کنفرانس آناپولیس برای کسانی که به آن بدگمان بودند و روی آن حساب نکرده بودند چندان هم ناامیدکننده نبود زیرا نتیجه آن به چند دلیل برای فلسطینیها فاجعه آمیز و اهانت به همه اعراب بود.
چند هفته پیش از برگزاری کنفرانس، محمود عباس تأکید میکرد به آناپولیس نخواهد رفت مگر آنکه اولمرت اعلام کند شهرکسازی و ساخت دیوار حائل را متوقف خواهد کرد و ایستهای بازرسی در کرانه باختری را برخواهد چید.
عباس در چند مناسبت گفت شرکتش در کنفرانس به دستیابی به سندی اصولی که از پیش سرنوشت موضوعات مهم مانند قدس، آوارگان فلسطینی و امنیت را تعیین کند، مشروط خواهد بود. قرار دادن چنین شرطهایی از جانب عباس در بسیاری از کشورهای عربی بازتاب داشت.
همچنین اعلام شد باید در این کنفرانس بر طرح صلح عربی که از اصل زمین در برابر صلح حر ف زده است تأکید شود. گفته شد که طرح نقشه راه آمریکا باید صرفا ساز وکاری اجرایی پیدا کند و نه مرجع و ملاک قرار گیرد.
سوریه نیز اعلام کرد مشارکتش در کنفرانس مشروط به گنجاندن مسئله بلندیهای جولان در دستور کارکنفرانس است و رسما در نشست وزرای خارجه اتحادیه عرب در قاهره اعلام کرد که دمشق درباره خواسته اش پاسخ مثبت دریافت کرده است.
در این میان ابومازن هم بارها اعلام کرد این کنفرانس فرصتی برای برقراری صلح در خاورمیانه است و تکرار نخواهد شد.
در این کنفرانس و پس از آن اتفاقات فراوانی رخ داد از جمله اینکه همه شروطی که از سوی عربها اعلام شده بود نادیده گرفته شد و همه به این کنفرانس رفتند بدون اینکه به یکی از این شرطها عمل شود. این درحالی است که ابومازن گفته بود به کنفرانس نخواهد رفت و سندی را امضا نخواهد کرد مگر اینکه این شروط محقق شود.
او با رضایت رفت و به ناچار هم امضا کرد تا جایی که روزنامه صهیونیستیها آرتص نوشت: این مرد ( ابو مازن ) در امضای سند تفاهم نامه تردید کرد چون روشن شد خواسته هایش نادیده گرفته شده، اما وزیر امور خارجه آمریکا او را توبیخ کرد و گفت دست از این بازیها بردارید، باید الان توافق کنیم و او نیز ناگزیر امضا کرد.
سند تفاهمی که امضا و اعلام شد پاسخگوی هیچیک از خواستههای ملت فلسطین یا اعراب نبود و همه آنچه گفته شد این بود که طرفین فلسطینی و اسرائیلی موافقت کردند فوری مذاکرات دوجانبه را آغاز کنند و عربها هم نباید در آن دخالت کنند تا همه قضایای معلق حل شود.
این سند هیچ نکته جدیدی در بر نداشت و فقط به آغاز مذاکرات اشاره کرد که تاکنون ابومازن و اولمرت 9 بار دیدار کردند و بهطور منظم هر 2 هفته یک بار دیدار خواهند کرد. این درحالی بود که 6 بار در سند منتشر شده به طرح نقشه راه اشاره شد و در نتیجه طرح صلح عربی که کشورهای عربی اعلام کرده بودند تعهد به مرجعیت است، شرط شرکتشان در کنفرانس است که نادیده گرفته شد و این مشت محکمی بود که اعراب با سکوت خود دریافت کردند.
با اینکه طرف فلسطینی به یهودی بودن دولت اسرائیل اعتراض کرد و در سند تفاهم نامه هم از آن نامی به میان نیامده است اما بوش و اولمرت در سخنرانیهای خود با صراحت از یهودی بودن دولت حرف زدند، امری که سبب میشود باب بیرون راندن عربهای موجود در اسرائیل باز و در عین حال درها به روی آوارگان فلسطینی بسته شود.
اولمرت هنوز به اسرائیل نرسیده بود که 3 پاسخ منفی مطرح کرد که روزنامه الاهرام آن را تهدیدی برای نابودی سند توصیف کرد، سندی که هنوز جوهر آن خشک نشده است. وی اعلام کرد جایگاهی برای مذاکره درباره قدس وجود ندارد و به زمانی برای پایان مذاکرات پایبند نیست و قبل از نابودی مقاومت که وی آن را تروریسم نامیده است توافقی به دست نخواهد آمد.
