غروب چهارشنبه كه ميشود، بچههاي هيئت، تابلوي كوچك هيئت يااباصالحالمهدي را جلوي در ورودي خانهشان در نارمك ميگذارند و اين نشانهاي است براي اينكه هيئت شروع شده است. اينجا هيئتي برقرار است كه همينكه نماز مغرب را به جماعت بخوانند، مراسم را شروع ميكنند و همه ميتوانند يك زيارت عاشوراي دستهجمعي بخوانند و پاي صحبتهاي سخنران بنشينند و مداحي گوش كنند. اينجا هيچكس با دعوت و با دستور،كاري انجام نميدهد؛ از باني هيئت كه كاملا دلي اين مراسم را راه انداخته است گرفته تا تكتك عزاداران محل كه اگر يكشب نيايند، دلشان اينجا و در خانه آقاي مظفري ميماند تا چهارشنبه ديگر برسد.به قول هادي مظفري، پسر آقاي مظفري «امامحسين(ع) فقط براي 10 شبماه محرم نيست. اگر اين هيئت باعث شود كه هفتهاي يكبار ما را ياد امامحسين(ع) بيندازد، همان شده كه هميشه دلمان ميخواسته و كارستان كردهايم؛ البته خدا كند كه همين هم باشد».
- از مدرسه به خانه ما رسيد
آقا هادي، همان اول گفتوگو با روي خوش ميگويد:«اجازه بدهيد از علت تشكيل اين هيئت كوچك خانگي برايتان بگويم تا ببينيد كه يك معلم چطور ميتواند روي شاگردانش تأثير بگذارد». بعد با شور و حرارت خاصي شروع ميكند به تعريف كردن؛ «همهچيز از روز تولد امامرضا(ع) و پيشنهاد معلم قرآن دبيرستانمان شروع شد. بين صحبتهايمان با همكلاسيها و معلممان، به اين نتيجه رسيديم كه چند نفر بشويم و خودمان هيئت بگيريم و براي امامحسين(ع) عزاداري كنيم. در نخستين روزها و هفتهها، در نمازخانه مدرسه هيئت را ميگرفتيم اما بعد از مدتي مدير مدرسه عوض شد و ديگر آن اختيار عمل سابق را نداشتيم، براي همين تصميم به خانگي بودنش گرفتيم. قرار بر اين شد كه هر هفته خانه يكي از بچهها باشد؛ اما باز هم خيلي ادامهدار نشد چون مدرسهها تمام شد و ديگر مثل سابق با هم ارتباط نداشتيم كه بتوانيم ادامه بدهيم اما مراسم 5 شب آخرماه صفر كه از روز اول برنامهاش را ريخته بوديم، نزديك بود و بايد هيئت برگزار ميشد. با وجود اينكه خانواده من در آن روزها درگير مشكلاتي بود، اما پدرم قبول كرد كه مراسم اين 5شب در خانه ما برگزار شود.» پسر آقاي مظفري در ادامه حرفهايش ميگويد: «در طول اين شبها به ما ثابت شد كه فقط نيت انجام اين كار مهم است و بقيه كارها، خودش به خوبي و با ياري امامحسين(ع) پيش ميرود. خوشبختانه مراسم آن شبها به بهترين شكل ممكن برگزار شد و اتفاقا به بركت 5 شب آخرماه صفر، مشكل ما هم حل شد. همان هم شد كه بعد از آن پدرم اجازه نداد هيئت از اين خانه به خانه ديگري منتقل شود و قرارمان چهارشنبه هر هفته در خانه ما شد».
