اگرچه آن نگاه و تعریف کلی سازگار و هماهنگ مابین متولیان و مسئولان سینمایی از فیلم کودک و نوجوان وجود ندارد، ولی از آنجا که ساخت فیلمهایی منسوب به این گونه، تنها نقطه قابل دفاع سینمای پیش از انقلاب برشمرده میشود و برخی سینماگران مطرح موج نو سینمای ایران (که در سالهای بعد از انقلاب هم الگوی فیلمسازی متفاوت و روشنفکری به شمار آمدند) با همین نوع سینمای کودک، آثار پرسروصدایی ساختند، در یک نوع اجماع نانوشته، گونهای فیلم روشنفکری مملو از فرم و نماد و استعاره برای ساختار آثار سینمایی کودکان و نوجوانان مقبولتر و مطلوبتر تلقی شد.
فیلمهایی با فضای واقعگرایانه و به ظاهر ساده، ولی دارای لایههای متعدد معنایی و مفهومی.
فیلمهایی واجد ارزشهای سینمایی فوقالعاده، ولی به دور از جذابیتهای مرسوم و معمول آثار کودکانه که با فانتزی و خیال و در پارهای موارد حتی قصهگویی هم بیگانه به نظر میرسیدند.
شاید این تلقی نادرست از فیلم کودک که بر جبین سینمای کودک و نوجوان سالهای پس از انقلاب نشست و یکی از آسیبهای عمده آن را باعث شد، ریشه در همان سینمای کودکان قبل از انقلاب فیلمسازان موج نویی داشته باشد که اساساً به سینمای «کانونی» معروف شد. در واقع فیلم کودک در این سینما تنها بهانهای شده بود برای پرداختن به دغدغهها و دلمشغولیهای اجتماعی، فلسفی، سیاسی و حتی شخصی آن فیلمسازان.
در آن زمان به رغم اساسنامه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که بر تفریح و پر کردن اوقات فراغت بچهها تاکید داشت، اما گویی از سوی مسئولان آن برای رعایت این اصل در آثار تولیدی چندان سختگیری به خرج داده نمیشد و همین که گروهی از فیلمسازان مشهور و متفاوت از چرخه اکران روز، فیلمهایشان را در مرکز سینمایی کانون بسازند، کفایت میکرد.
از همین روست که فیلمهای معروف کانون در آن سالها در واقع تنها به خاطر این که عنوان «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» را در سمت تهیهکننده با خود یدک میکشیدند، احتمالاً فیلمی ویژه بچهها تلقی شده و میشوند و یا به جهت اینکه یک یا چند بازیگر کودک و نوجوان در آن ایفای نقش کردهاند، شاید تصور کودکانه بودن را در مخاطبش برانگیزد، اما در حقیقت کمتر جاذبهای برای تماشاگران اصلیاش که قاعدتاً بایستی کودکان باشند، داشته و دارد.
چنانچه اکثر آنها به اکران عمومی هم نرسیدند، چرا که اساساً فکری برای نمایش عمومی آنها نشده بود و تنها هدف این بود که درگیر و دار افههای روشنفکرانه آن زمان متولیان فرهنگ و هنر کشور، فیلمی بر کارنامه تولیدات «کانون پرورش فکری...» که از منادیان و پرچمداران رسمی آنگونه روشنفکری بود، اضافه شود و باعث ایجاد ژستهای تازهتری برای مدرنیزه نمایاندن و تظاهر به دموکراتیزه کردن فضای هنری کشور، شود!
متاسفانه همین تفکر در سالهای پس از انقلاب، نه تنها در مشی و منش «کانون پرورشی فکری...» باقی ماند، بلکه به کلیت سینمای کودک و نوجوان کشور (که به هر حال مرکز سینمایی کانون را به اشتباه پدر معنوی خود میدانست) رسوخ کرد و همان فیلمهای روشنفکری این بار با عناوین اخلاقی و ارزشی، ساختار اصلی فیلم کودک و نوجوان سینمای نوین ایران را تشکیل دادند.
شاید دلیلش آن بود که اگر محدودیتهای مختلف سیاسی و فکری در سالهای قبل از انقلاب، باعث شده بود که بعضی فیلمسازان موج نو این سینما به ساخت بچهگانه روی بیاورند و در واقع آن را بهانهای برای تصویر تفکرات و اندیشههای شخصیشان گردانند، در سینمای پس از انقلاب هم که پارهای محدودیتهای دیگر در به تصویر کشیدن برخی روابط خصوصی به وجود آمد، باز هم همان تفکر باقی ماند و با یک برداشت نادرست هر دو نوع محدودیت، یکسان تلقی شدند و بازهم در این میان آنچه قربانی شد، سینما و فیلم کودک و نوجوان بود.
اگرچه در سالهای اواخر دهه 60، فضای باز سینمایی موجب گردید که برای نخستین بار در تاریخ سینمای ایران فیلم خاص کودکان با تمام ویژگیهای استانداردش (یعنی نمایش اخلاق و رفتار حسنه در قالب قصهها و افسانههای فانتزی و تخیلی با جذابیتهای گوناگون تصویری) ساخته شود و بالطبع مورد استقبال مخاطبان اصلیاش واقع شود و در زمره پرفروشترین فیلمهای سال سینمای ایران قرار گیرد، اما این شعله خیلی زود به خاموشی گرایید و از پس خاکسترهایش مجدداً همان فیلم روشنفکری سربرآورد که کمتر کودک و نوجوانی راغب به تماشایش بود.
به نظر میآید برای اصلاح نگاه جاری به سینمای کودک و نوجوان، یک بار برای همیشه بایستی این سینما را از آن تفکر و فیلم «کانونی» خلاص کرد و با دیدگاهی منتقدانه به تحلیل آن آثار نشست که اگر چه فیلمهای باارزشی بوده و هستند، ولی به هیچ وجه نمیتوان در زمره فیلمهای کودکانه به حسابشان آورد. شاید این تابو هنوز حتی نزد بعضی مسئولان سینمایی ما وجود داشته باشد که تصور میکنند اگر بگویند بالای چشم سازندگان آن فیلمها ابرو بوده، به کلیت موج نو سینمای ایران توهین روا داشتهاند!
شاید از همین روست که همه به لزوم قصه و فانتزی و افسانه و خیال برای فیلم کودکانه معترفند، اما بازهم فیلم واقعگرایانه به اصطلاح روشنفکری را تشویق و حمایت میکنند و میبینند هرچه ساخته میشود به آن سمت گرایش دارد و نمیدانند هم اشکال کار کجاست!
اگر چه عنصر مهم فانتزی و خیال در سالهایی معدود ساختار اصلی فیلمهای کودکان و نوجوانان سینمای ایران را تشکیل داد، اما تداوم و یا نوآوری در آن، مهم تلقی نشد.
موفقیت یک سری از فیلمهای تخیلی- فانتزی باعث رشد همان آفت همیشگی هنر یعنی تکرار و تقلید صرف و محض شد، بدون آن که کوچکترین بداعت یا خلاقیت تازهای لحاظ شود و نکته با اهمیتتر آن بود که این آفت در سالهایی به جان سینمای کودک و نوجوان ما افتاد که رسانههای مختلف دیداری و شینداری به اوج تازهای از تکنولوژی و فناوری دست پیدا کرده بودند، به طوری که سازوکار دسترسی به آنها، هر نوع کنترلی را دشوار و حتی محال ساخته است.
طبیعی بود که بچهها در انتظار تولید فیلم غیرتکراری دلخواهشان توسط فیلمسازان هموطن نمانند و به همین رسانههای فراگیر در دسترس روبیاورند؛ رسانههایی که به قول یکی از مسئولان سابق سینمایی، آرام آرام پیشخوان فرهنگی جامعه را به تسخیر خود درآوردند.
