متأسفانه پژوهشها هم نشان ميدهد كه وضعيت جامعه ما از نظر سلامت رواني مناسب نيست. چند سال گذشته پژوهشي در تهران انجام شده بود و نشان ميداد درصد قابل توجهي از افراد، نيازمند مراقبتهاي رواني هستند. من عدد آن پژوهش را تكرار نميكنم؛ زيرا اينگونه اعداد مناقشهبرانگيز هستند و ممكن است از آن سال تا به حال تغييراتي در دادهها رخ داده باشد.
ميتوانيم علل بيماريهاي رواني را در چند دسته عوامل خلاصه كنيم؛ علل فيزيكي نظير عوامل زيستشناختي، ژنتيك فردي، تروماها يا سوءاستفاده از موادمخدر يا كمبود برخي مواد معدني و غذايي در بدن. علل اجتماعي و محيطي مانند هر شرايط اجتماعي، شبكههاي اجتماعي فرد، وضعيت اشتغال، استرسهاي شغلي، فقر، انزواي اجتماعي، بيكاري و سطح اعتماد اجتماعي. علل روانشناختي سلامت روان تحتتأثير تجربههاي مولد اثرات رواني نيز هست. تجربه سوءاستفاده از افراد (مثلا سوءاستفاده جنسي)، طلاق يا ضربههاي عاطفي ميتواند سلامت رواني را به مخاطره بيندازد.
من از منظر كسي كه جامعهشناسي خوانده و نقدهاي بسياري هم به ماركس وارد ميداند، ولي نگاه ماركس به «كار» بهعنوان جوهره زندگي اجتماعي و شكلدهنده به روابط اجتماعي و تاريخ را بسيار هوشمندانه ميدانم. انسان ويژگيهاي مادي و معنوي بسياري دارد اما در بين آنها «كار كردن» جايگاه خاصي دارد. انسان بدون كار كردن كه تجلي آن در اشتغال و شغل معنادار و مؤثر است، وضعيت جسمي، روحي و اجتماعي نابساماني مييابد. يك نكتهاي را هم از منظر جامعهشناختي درخصوص سلامت روان بيان كنم كه بهنظرم نسبت به آن بيتوجهي شده است. «اعتماد» عنصر بسيار مهمي در خلق سلامت رواني است. اعتماد بهمعناي تعميميافته و فراگيرش، اصليترين لازمه زندگي است.
اعتماد به دو دسته عوامل سبب ميشود ما با خيال راحت و آسودگي روان زندگي كنيم؛ اعتماد به محيطهاي فيزيكي طبيعي و انسانساز. ساختمان يك محيط فيزيكي انسانساز است و ما به آن اطمينان داريم. دسته دوم هم اعتماد به نهادها و محيطهاي غيرفيزيكي انساني است. خانواده يك محيط انساني است و هر كدام از ما به خانوادهاش اطمينان دارد. ما بايد به خيلي چيزها ازجمله همه نهادهايي كه ما را در بر گرفتهاند از آموزش و پرورش گرفته تا نظام حملونقلي كه با آن جابهجا ميشويم اعتماد داشته باشيم. بايد به فردا و آينده اعتماد داشته باشيم. اعتماد خود را در قالب اميد اجتماعي نيز بروز ميدهد و تركيب اعتماد و اميد اجتماعي خود را بهصورت شادي نشان ميدهد.
آدمها وقتي به نهادها اعتماد داشته باشند، زندگي برايشان پيشبينيپذير باشد و اميد اجتماعي در همگان بروز كند، شاد ميشوند و ميزان سلامت روانشان ارتقا مييابد. نهادهاي اجتماعي ما نظير سيستمهاي تأمين اجتماعي، بازار كار، سازمانهاي بهداشت و درمان، آموزش و پرورش، صندوقهاي بازنشستگي و نهادهاي مشابه هستند كه براي مردم اعتماد و اطمينان خاطر پديد ميآورند. كيفيت اين نهادها را بايد ارتقا داد. ما از اين زاويه در 4سال آينده اهتمام ويژهاي به اين مسئله خواهيم داشت. ناامني رواني يك تهديد اجتماعي براي آينده ايران است. ما يك وظيفه ملي داريم كه بنيان اعتماد را تقويت كنيم. بايد يك ائتلاف فراگير و همدلانه در خدمت ايجاد اعتماد به نهادها و نهايتا توليد اميد اجتماعي، شادي و در نهايت سلامت رواني شكل گيرد.
نظر شما