کوروش کمالی سروستانی سخنانش را اینگونه آغاز کرد: خواجوی کرمانی از جوانی به سفر پرداخت و چند سالی را در شیراز زندگی کرد؛ برخی از شاهان آل مظفر را مدح گفت؛ از سعدی بسیار تأثیر پذیرفت و در شیراز با حافظ ملاقات کرد و میان آن دو رابطه عمیقی پدید آمد. بعضی از غزلهای حافظ در جواب غزلهای اوست. درباره سالهایی که خواجو در شیراز زیست و درباره درگذشت او در این شهر و رابطه مردم شیراز با خواجو و شعرش بحثهای فراوانی میتوان طرح کرد. تأثر شاعران از محیط اطراف و عشق و الفتشان به دیار و شهر و کاشانه خود نشان از اهمیت این امر به عنوان شاخصه هویت فرهنگی و اقلیمی آنان دارد. برخی از شاعران تا پایان عمر زادگاه خود را ترک نکردهاند و برخی، سالها در دیگر سرزمینها زیستهاند و تجربیات حاصل از این سفرها را در آثار خویش با مردم در میان نهادهاند. بسیاری از آنان در اشعارشان نام زادگاه و شهر خود را به نیکی و برخی نیز با دلتنگی و رنجوری بردهاند و به همین دلیل روی به مهاجرت نهاده، دیار خود را ترک کرده و در اقلیمی دیگر ساکن شدهاند و آن دیار را ستودهاند؛ چنانکه خواجوی کرمانی در اشعار خویش چنین یاد میکند:
خّرم آن روز که از خطۀ کرمان بروم/ دل و جان داده ز دست از پی جانان بروم
و با افکندن رحل اقامت در شیراز، چنین میسراید:
هر نسیمی که از آن خطه نیاید باد است/ خنک آن باد که از جانب شیراز آید
- گسستن و دل بستن از خطه کرمان به جانب شیراز
کمالی سروستانی افزود: این گسستن و دل بستن از خطه کرمان به جانب شیراز را میتوان با رویکرد به زندگی و آثار خواجوی کرمانی منوط به عواملی دانست که در سه مقوله زیر قابل بررسیاند:
ـ دلآزردگی شاعر از زادبوم خود به دلیل ناهنجاریهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی موجود در آن دیار.
ـ ساختار مطلوب فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و عرفانی شیراز در دوران خواجو.
ـ باورمندی و ارادت خواجو به شیخ مرشد، ابواسحاق کازرونی و شیخ امین الدین بلیانی که خواجو او را «پیر خود» نام مینهد.
این همه، خواجو را بر آن میدارد تا از میان سفرهای بسیار و کسب تجربه از هر دیار، شیراز را موطن فرهنگی خود بداند و سالهای پختگی عمر را تا پایان در آن به سر برد. شیراز و شیرازیان نیز مقدمش را گرامی داشته و او را عزیز شمردند. پس از درگذشتش آرامگاهی درخور برایش ساختند و تا امروز نیز بر تفاخر این مقبره افزودهاند.
کمالی سروستانی مراحل زندگی خواجو را به شرح زیر برشمرد:
ـ نخلبند شعرا؛ کمالالدین ابوالعطا محمود بن علی بن محمود مرشدی در شب یکشنبه، بیستم ماه ذیالحجه (که آن را مصادف با ۱۷ دیماه میدانند) سال ۶۸۹ هجری، در کرمان زاده شد. یعنی یک سال پیش از مرگ سعدی که در سال ۶۹۰ هجری اتفاق افتاد.
ـ خواجو از سال ۷۱۸ وقتی که ۲۹ ساله است، سفرهای خود را به شهرهای شیراز، اصفهان، یزد، تبریز، سلطانیه، کازرون، همدان، خراسان، خوزستان، نهاوند، بغداد و دیگر نواحی آغاز میکند. این دوران بیست سال طول میکشد.
ـ به روایت مورّخان قصد او از این سفرها به جز دیدار با بزرگان ادب و عرفان، بیشتر تقرب به امرا و پادشاهان آن زمان بود. به همین سبب با دربارهای آل مظفر، آل اینجو، ایلخانان و آل جلایر ارتباط داشت و سلاطین، امرا و وزرا و اکابر آنان را مدح میگفت.
