اگرچه در خبرهای رسمی سخن از استعفاست ولی واقعیت حکایت دیگری دارد. ذوالقدر بهدلیل ارائه تحلیلی که با نگاه و تبلیغات رایج مسئولان عالی دولت انطباق کامل نداشت برکنار شد. جالب اینجاست ذوالقدر با پیشینه مشخص و ارزشمند - چه در نیروهای مسلح در سمت جانشینی فرماندهی کل سپاه و چه پس از آن- در جایگاهی نبوده و نیست که از مفاهیم امنیتی بیاطلاع باشد و نداند در کنار جریان رسمی چه آمادگیهایی ضرورت دارد و چه حرفی را در چه سطحی و چه جلسهای میتوان زد یا نزد.
این برخوردها که در هفتهها و ماههای اخیر سرعت بیشتری گرفته است - از حذف برخی وزرا تا کنارهگیری لاریجانی، استعفای نیمهتمام جهرمی، پیشنهاد استعفا به فرشیدی و اینک ماجرای ذوالقدر - راهبرد ارتباطی دولت نهم را به چالش میکشد. وقتی صحبت از راهبرد ارتباطی یا ارتباطاتی میشود، مفهومی فراتر از راهبرد رسانهای دارد. نوع کنش با منابع انسانی- که اصلیترین سرمایه یک بنگاه و در مفهوم کلانتر یک قوه و یک کشور دانسته میشود - نیز در همین چارچوب قرار میگیرد. آمد و شدهای متوالی که به بالا رفتن نرخ گردش نیروی انسانی میانجامد، علاوه بر آنکه بر تجربیات کسب شده و ورزیدگی ناشی از آن خط بطلان میکشد، دامنه حدس و خطا را افزونتر میکند و نگاه کارشناسی را به افول میبرد و نهایتاً مدیرانی بیگانه یا فراری از ریسک و سرانجام مطیع و حافظ وضع موجود میسازد که با مشخصات و مختصات «دولت قوی» در تباین آشکار است.
این راهبرد در رسانهها نیز عینا دنبال میشود. به آنان گفته میشود دولت در غربت رسانهای است تا در محیط و گفتمان عاطفی از انتقاد پرهیز کنند یا تبدیل به بولتن شوند یا با به کار بردن عبارتهایی چون کودتای رسانهای، هرگونه فضای انتقادی حتی با انگیزههای خیرخواهانه را مسدود نمایند. جریان اطلاعرسانی کشور را از یک طرف با حرکتهای نمادین – که در جای خود ارزشمند است – و جایزه دادن به منتقدان با نشاط جلوه دهند و از سوی دیگر حتی خودیها را متهم به سیاهنمایی کنند.
در این میان، حتی سیاست رسانهای واحدی بر دولت حاکم نیست. مثلا در هفته گذشته، با وجود اعلان رسمی استعفای وزیر آموزش و پرورش، یکی از معاونان رئیس جمهوری احتمالا بدون اطلاع از کم و کیف ماجرا و در قالبهای کلیشهای تبلیغاتی، انعکاس اینگونه شایعات را با هدف تضعیف دولت قلمداد میکرد.
مسئولان قوه مجریه ضمنا باید متوجه یک نکته مهم دیگر باشند. آنان به نمایندگی از اصولگرایی و اصولگرایان در این جایگاه قرار گرفتهاند و بدون شک تصویری که مردم از عملکرد آنان خواهند داشت بلافاصله به عقلانیت یا شتابزدگی، صداقت یا عدم صداقت، کارآمدی یا ناکارآمدی و درنهایت مقبولیت یا عدم توفیق جریان اصولگرایی ترجمه میشود. واقعیت آن است که مردم از مرزبندیهای ظریف بین جریانهای سیاسی بیاطلاع هستند. آنان رؤسای فعلی قوا، مدیران بلندپایه شاخص در اصولگرایی، وزرا و معاونان آنها را شناسه و وابسته به این جریان میدانند. حال آنکه ممکن است در واقعیت تفاوتهایی بین نگاه یا عملکرد این افراد باشد. اگر مسئولان ارشد دولتی با اصرار به دنبال این هستند که دیگر اصولگرایان را مورد بیمهری قرار دهند تا خرج خود را جدا کنند، عملا به ساخت تصویری آشفته، غیرمنسجم، درگیر یا ناتوان از اصولگرایی میانجامد.
حتی این رفتار از موضع کارکردی نیز برای خود دولت آفتهایی دارد. احمدینژاد دوستان و همراهان خود را در ایستگاههای مختلف و البته نزدیک به هم پیاده میکند و ضمناً این پیام را به مدیران ارشد قوه مجریه میدهد که هرنوع عدم همراهی با او تاوان سنگینی دارد و با این رفتار، عملا خود و کشور را از ارائه نظرات کارشناسی بیبهره میکند. حافظ شیرین سخن قریب به 700 سال پیش این پیام را به ما داده است که:
چو پردهدار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
البته از شخصیتی مانند دکتر احمدینژاد این انتظار طبیعی است که از نقدهای خیرخواهانه استقبال کند و این راهبرد یا سیاست را اصلاح نماید تا دولت خدمتگزار همچنان از پشتیبانی همه اصولگرایان برخوردار بماند و به اهداف والای خود دست یابد.
برخوردی که با ذوالقدر -قائممقام و معاون امنیت وزارت کشور- شد، برای چندمینبار رفتار دولت نهم را زیر سؤال برد.
کد خبر 38548