موضوع جولان هم در این کنفرانس فراموش شد و هیچ کس از آن اسمی نبرد. وعده گنجاندن جولان در دستور کار کنفرانس تنها به منزله هویجی بود در قالب سیاست چماق و هویج که خواستند با آن سوریه را جذب کنند تا در کنفرانس شرکت کند و اجماع عربی تحقق یابد.
پس از آنکه طرح صلح عربی نادیده گرفته شد فلسطینیها از کنفرانس خارج شدند در حالی که 2 ضربه محکم خوردند، نخست در سند تفاهم مرجعیت نقشه راه را به رسمیت شناختند به گونهای که ملاکها و مراجع دیگر، حتی قطعنامههای سازمان ملل عملا ساقط شده به حساب میآیند و هر اختلافی که بین فلسطین و اسرائیل اتفاق بیفتد باید آمریکا نظر بدهد.
نقشه راه 3 مرحله دارد و اسرائیل به مرحله نخست اهمیت میدهد که درباره توقف خشونت و هماهنگی امنیتی بین طرفین است. این به معنی پایان بخشیدن به مقاومت و سرکوب کسانی است که مخالف تسلیم در برابر اسرائیل هستند و همچنین به معنی تعقیب همه نیروهای مقاومت از طریق هماهنگی امنیتی است.
در این صورت تشکیلات خودگردان فلسطین ملزم است جنگی را بر ضد گروههای مقاومت با همکاری اسرائیلیها از طریق هماهنگی امنیتی با آنها آغاز کند. این یک صحنه غیرقابل قبول خواهد بود که در کرانه باختری اتفاق افتاد و نخستین مرحله آن در نابلس آغاز شد، بهطوریکه نیروهای امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطین با همکاری دستگاههای امنیتی اسرائیلی عناصر مقاومت را تعقیب و آنها را خلع سلاح کردند.
قرار بود این عملیات پیش از آنکه طرفین روانه آناپولیس شوند، تأکیدی باشد بر اینکه تشکیلات خودگردان به نقشه راه متعهد است و کار به جایی رسید که اسرائیل چند تانک روسی و اسلحه و مهمات در اختیار تشکیلات خودگردان قرار داد تا تقویت شود و بتواند در مأموریت جدیدش موفق شود.
متأسفانه ابو مازن بارها گفت که میخواهد زمینهای کرانه باختری و نوار غزه را که 6025 کیلومتر مربع است از اسرائیل باز پس گیرد. اما این امر را به مرزهای 4 ژوئن 1967 مرتبط نساخت. او و برخی از اعضای تشکیلات خودگردان تلویحی گفتند اصل مبادله زمینها را میپذیرند که بر اساس آن 150 شهرک صهیونیستی در کرانه باختری و 200 واحد مسکونی کوچک برای اسرائیل باقی میماند و در مقابل به فلسطینیها به همین اندازه زمین در مکانی دیگر مانند صحرای نقب داده خواهد شد.
این فکر 2 خطر دارد، یکی اینکه پذیرش اصل تبادل اراضی که ریشه کشمکش است باب تبادل جمعیت را باز میکند و متعاقب آن فلسطینیهای خارج از مرز 1948 بیرون رانده میشوند تا اسرائیل فقط برای یهودیان باشد؛ و دوم اینکه اسرائیل که 85 درصد آبهای کرانه باختری را میدزدد و شهرکهایی را نزدیک این مناطق بنا کرده، به بهره برداری از این آبها و انحصار آن ادامه خواهد داد.
جمع این 2 عامل سبب میشود آرمان فلسطینی کاملا نابود شود در نتیجه دیدگاه بوش به اندازه اعلامیه بالفور خطرناک خواهد بود. آنچه مورد نگرانی است اینکه کشورهای عربی به این توهم دچار شوند که مژده صلح فرا رسیده و پس از آن روابط خود را با اسرائیل عادی کنند به گمان اینکه بدون شک مشکل در حال حل شدن است.
این احتمال هم بعید نیست زیرا برخی از کشورهای عربی پس از اعلام طرح صلح عربی در سال 2002 بهدنبال عادی سازی روابط با اسرائیل بودند اما اسرائیل مخالفت کرده بود. نمی دانم آیا برای جلوگیری از بروز چنین فاجعهای دعا فایدهای دارد یا نه؟ ولی بد نیست چنین دعایی بکنیم زیرا بهنظر میرسد فقط خدا میتواند مانع چنین فاجعهای شود.
الاهرام-3 دسامبر2007
فهمی هویدی