ماهرخ ابراهیم‌پور: اگر تاریخ شهر را ورق بزنیم، درمی‌یابیم که از دوره ناصرالدین‌شاه که تغییرات شهری در تهران آغاز شد، شاه قجر بر آن بود که از دارالخلافه‌اش پاریسی بسازد تا کمتر دلتنگ فرنگ شود و مظاهر تجدد را در پایتخت خود ببیند.

شهرتهران

 اما اين شبه‌پاريس كردن دارالخلافه ناصري كار را به جايي كشاند كه از تهران شهري‌ زاده شد كه نه به تهران گذشته شباهتي داشت و نه به پاريس دوست‌داشتني شاه قجر؛ شهري كه در دوره رضاشاه خيابان‌هايش متولد شد و در عصر پهلوي دوم با ساختمان‌ها و خيابان‌هاي مدرن، بيشتر از خويشتن خويش بيگانه شد و ره به سوي تجدد برد؛ شهري كه امروز خيابان‌هايش عرصه جولان اتومبيل‌هاي رنگ‌ووارنگ است و انسان در آن هر روز كمرنگ‌تر و كمرنگ‌تر مي‌شود. براي يافتن پاسخ برخي پرسش‌ها درباره تأثير مدرنيته بر شهر ايراني و به‌ويژه تهران، سراغ دكتر نعمت‌الله فاضلي و دكتر عباس كاظمي- كه هر دو استاد دانشگاه هستند- رفتيم و با بيان برخي از گره‌هاي شهر امروز، بر آن شديم تا از چندوچون مدرنيته در شهر ايراني بدانيم.

  • شهر در ايران پيش از مدرنيته داراي چه ويژگي‌هايي بوده است؟

فاضلي: شهرنشيني در جهان سابقه‌اي بيش از 4هزار سال دارد. از سوي ديگر در ميان مورخان اين اتفاق‌‌نظر وجود دارد كه شهرنشيني از بين‌النهرين آغاز شد؛ جايي كه امروزه منطقه عراق است و از لحاظ تاريخي بخشي از ايران فرهنگي به‌شمار مي‌رود؛ بنابراين مي‌توان گفت شهرنشيني از ايران آغاز مي‌شود و توسعه پيدا مي‌كند. در يكي از موزه‌هاي واشنگتن، بخشي به نخستين خانه‌ها و بقاياي يكجانشيني شهرهاي اوليه اختصاص دارد كه در منطقه بين‌النهرين واقع در ايران بزرگ، از سوي باستان‌شناسان شناسايي و نگهداري مي‌شود. اما شهرها در ايران مركز خلاقيت، نوآوري و قدرت سياسي، رهبري و هدايت جامعه بودند زيرا شهر‌ها، محل استقرار ملاكان، خوانين، دانشمندان و فضلا بود‌‌ند؛ لذا در ايران شهرها هميشه اهميت زيادي داشتند.هرچند از لحاظ جمعيتي، شهرها مركز اصلي جمعيت ايران نبودند و از بُعد اقتصادي، آنها به روستاها وابسته بودند و مرز جدي ميان شهر و روستا وجود نداشت اما از دوره قاجار تاريخ شهرنشيني شروع به تغيير كرد .و اين تغيير مصادف با بازگشت ناصرالدين‌شاه از سفر فرانسه است كه آرزو مي‌كند «كاش تهران مثل پاريس شود!».

ناصر تكميل‌همايون در كتاب «تاريخ اجتماعي تهران» درباره تغييراتي كه در عصر ناصري به‌منظور تبديل تهران به شهري شبيه ‌پاريس صورت گرفت، به‌طور مفصل شرح مي‌دهد. در اين دوره طراحي جديد شهري، خيابان‌كشي و توسعه تجهيزات جديد شهري آغاز شد اما مهم‌ترين فعاليتي كه صورت گرفت، ساخت ميدان توپخانه بود كه مهم‌ترين تغيير شهري قلمداد مي‌شود. اين ميدان به روايت محسن حبيبي، تلفيقي از الگوي اصفهان (ميدان نقش‌جهان به نوعي بازنمايي انديشه شيعي- ايراني) و تفكر مدرن است و از لحاظ شهري، نماد مدرنيته متقدم ايراني به شمار مي‌آيد؛ به‌عبارتي، تقليدي از عناصر تاريخي ايراني- شيعي، به علاوه عناصر و مولفه‌هاي جديد. اين ميدان داراي تلفيقي خلاقانه از عناصر ايراني - غربي و از منظر اجتماعي نيز بسيار حائز اهميت بود زيرا به‌تدريج با ايجاد خيابان‌هايي چون لاله‌زار و ناصرخسرو ، به تفريحگاه طبقه متوسط شهري و همچنين محل آمدوشد نيروهاي جديد شهري تبديل شد.