ـ خواجو به بغداد سفر میکند، اما در سال ۷۳۲ که مثنوی همای و همایون را در بغداد تمام کرد، از اقامت در آن شهر احساس نارضایتی میکند.
ـ پس از آن به تبریز میرود، اما در آنجا نیز نمیماند و اشعاری در هجو تبریز میسراید.
ـ وی سپس به فارس میرود و از کازرون و شیراز دیدن میکند و در هر دو شهر اقامت میگزیند. کازرون برای او یادآور عارفان آن دیار است: ابواسحاق کازرونی و امینالدین بلیانی کازرونی و شیراز شهر پرکرشمه و ادب و فرهنگ. او در مدح و ستایش هر دو شهر اشعاری میسراید.
ـ در دیوان خواجو اشعار فراوانی در مدح ابواسحاق کازرونی، موسس طریقت کازرونیه و امینالدین بلیانی وجود دارد. علاقه خواجو به ابواسحاق کازرونی سبب شد که مثنوی روضةالانوار را به نام او به پایان برساند و همچنین مثنوی کمالنامه که به نام شاه شیخ ابواسحاق اینجو سروده شده است را با مدح او آغاز میکند.
ـ ابواسحاق کازرونی مورد توجه خاندان اینجو و به ویژه شاخ شیخ ابواسحاق بوده است و دور نمینماید که علاقه خواجو به برخی از مشایخ صوفیه بیشتر تابع مناسبات آنان با دستگاههای حکومتی بوده باشد.
ـ خواجو در ده سال پایانی عمر خود در شیراز ساکن شد و به کرمان نیز تردد داشت. در این دوران هم امیر مبارزالدین محمد مظفری را مدح میکرد و هم شاه ابواسحاق اینجو را؛ اگر چه این دو با هم دشمنی دیرینهای داشتند. و بالاخره در سال ۷۵۳ هجری در ۶۴ سالگی و یک سال پیش از فتح شیراز به دست امیر مبارزالدین (۷۵۴ هـ .) در شیراز بدرود حیات گفت و در تنگ اللهاکبر آن شهر به خاک سپرده شد. چنانکه سرودهاند:
تن خواجوی کرمانی به شیراز/ به تنگ افتاده است الله و اکبر
ـ از مهمترین عارفانی که خواجو به مریدی آنان شهرت یافته است، شیخ امینالدین بلیانی کازرونی در سلسله صوفیانه کازرونیه است که از صوفیه مشهور قرن هشتم در فارس محسوب میشود و از طریق او به مرشدالدین شیخ ابواسحاق کازرونی (قرن پنجم) میرسد.
ـ خواجو از شاعران پرکار شعر فارسی است که به جز سامنامه منسوب به او، نزدیک به ۳۰۰۰۰ بیت شعر از او باقی مانده است که شامل:
۱. دیوان اشعار: شامل قصیده و غزل و ترجیع، ترکیب و مسمط و مستزاد، قطعه و دوبیتی و رباعی است.
۲. خمسه خواجو: شامل همای و همایون، گل و نوروز، روضةالانوار، کمالنامه و گوهرنامه میشود که این خمسه در سبک و محتوا وامدار و مقلد نظامی است چنانکه خودش نیز در بیتی گفته است: نبیند نظم در شیرین کلامی/ چو خواجو هیچ شاگرد نظامی.
۳. رسالههای منثور: شامل مناظره شمع و شمشیر، مناظره شمس و سحاب، مناظره نمد و بوریا و سراجیه.
کمالی سروستانی خاطرنشان کرد: خواجو همانطور که گفته شد در مثنوی، شاگرد و مقلد نظامی است و در قصیده به خاقانی و انوری و ظهیر وامدار است. در قالبهای فرعی تحت تأثیر منوچهری و فرخی است که خودش نیز در ابیاتی به این تقلید و تأثیر اشاره دارد:
انوری باشد اگر روشن بدانی/ عنصری باشد اگر نیکو ببینی
غلام فقر شو تا همچو خاقانی/ که در ملک سخندانی کنی دعوی
یا:
شمس اگر دادی مرا در سعدی/ لاف خاقانی زدی طبع رشیدم
آنچه آمد، نشاندهنده آن است که خواجو در قالبهای مثنوی و قصیده و رباعی و غزلهای دوران جوانی مقلد سبک گذشتگان است. اما در غزلهای دوران پختگی و آخر زندگی در شیراز که برخی آن را دوره تلفیق میدانند که در آن شیوه کمال یافته غزل عاشقانه سعدی با غزل عارفانه و صوفیانه در هم آمیخته است و طرز جدیدی پدید آورده که در آن کسانی چون خواجو، سلمان و اوحدی عاملان این ابتکار بودهاند و در نهایت اعتبار و پختگی این شیوه به نام حافظ ماندگار شد. از این روایت میتوان نتیجه گرفت که فضای ادبی و فرهنگی شیراز موجب شد که خواجوی کرمانی به طرز سخن تازهای برسد.
