آن ترديدي نيست؛ اما نسبت دادن هر صدايي به آخرالزمان ديگر از آن حرفهاست.
اين نوع باور به آخرالزمان به اين شيوه چيزي است كه بيشتر در فرهنگ مسيحي رايج است و يادتان نرفته كه ساعات پاياني قرن بيستم و شروع قرن بيست و يكم با چه شور و ولولهاي در كشورهاي اروپايي و آمريكا دنبال ميشد. همه، از مرد و زن، بيرون از خانهها و در كنار برجهاي ساعت گرد هم آمده بودند كه ببينند در ساعات پاياني هزاره چه رخ ميدهد و البته هيچ رخ نداد. هزاره اول كه تمام شد، مسيحيان نفس راحتي كشيدند كه قرار نيست عالم به آخر برسد و هزار سال گهگاه به انديشههاي هزارهاي روي ميآوردند اما نزديك پايان هزاره دوم كه شد باز اين افكار هزارهاي رشد كرد و نزديك به يك دهه افكار مردم غرب را تسخير كرد.
بيش از 4دهه آمريكا مردم خودش را هم با داستانهاي بشقاب پرنده (يوفو) سرگرم كرد. صدها فيلم سينمايي و مستند ساخت و حتي امروزه هم از آن دستبردار نيست. داستان يوفوها كه رو به افول گذاشت، داستان آمدن فضاييها به زمين را علم كرد و از روي نقش و نگارهاي آزتكها علائمي را كشف كرد كه شبيه آدمفضاييها بود! داستان پشت داستان، آن هم توسط چه كساني؛ مشهورترين نويسندگان غرب كه همه آنها را ميشناختند.
اگر پاي اين افكار هزارهاي در فرهنگ ما باز شود و با خرافات ديگر همراه شود، تنها چيزي كه عايد خواهد شد گرفتاري در هزارتوي اوهام و باورهايي است كه ما را از كار و بار مياندازد و درست زماني كه نياز بهكار و تلاش و عقلانيت داريم به هپروتمان ميبرد.
نظر شما