- قرار يازده ساله ما
حالا ديگر تقريبا 11 سال است كه خانواده آقاي مظفري براي چهارشنبههايشان برنامه مهماني و سفر نميگذارند. هادي مظفري توضيح ميدهد: «از همان سال كه تصميم گرفتيم اسم امامحسين(ع) در خانهمان هميشگي باشد، يك روز در هفته را انتخاب كرديم كه ديگر تغييرش ندهيم و آن روز را براي امامحسين(ع) بخوانيم و بشنويم. به همه فاميل و آشناهايمان اين موضوع را گفتهايم و هيچ دعوتي را براي چهارشنبهشبها قبول نميكنيم،آنقدر كه حالا ديگر همه اين موضوع را ميدانند و هيچكسچهارشنبه شبها، از ما توقعي جز هيئتداري ندارد. ما در طول روز و در طول يك هفته يا يك ماه، خيلي كارها انجام ميدهيم، خيلي جاها ميرويم و براي خيليها وقت ميگذاريم، واقعا هفتهاي يكبار و آن هم 2 ساعت، زمان زيادي است كه براي امامحسين(ع) كنار بگذاريم و اجازه ندهيم كه كسي آن را از ما بگيرد؟».
- سختي معنا ندارد
ميگويم اين تداوم هيئتداري، بدون هيچوقفهاي، سخت نيست؟ آقا هادي جواب ميدهد:«ما يكي از اتاقهاي خانه را كه به حياط و ايوان راه دارد، مردانه و پذيرايي خانه را كه دسترسي مادر به آشپزخانه است، زنانه كردهايم و از نظر جا هيچ مشكلي نداريم. پذيرايي هيئت هم يك چاي و كيك خوشعطري است كه همه از بركت امامحسين(ع) است. بعضي شبها هم كه مادرم نذر خاصي داشته باشد، غذا درست ميكند و به همان چند نفري كه به هيئت آمدهاند، نذري ميدهيم. البته خيلي از آدمهايي كه به هيئت ميآيند هم نذرهايشان را نگهميدارند و وقتش كه ميرسد، براي هيئت نذري درست ميكنند و ميآورند. وقتي كه كاري دلي باشد، همهچيزش هم دلي پيش ميرود. در چنين هيئتي، همه يك سَرِ كار را ميگيرند، نه بهخاطر هيئت كه براي خودشان هركاري از دستشان برميآيد انجام ميدهند. براي همين است كه من با واژه سختي مشكل دارم و اصلا سختي براي چنين مراسمي معنا پيدا نميكند».
- هيئت دو نفره
«گاهي اوقات و بعضي از هفتهها، شايد تعداد كساني كه به هيئت ميآيند به 10 نفر هم نرسد اما در نوع برگزاري مراسم تغييري انجام نميشود. از آنطرف هم گاهي اوقات آنقدر تعداد مهمانان زياد ميشود كه در ايوان و داخل حياط مينشينند و گوش ميكنند». از آقا هادي ميپرسم تا به حال شده كه بهخاطر تعداد كم آدمها، هيئت را برگزار نكنيد؟ جواب ميدهد: «از همان روز اول، من نقل قولي شنيدم كه اجازه نداديم هيچوقت اين اتفاق بيفتد؛ اينكه اگر 2نفر براي امامحسين(ع) عزاداري كنند، نفر سوم همراه آنها حضرت فاطمه(س) است. همين باعث شده است كه با كمترين جمعيت هم هيئت را برگزار كنيم و با همان يكي دو نفر، از حال خوبمان لذت ببريم. از صفر تا صد اين مراسم براي امامحسين(ع) است و همينكه نيمنگاهي به ما بيندازند ما را بس است؛ براي همين است كه راضي نيستيم اين را از دست بدهيم».
- حسينيه خانه ما
حالا ديگر اتاق برادران مظفري، دستكمي از يك حسينيه ندارد؛ به سقف، بيرق امامحسين(ع) چسبيده است، دور تا دور ديوار، بنرهاي بزرگ حرم امامحسين(ع) و روي كمدها و ديوارهاي كناري هم تصوير شهدا و بزرگان دين است. ميگويم اينجا بيشتر شبيه حسينيه است تا اتاق خواب؛ اما انگار براي بار چندم است كه به اين سؤال جواب ميدهد، ميگويد: «چهچيزي از اين بالاتر كه شبها زير بيرق امامحسين(ع) بخوابيم و همينكه چشمهايمان را باز ميكنيم، حرم امامحسين(ع) را روبهرويمان ببينيم. شايد باورتان نشود، ولي همين حال و هواي اتاق، باعث ميشود كه در زندگي روزمرهمان، حرمت خيلي از مسائل را نگهداريم و حواسمان به خيلي از مسائل دور و برمان باشد. نهتنها خودمان كه هركسي كه براي اولينبار به خانهمان ميآيد، شيفته اين اتاق ميشود و حال و هواي خوب اين اتاق او را ميگيرد».