- شیراز فرهنگی در دوران خواجو
کمالی سروستانی یادآور شد: شیراز بواسحاقی، شیراز دلنشینی است، شیرازی است پرکرشمه و پرناز، شیرازی است پرتعصب و تساهل، شیرازی است که زاهدان آن، عالمان آن، بزرگان و البته کلوها و عاشقان و مطربان و خراباتیان آن در یک همزیستی پایدار، شیراز را شهری ماندگار میکنند. آنچنان دولت بواسحاقی میدرخشد ـ اگرچه مُستعجَل ـ که عبید زاکانی از شمال ایران میآید تا به بارگاه شیخ ابواسحاق برسد و در کنار حافظ بماند و از آن سو خواجو از کرمان. حداقل میدانیم حافظ و عبید و خواجو در محفل ادبی شاه ابواسحاق و شاه شجاع ماندگار بودند و هر سه آن دو را مدح کردند. خواجو از کرمان آمده بود، وقتی در کرمان بود امیر مبارزالدین در آنجا حاکم شده بود. امیرمبارزالدین نماد تعصب کور، قشریگری، دخالت در امور فردی، بستن خرابات و تحقیر اندیشههای باز مذهبی بود. دیگر کتاب خدا مرجع نیست؛ حالا امیر مبارزالدین خود فقیه است، قاضی است و معیار شریعت است. در یکی از درخشانترین دورههای ادبی قرن هشتم در شیراز، سه شاعر بزرگ این دوران یعنی خواجو، عبید و حافظ، مثلث ادبی مؤثری را تشکیل میدهند. خواجو ۱۱ ساله بود که عبید زاده میشود (۷۰۱) و عبید ۵۲ ساله بود که خواجو درگذشت (۷۵۳). خواجو ۳۸ ساله بود که حافظ زاده شد (۷۲۷) و حافظ ۲۶ ساله بود که خواجو درگذشت (۷۵۳). با درنظر گرفتن تاریخ آل اینجو و نیز مدحیات این سه شاعر از ابواسحاق اینجو، حداقل میتوان مطمئن بود که سه سال، یعنی از ۷۵۰ تا ۷۵۳ هجری این سه شاعر در شیراز با هم انس و الفت و همنشینی داشتهاند؛ بر اساس شواهد تاریخی خواجو در سال ۷۴۰ به شیراز میآید و رحل اقامت میافکند و عبید زاکانی نیز در ۷۵۰ در شیراز به سرایش مدح و شعر و طنز مشغول است و حافظ نیز در این سال، شاعر بیستوسه ساله برومند شهر شیراز است.
محیط شیراز قرن هشتم باید هفت یا هشت کیلومتر و مساحت شهر در حدود ۳۵۰ تا ۳۹۰ هکتار و جمعیت شهر حدود پنجاههزار نفر باشد. در این قرن شیراز دارای نُه دروازه بود که عبارت بودند از: دروازه استخر، دروازه دراک موسی، دروازه بیضا، دروازه کازرون، دروازه سلم یا سلام، دروازه فسا، دروازه نو، دروازه دولت، دروازه سعادت. در شیراز قرن هشتم مسجدها ساخته میشد، امامزادگان را ارج میگذاشتند، باغهای مصفا و بازارهای زیبا میساختند، شاعران میسرودند، علما میخواندند، عرفا در جستجوی حقیقت پنهان بودند، زاهدان ذکر میگفتند و روزه میگرفتند، مِیخواران عربده میکشیدند، کلوها شهر را قُرُق میکردند، لَطَف خانهها پررونق بود و امیران و درباریان بر سر قدرت سر میباختند. هم زاهد چلهنشین و هم رند خراباتی، بخشهای جدانشدنی از شیراز روزگار خواجو و حافظ بودند. توان اصلی و قدرت واقعی شیراز در تنوع آن بود. شیراز این قابلیت را داشت که میتوانست رفتارهای گوناگون را تحمل کند، بیآنکه زیر فشار گروههای ناهمگون و مخالف یکدیگر فرو ریزند. شیراز نه تنها مداراگر بود، بلکه به تنوع نیز ارزش میداد. این شهر «برجالاولیا» بود. شهر رندان بود. شیراز دارالعلم بود و مرکز درخشان فرهنگ ایرانی و زبان فارسی بود.