چرا چنین شد و چرا چنان نشد؟ چرا مجدداً تنها راه باقی مانده برای بقای سینمای کودک و نوجوان بازهم همان فیلمهای واقعگرایانه کممخاطب روشنفکرانه تلقی شد، بدون آن که لحظهای اندیشیده شود آیا بچهها به دیدن این فیلمها میروند یا خیر؟
طبیعی بود با سرعتی که پیشرفتهای تکنولوژیک به خصوص در زمینه سینما به خود گرفته بودند، اوضاع امروز تولید با دیروز یکسان نباشد. پدید آمدن صحنههای خارقالعاده با استفاده از جلوههای ویژه کامپیوتری خیلی زود باعث شد، فیلمهای محبوب تخیلی گذشته فراموش شوند، وقتی صحنههای حیرتانگیز «ترمیناتور2» نمایش داده شد، دیگر کسی رغبتی به تماشای جلوههای تصویری «جنگ ستارگان» نداشت و با تماشای دایناسورهای غولپیکر «پارک ژوراسیک» که گویی بیخ گوشت حرکت میکردند، ترفندهای مرد جیوهای ترمیناتور هم رنگ باخت، چنانچه امروز با دیدن تعقیب و گریزهای فضایی اپیزود سوم جنگهای ستارهای، دیگر فیلمهای مشابه کهنه مینمایانند.
سینمای فانتزی تخیلی اواخر دهه 60 ایران هم که مخاطبان بسیاری را به خود جلب کرد، میبایست در حد توان خود با این پیشرفتها هماهنگ و سازگار میشد. بدون اینکه تصور برابری با سرمایههای میلیون دلاری هالیوود را در سر بپرورانیم این واقعیت را باید میپذیرفتیم سرمایهگذاری ویژه برای بهروز کردن ابزار و ادوات فنی سینمای ایران، چندان دور از دسترس نیست.
شاید اگر روزی تمام سرمایهها و هزینههایی که بابت تولید و توزیع واکران دهها فیلم غیراستاندارد و ضعیف و حتی غیرسینمایی در طول این 25-20 سال صرف شده را محاسبه کنند (فیلمهایی که خسارت عمدهتری از ساخت خود به سینمای ایران و حیثیت آن وارد آوردند و تماشاگر را از سالنهایشان گریزان ساختند و آن را دچار بحران شدیدی کردند) قطعاً تصدیق میشود که از طریق همان سرمایهها میتوانستیم تکنولوژی پیشرفته روز دنیا را وارد کرده و به ساختن فیلمهای کودکانه استاندارد و جذاب بپردازیم که اگر حتی نمیخواستیم کودکان دیگر سرزمینها را متاثر از فرهنگ و ارزشهای خودمان بکنیم، لااقل کودکان خودمان را از فرهنگ بیگانه مصون نگه میداشتیم.
اما متاسفانه با دوری از فناوریهای امروز جهانی، سینمای فانتزی تخیلی و اساس فیلم کودک و نوجوان را به کناری نهادیم و کودکانمان را با تعداد محدودی فیلم روشنفکرانه یا تجربی در مقابل خیل عظیم آثار کودکانه آن سوی آبها، بیدفاع و خلع سلاح شده تنها رها کردیم.
به رغم اینکه نمیتوان تلاشها و کوششها و مرارتهای برخی فیلمسازان هوشمند و سختکوش سینمای ایران را در خلق آثاری جذاب و تماشایی برای مخاطب کودک و نوجوان نادیده گرفت که در دشوارترین شرایط سعی کردند با کمترین امکانات، فیلمهایی پرمخاطب و ارزشمند بسازند، اما متاسفانه این تلاشها هیچ گاه به یک سیاست و یا روش حمایت شده از سوی متولیان سینمای کودک و نوجوان تبدیل نشده و همواره به شکل جرقههایی خودانگیخته رخ نموده است.
این در حالی است که واقعیت سینمای ایران که با شاکله موجود تهیه و تولید و توزیع فیلم در آن، از یک صنعت سینمای استاندارد فاصله جدی دارد، آن را در کنار نظارتهای پرشماری که همیشه وجود داشته، نیازمند یک حمایت سیستماتیک کلان مالی میکند که با این یارانهها و وامها و تشویقهای رایج امروز تفاوتهای اساسی دارد.