مصيبتخواني محيطزيستي را ميتوان اينگونه تعريف كرد: «مويه، زنجموره و بيان سخنان تكاندهنده درباره مشكلات محيطزيستي، توسط يك مقام مسئول فعلي يا سابق، بهنحوي كه شنونده، خواننده و بيننده چنان تحتتأثير قرار گيرد كه نپرسد راهحل چيست و براي برونرفت از اين مشكلات چه بايد كرد؟ سهم عوامل و افراد مختلف در بروز بحران چه بودهاند؟ و چه برنامه عملي براي مواجهه با مشكلات محيطزيست بايد انجام داد؟»
اين تعريف البته منعطف است و ميتوان آنرا به ساير عرصهها نيز بسط داد و براي مثال ميتوان از مصيبتخواني اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي هم سخن گفت و البته بارها شاهد آنها بود. اين سنتي است كه ميتوان آنرا «مصيبتخواني حكمراني-سياستي» ناميد: مصيبتخواني درباره شيوهاي از حكمراني، سياستگذاري و اجرا كه مشكلات بسيار در پي داشته است، بيآنكه درباره راهكارهاي خروج از وضعيت و بالاخص هزينههاي لازم براي آن سخني به ميان آورده شود.
اگر اينگونه به مسئله نگاه كنيم، ميبينيم كه دقيقاً مانند شاهنامهخواني، تعزيهخواني و مثنويخواني، مصيبتخواني نيز قدمتي دارد و از همينرو ميتوان آنرا كنار ساير سنتهاي «يكچيزيخواني» طبقهبندي كرد.
«مصيبتخواني محيطزيستي» اگر توسط فعالان مدني، اعضاي سمنها، استادان دانشگاه، نسلهاي جوان كه سهمي در گذشته نداشتهاند و غير از مقامات مسئول فعلي و سابق صورت گيرد، ايرادي ندارد و بخشي از مسئوليت اجتماعي آنهاست؛ اما مصيبتخواني - بدون ختم شدن به راهكارها، طرحكردن هزينههاي تغيير و هزينهدادن براي تغيير - نوعي گريز است و چند كاركرد دارد:
صحنه را شلوغ ميكند تا واكاوي گذشته و نقش افراد و تفكرات در بروز مشكلات پنهان بماند.
مخاطب چنان دچار بيعملي و نااميدي ميشود كه ديگر مطالبهگر تغيير نيست و به همه عملكردهاي بد مقام مسئول تن ميدهد زيرا انگيزه و اميد به تغيير از بين ميرود و وضع موجود توجيه ميشود.
الگوي «همهچيزمان به همهچيزمان ميآيد» بهكار ميافتد و شرح مصيبت در يك عرصه، توجيهكننده سوءتصميمها و رفتارهاي مولد مصيبتهاي جديد ميشود. براي مثال، وقتي بپرسيد چرا فلان مسئله اينگونه شد، ميگويند آقا وقتي وضع آبمان اين است، ديگر چه انتظاري از آن مسئله داريد؟ همهچيزمان به همهچيزمان ميآيد.
«مصيبتخواني محيطزيستي» تا يك زماني، براي افزايش آگاهي و حساسيت عمومي، از طرف برخي افراد آگاه و عمدتاً غيرمسئول كه مشروعيت لازم براي بيان مصيبت داشته باشند، خوب است اما تداوم آن - بالاخص توسط كساني كه قدرت دارند تا تصميمهاي درست بگيرند، علتهاي بروز مصيبتها را دقيق تشريح كنند و همزمان توضيح دهند كه براي رفع اثرات سوءتصميمهاي گذشته و بهبود وضعيت چه اقداماتي انجام ميدهند - ناشايسته است. مناسب آن است به جاي مصيبتخواني در هر عرصهاي، تشريح شود:
گزارش علمي و دقيق مسير پيدايش مصيبتها، چگونه تدوين ميشود و چه زماني در اختيار مردم قرار ميگيرد.
رفع اثرات مصايب گذشته مستلزم كدام اقدامات دقيق (نه كليگوييها) است و اين اقدامات در چه مراحي از طراحي و اجرا هستند.
هزينه گذر از مصيبتها چيست، اين هزينهها چگونه بين اقشار مختلف تقسيم ميشود.
گذر كردن از مصيبتها نيازمند چه «توبههاي سياستي» است و امروز براي رفع مصيبتها جلوي كدام تصميمات غلط و مخرب گرفته شده و در برابر آنها ايستادگي ميشود.
مهمتر از همه، كدام اصلاحات در ساختار تدوين گزارشهاي كارشناسي، تصميمسازي، تصميمگيري، اجرا، افزايش شفافيت و مقابله با فساد صورت گرفته كه سبب شود از تكرار خطاهاي سيستماتيك جلوگيري شود.
مصيبتخواني، خودش مصيبتي است كه گذر از آن مصايبي دارد.
نظر شما