- غار نقش برجستهاى از جنگ رستم و شير
کمالی سروستانی در پایان گفت: كمالالدين ابوالعطاء متخلص به خواجو شاعر قرن هشتم، در سال ۶۸۹ هجری در كرمان به دنيا آمد و در سال ۷۲۲ در شيراز درگذشت. آرامگاه وى در شيراز، در دامنه كوه صبوى و در ابتداى جاده شيراز ـ اصفهان، در تنگ اللّه اكبر قرار گرفته است. قبر وى مشرف بر دروازه قرآن است. آب چشمه معروف ركناباد نيز از كنار مقبره خواجو مىگذرد. اين آرامگاه در سال ۱۳۱۵ با اعتبارات اداره فرهنگ فارس ساخته شد. محل آرامگاه در محوطهاى بدون سقف قرار دارد. در وسط صفه آن سنگ قبرى است كه بالاى آن محدّب و داراى برآمدگى است. روى اين سنگ كتيبهاى كه بيانگر قبر خواجو باشد، وجود ندارد. فقط بالاى سنگ عبارت: «كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام» به خط ثلث نوشته شده است. در بالا و پايين قبر نيز دو ستون سنگى كوتاه قرار دارد. در سال ۱۳۳۷ اداره باستانشناسى فارس اقدام به ساخت يك اتاق در قسمت شمالى محوطه آرامگاه كرد. در پيشانى اين اتاق دو غزل از غزليات خواجو به خط نستعليق بر روى كاشى با مطلعهاى زير نوشته شده است:
دوش میکردم سؤال از جان که آن جانانه کو؟/ گفت: بگذر زان بت پیمانشکن، پیمانه کو؟
صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتم/ از نسیم صبح بوی زلف جانان یافتم
هم اينك اين اتاق تبديل به فرهنگسراى خواجو شده است.
كمى بالاتر از مقبره خواجو سه غار وجود دارد. يكى از آنها غارى است كه محل عبادت و رياضت زهاد و مشايخ بوده و خواجو نیز دتى در آن جا به عبادت مشغول بوده است. غار ديگر كه در دهانه آن طاقى ضربى از نوع طاق كجاوهاى از سنگ و آجر زده شده، محل قبر خواجه عمادالدين محمود، وزير معروف شاه شيخ ابواسحاق اينجو است. در سمت چپ اين غار نيز محرابى بر روى ديواره سنگى حجارى شده كه بخش بالايى و ضلع چپ آن تخريب شده است. در كنار اين غار نقش برجستهاى از جنگ رستم و شير ديده مىشود كه به دستور حسينعلى ميرزا فرمانفرماى فارس در سال ۱۲۱۸ هجری حك شده است. در كنار آن نيز نقش برجسته ناتمامى از فتحعلى شاه قاجار و دو تن از پسرانش وجود دارد. در دو طرف اين نقش برجسته دو نيم ستون به سبك ستونهاى دوره زنديه در درون كوه حك شده است. در سال ۱۳۷۰ توسط دانشكده ادبيات دانشگاه كرمان، كنگره بينالمللى بزرگداشت خواجو در كرمان برگزار شد و مراسم اختتاميه اين كنگره در شيراز انجام شد. در همان زمان توسط شهردارى شيراز و استاندارى فارس، آرامگاه خواجو مرمت و بازسازى شد. اين بازسازى در برگيرنده بازسازى كف و بدنه و ايجاد يك سرى ديوارههاى عمودى با مصالح سنگی بود. سردیس سنگى خواجو که از سنگ یکپارچه کوه تراشیده شده است، در اين مكان قرار دارد. بناى آرامگاه خواجوى كرمانى در تاريخ ۱۳۵۱/ ۳/ ۱۳ با شماره ۹۱۶ در فهرست آثار ملى به ثبت رسيده است.
نظر شما