به گزارش مهر، در یکی از آغازین روزهای پاییز۹۶، سری به دفتر موسسه «گفتگوی ادیان» در خیابان ملاصدرا تهران زدیم. دفتری که به قول ابطحی تنها دفتر موسسه است. با ابطحی درباره موضوعات گوناگونی صحبت کردیم؛ از دولت اصلاحات تا دولت روحانی؛ از پاشنه آشیل اصلاح طلبان تا احتمال تندشدن انتقادات جریان اصلاحات علیه دولت مستقر.
گزیده ای از اظهارات محمدعلی ابطحی را در ادامه می خوانید؛
*کارگزاران، مجموعه نیروهای قوی و کارآمد به خصوص در بخش مدیریت مدرن بودند و بعدها بسیاری از آن ها به دولت آمدند و اقتصاد کشور عمدتا در اختیار نیروهای کارگزار قرار گرفت اما عنوان شان کارگزار و اینکه این ها فرزندان آقای هاشمی هستند و می خواهند آن دوران را ادامه بدهند، نبود بلکه به عنوان کسانی بودند که خودشان اهل نظر بودند. خود مرحوم هاشمی در مصاحبه ای گفت که در انتخابات دوم خرداد به آقای ناطق رای داده است.
*کارگزاران نیروهای فردی قابل احترام بودند. صرفا هم اقتصادی نبودند؛ آقای «مهاجرانی» در بخش فرهنگ بود اما تابلوی کاری هیچ کدام از این ها، تابلوی حزبی نبود؛ همچنانکه دیگران هم تابلوی حزبی نداشتند؛ مثلا من به عنوان سهمیه مجمع روحانیون در دولت حضور نداشتم. مثلا «محمد شریعتمداری» در شورای مرکزی جمعیت دفاع از ارزش ها که متعلق به «محمد محمدی ری شهری» بود، عضویت داشت.
*نگاه ها متفاوت بود. ترکیبی از آقای ری شهری و حسینیان و پورنجاتی به وجود آمده بود؛ آن ها نگران بازشدن فضا شده بودند اما نیروهای چپ نگران بسته شدن فضا بودند. دو نگاه انتقادی بود که کاملا با هم متناقض بود.
*یعنی باز شدن فضای اقتصادی؛ در حوزه سیاست خارجی هم منتقد بودند. این ها فکر می کردند که اتفاقات دوران آقای هاشمی کشور را به سمت لیبرالیزه کردن پیش برده است اما نگاهی که در جریان ما یعنی نیروهای چپ بود، انتقاد از بسته شدن فضای سیاسی و فرهنگی کشور در دوران آقای هاشمی بود؛ اساسا توسعه سیاسی حذف شده بود و ما توانستیم از این پاشنه آشیل، وارد جامعه شویم. باید لیبرالی بودن را معنا کرد. این ها واژگانی است که در اذهان عمومی معنای ویژه ای پیدا کرده است. مثلا ممکن است لیبرالیسم را با «فُحش» یکی بگیرند.
*ما به جریان لیبرالی وصل نشده بودیم. آن زمان شعار جریان های مخالف اصلاحات در نمازهای جمعه این بود که «مخالف هاشمی، مخالف پیغمبر» است. آن موقع آقای هاشمی، متفاوت از آقای هاشمی اواخر عمرش بود.
*عملا بعد از آقای هاشمی، جریان نگاه اقتصادی وی تعدیل شد. این طور نبود که منتقد کلی آن نگاه یا موافق کلی آن نگاه باشیم. در دوران خاتمی نگاه متعادل تری ایجاد شد؛ به همین دلیل در طول دوران بعد از انقلاب، آرام ترین و مطمئن ترین اقتصاد بدون هیچ دغدغه و شوکی در زمان خاتمی شکل گرفت. موضع رئیس دولت اصلاحات هیچگاه از تعادل خارج نشد و هیچگاه رابطه اش با رهبری نظام سرد نشد.
*من درباره آقای هاشمی زیاد صحبت کردم و پس از فوت ایشان هم درست نمی بینم که بخواهم دوباره صحبت کنم.
*{در پاسخ به این سوال که آیا تخریب علیه هاشمی را درست میدانید}چون من درست می دانستم، اگر الان بخواهم از آن نظرات دفاع کنم، خوب نیست. ترجیح می دهم صحبت نکنم.
*تغییر فضای جامعه باعث شد که در مجموع مشترکات آن دو جریان(جریان هاشمی و جریان اصلاحات) با هم زیاد شود. آن بگیر و ببندها در سال ۸۸ هم هاشمی و هم اصلاح طلبان را منتقد کرد.
*جریان اعتدالگرا را در جامعه چندان دارای پشتوانه نمی دانم. یعنی جامعه اعتدالی - به معنی حزبی نه محتوایی- نداریم. همه آدم های معتدل درون آن جای می گیرند. اگر پشتوانه اصلاحات در انتخابات نبود، موفقیت نبود. این جدالی است که دارد اتفاق می افتد که به نظرم صحیح هم نیست.
*حس من این است که لاریجانی علاقه دارد به جریان اصلاحات نزدیک شود اما هنوز بحثی درباره این موضوع در میان اصلاح طلبان نشده است. لاریجانی انسان هوشمندی است و به پشتوانه اعتباری اصلاح طلبان واقف است.
*اگر در شرایطی، دو نفر بمانند و یکی از آن دو، لاریجانی باشد و بهتر از فرد دیگری باشد، ممکن است اصلاح طلبان در شرایط عملگرایی به سمت وی بروند. مثلا اگر لاریجانی و حدادعادل باشند، قطعا لاریجانی بر حداد ترجیح دارد.
نظر شما