- نبودنمان به ده نرسيده است
«يعني من اين هفته چكار كردهام كه لياقت هيئتداري امامحسين(ع) را نداشتم؟»؛ اين را پسر بزرگ آقايمظفري ميگويد؛ «در طول اين 11سال، شايد تعداد دفعاتي كه امكان برگزاري هيئت چهارشنبهشبها را نداشتهايم، به تعداد انگشتان يك دست هم نرسيده باشد ولي همان هم برايمان بسيار ناراحتكننده است. من واقعا به اين اعتقاد دارم كه حتما خطايي از ما سر زده كه آن هفته، لياقت ميزباني عزاداران امامحسين(ع) را نداشتهايم و اين لياقت از ما دريغ شده است. البته همان معدود دفعات هم بهخاطر مسائل خيلي مهمي بوده كه هيچكدام از اعضاي خانواده امكان حضور در خانه را نداشتهاند و كسي نبوده است كه بتواند ميزبان عزاداران باشد؛ مسائلي كه شك ندارم اگر امكان لغو كردنش وجود داشت، حتما اين كار را ميكرديم.»
- بوديم و ميمانيم
پسران آقاي مظفري، از دوستيهايشان براي برگزاري اين هيئت هفتگي ميگويند؛« از آن تيمي كه در مدرسه قرار اين هيئت را گذاشتيم، هنوز چند نفر هستيم كه روي حرفمان ايستادهايم و زير قول و قرارمان نزدهايم. حالا از همان بچهها، يكي مداح شده است و ديگري سخنران مراسم است؛ بچههايي كه از زيارت عاشورا خواندن در اين هيئت شروع كردند و حالا خودشان كساني هستند كه به هيئتهاي ديگر دعوت ميشوند. در اين مراسم، هيچكس كم نميگذارد و هيچكداممان دلمان نميخواهد اين هفتهاي يكبار را از دست بدهيم. در اين چند سال، آدمهاي زيادي همراه ما بودهاند و آمدهاند و رفتهاند، اما شكر ميكنيم كه ما از روز اول بودهايم و انشاءالله كه تا آخرش هم بمانيم. پدر و مادرمان هم با جان و دل همراه هميشگي بچههاي هيئت بودهاند و ما هرجايي ايستادهايم، آنها يك قدم از ما جلوتر هستند».
- پير و جوان ندارد
هادي مظفري ميگويد در هيئت كوچكشان همه جور آدمي ديده ميشود؛ «پسر 7 ساله و پيرزن 83 ساله ندارد؛ همه سني به هيئت ميآيند. پسربچهها چاي ميگردانند و خانمها هم ميآيند و نذرشان را ادا ميكنند. راستش را بخواهيد، وقتي اين پسربچهها را ميبينيم، خيلي بيشتر از قبل مصمم ميشويم كه اين راه را ادامه دهيم و از همه مهمتر، آنطوري ادامه بدهيم كه اين بچهها، هيئت رفتن را بيشتر از قبل دوست داشته باشند و فقط يك تب زودگذر برايشان نباشد. تهدل همه ما اين است كه آن روزي كه ما پيرغلام شدهايم، همين بچهها باشند و جاي ما را بگيرند و روزي نيايد كه در اين رسم هميشگي، وقفهاي بيفتد. حضور اين بچهها و دعاي اين پيرها، قوت قلب هميشگي ما براي نوكري امامحسين(ع) است.»
نظر شما