سه‌شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۶ - ۲۰:۲۰
۰ نفر

مهیار زاهد: موصل به شهر عجایب بدل شده است؛ شهری که پس از آزادسازی تاکنون خبر چندانی از آن مخابره نمی‌شود. برای خود مردم عراق هم اغلب جالب است که بدانند اکنون بر این شهر زیبا چه می‌گذرد.

حدود سه، چهار سال پيش كه داعش تا نزديكي بغداد و اربيل پيشروي و بخش اعظمي از سوريه را نيز اشغال كرده بود، بسياري بر اين باور بودند كه شهر تاريخي موصل در شمال غربي عراق براي هميشه از دست رفته است و نظر به جمعيت دو ميليون و نيمي آن ديگر بعيد است كه بتوان آن را از چنگال داعشيان آزاد كرد. فلاح الشبكي از شيعيان ساكن غرب موصل است. چهره‌اش جدي و رنج‌كشيده است. او كه حالا دو ماهي مي‌شود به موصل بازگشته است، مي‌گويد:

«با آنكه چند ‌ماه است كه موصل آزاد شده و من و خانواده‌ام به اينجا برگشته‌ايم، اما فقط از ابتداي همين هفته است كه احساس خوشحالي مي‌كنم؛ دقيقا از زماني كه اين سگ‌هاي وحشي براي هميشه در عراق و سوريه ريشه‌كن شدند.» با يادآوري گذشته، سر بي‌مويش يكسره قرمز مي‌شود. مي‌گويد:

«ما شيعيان شبكي با هر اسلحه‌اي كه توانستيم به‌دست بياوريم در برابر داعشي‌ها مقاومت كرديم. پيشمرگه‌ها هم به ما پيوستند و چند هفته‌اي دوام آورديم اما با عقب‌نشيني ناگهاني پيشمرگه‌ها ما هم غافلگير شديم.» فلاح و خانواده و كل عشيره‌اش ناچار شدند طي زماني كمتر از 2ساعت از خانه‌هاي خود فرار كنند.

پيشروي داعش آن زمان چنان سريع بود كه بسياري به ناچار پياده راه كوه‌ها را در پيش گرفتند و در مسيري طولاني تقريبا نيمي از طول عراق را دور زدند تا به دياله و از آنجا به بغداد و كربلا و... رسيدند. مي‌گويد: «بسياري از كودكان و پيرمردها و پيرزن‌ها در اين مسير جانشان را از دست دادند.» بغض مي‌كند و به عربي مي‌گويد: «عشرين نفر» يعني ۲۰ نفر كودك!

پدر فلاح نيز در جنگ با داعش شهيد شده است. حالا اما ديگر به شهر خودش بازگشته تا زندگي را از سر بگيرد. ديوانه‌وار بوق مي‌زند و از بازگشت مردم به شهر و شلوغ‌شدن دوباره خيابان‌ها كيف مي‌كند.جاي جاي شهر پر است از ساختمان‌هاي ويران شده، ماشين‌هاي سوخته و پل‌هاي منفجر شده بر رود دجله. تقريبا تمامي ساختمان‌هاي مهم شهر ويران شده‌اند. از ساختمان استانداري گرفته تا موزه مشهور موصل و محل مشهور به مزار يونس پيامبر و حتي مقبره حضرت خضر. داعش به هيچ جا رحم نكرده است. وقتي به‌عنوان يك غريبه به اين ويرانه‌ها خيره مي‌شوي مردم خط نگاهت را نشان داده و با نفرت مي‌گويند: «داعش».

محمد از سني‌مذهب‌هاي موصل است كه حاضر به فرار نشده و در نتيجه سال‌هاي تلخ زندگي زير سايه داعش را از سر گذرانده است. لاغر‌اندام و تكيده است. مي‌گويد: «اين روزها الكي به هر چيزي مي‌خندم. حالا قدر خنده را مي‌دانم. زمان داعش كسي جرأت نمي‌كرد در خيابان بلند بخندد و يا هر كاري بكند كه باعث جلب توجه شود. اگر بهت گير مي‌دادند واقعا معلوم نبود چه بر سرت مي‌آورند. يكي از پسرعموهاي من با سربازهاي داعشي بحثش شد و با كتك بردندش و هنوز خبري از او نداريم!»

اينطور كه محمد مي‌گويد، هركس كه ريگي به كفش نداشته ديگر به شهر بازگشته و يا در حال بازگشت است. اما آنهايي كه به هر نحوي با داعشي‌ها همكاري كرده‌اند، ديگر براي هميشه فراري شده‌اند. يكي از مساجد شهر را نشان مي‌دهد و مي‌گويد: «اسم اين مسجد صدام بزرگ است و داعشي‌ها حتي يك آجرش را هم خراب نكردند!»

ابوحشام مرد ميانسال ديگري است كه همين امروز به موصل بازگشته است. او مي‌گويد: «داعشي‌ها حسينيه‌ام را خراب كرده و تمام وسايل خانه‌ام را هم غارت كرده‌اند.» اما بلند مي‌خندد و مي‌گويد: «به درك! موصل شهر من است و من مطمئن بودم كه دوباره به موصل باز خواهم گشت.» هنوز نرسيده دارد سر در خانه‌اش 2 عكس بزرگ را نصب مي‌كند؛

يكي عكس ابومهدي المهندس فرمانده كل حشد الشعبي و ديگري عكسي از سردار قاسم سليماني. موفق نمي‌شود كه به ديوار سيماني ميخ بكوبد. تصميم مي‌گيرد برود روي بام و از آنجا نصبشان كند. همانطور كه از پله‌ها بالا مي‌رود، مي‌گويد: خدا حفظ كند اين دو مرد را. اين دو قهرمان بزرگ را كه ما را از شر داعش نجات دادند. ياد كودكي مي‌افتم كه در ميدان اصلي موصل، همانجا كه روزگاري داعش سرها را مي‌بريد، وقتي فهميد از ايران آمده‌ام بازويش را نشان داد و گفت: «ايران بطل‌بطل» يعني ايران قهرمان قهرمان؛ كودكي كه قرار بود طوري تربيت شود كه روزي در همين ميدان سر ببرد حالا حس دوستي با ديگران را فراگرفته است.

کد خبر 390212

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha