هميشه با خودت فكر ميكردي كه اگر آن روزها توي كربلا بودي كدام طرفي بودي. سمت زر و زيور يزيد يا سمت عشق و محبت حسين(ع)؟ بعد خيلي زود زير لب استغفار ميكردي و بهخودت نهيب ميزدي كه اين چه سؤالي است. اصلا جاي فكر كردن ندارد. با خودت ميگفتي: معلوم است كدام طرفي بودم. اصلاً كاش بودم. كاش من هم محرم سال61هجري توي كربلا بودم و در ركاب امام شهيد ميشدم. كاش من هم بودم و شهادت امام را چنددقيقهاي عقب ميانداختم. كاش من هم بودم و براي فقط چند لحظه جلوي ريختن خون حجت خدا بر زمين را ميگرفتم. كاش من هم بودم و سرم...». اصلاً يك عمر توي زيارت عاشورا ميخواندي: «اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم» و ميخواندي و «رزقني البرائة من اعدائكم» و ميخواندي «ان يجعلني معكم في الدنيا و الاخرة» و ميخواندي «و اسئلة ان يبلغني المقام المحمود لكم عندالله» و ميخواستي «و مماتي ممات محمد و آلمحمد». خواندي و خواندي و حاجتات را گرفتي. شهادتات هم شد شبيه شهادت آلمحمد؛ غريب و تنها زير آفتاب سوزان صحرا در ميان سپاه دشمن و سرت... سرت شد مصداق شعري كه هر سال ظهر عاشورا زياد زمزمه ميكردي؛
پيچيده شميمت همه جا اي تن بيسر
چون شيشه عطري كه سرش گم شده باشد
همشهری دو - سید احمد واحدی: یک عمر توی مجلس عزای ارباب نشستی و بر مصایبشان گریه کردی.
کد خبر 383671
نظر شما