  • شهر مدرن ايراني دچار چه تغييراتي شد؟

فاضلي: ميدان توپخانه به شكلي طراحي شد كه داراي فضايي اجتماعي به‌منظور بهره‌گيري طبقه متوسط شهري بود؛ ضمن اينكه طراحي اين ميدان به‌گونه‌اي بود كه كالسكه و گاري بتواند در آن رفت‌و‌آمد كند، در كنار آن نيز فضاي وسيعي تعبيه‌شد كه اجازه مي‌داد افراد در آن گرد هم آيند يا پياده‌روي و تفريح كنند.

  • اما درباره شكل خانه، تعاملات مردم در شهر قديم و تغيير آن در شهر مدرن سخني به ميان نيامد. خيابان به‌عنوان يكي از مولفه‌هاي شهر جديد در تعاملات جامعه چه نقشي ايفا كرده است؟

كاظمي: همانطور كه دكترفاضلي اشاره كرد، شهر ايراني بعد از دوره قاجار تغييراتي پيدا كرد كه تا دوره معاصر ادامه داشت. از سوي ديگر مفهوم شهر اساسا با مفهوم بازار، خيابان و تاسيسات عمده‌اي كه اشاره شد، معنا پيدا مي‌كند، وگرنه تفاوت روستا و شهر در چه مولفه‌اي مي‌تواند باشد؟ بخش عمده اين تفاوت، خود را از طريق تجليات بيروني و فضاي خياباني موجود در شهر نشان مي‌دهد. مي‌توان گفت ساختار خانه در شهرهاي سنتي مثل يزد و كاشان كه به‌عنوان نمونه‌هايي از خانه‌هاي سنتي به يادگار مانده‌اند، بيشتر مرتبط با خانه‌هاي اعيان و طبقات بالاي جامعه است و از طبقات تهيدست يا پايين كمتر اثري برجاي مانده كه بتوانيم درباره خانه در شهر سنتي سخن بگوييم. با اين حال همين خانه‌هاي سنتي ما نشان مي‌دهد كه چقدر خانه و فضاهاي لايه‌به‌لايه آن براي مردم اهميت داشته است؛هر بخش از آن بازنمايي كاركرد و تأمين‌كننده نيازي از مفهوم وسيع خانواده بوده است. به هرميزان كه خانواده كوچك مي‌شود وسعت خانه نيز به نفع خيابان از بين مي‌رود.

شهر اسلامي جايگاهي به‌نام بازار داشت كه محل تجمع، تعامل و تردد بود و جنبه اقتصادي آن پررنگ‌تر بود.از طرف ديگر مسجد، محل تعامل فرهنگي بود. فضاهاي اداري و سياسي دوره قاجاريه نيز محل تعاملات سياسي بودند؛ ضمن اينكه حمام‌هاي عمومي نقش بسيار مهمي در شهر داشتند و بيشتر محل تعاملات سياسي و اجتماعي به شمار مي‌‌رفتند. چه قتل‌ها كه در حمام‌ها صورت نگرفت و چه تصميمات مهمي كه در حمام‌ها رقم نخورد. بنابراين حمام تنها محل شست‌وشو نبود؛ ضمن اينكه از دوره ميانه قاجار هنوز عناصر سنتي شهر اسلامي وجود داشت. اما از دوره رضاشاه به بعد، در شهر فضاهايي كاملا مدرن ايجاد شد. زماني كه رضاشاه شهر را به سرلشكر، كريم‌آقا بوذرجمهري سپرد، خيابان‌ها و عمارت‌هاي جديد بنا شد و در تهران، الگوي هوسماني پياده شد و او كوشيد از شهر قاجارزدايي كند.

درهرحال، از دوره ناصري ،مفهومي به نام «خيابان» به شهر اضافه شد. قبل از آن، در شهر، كوچه، گذر و كوچه‌هاي بن‌بست در محلات داشتيم؛ كوچه‌هاي بن‌بست اشاره به جايي دارد كه محل گذر نباشد و حوزه خصوصي باشد. اين مسئله نشان مي‌دهد كه شهرهاي سنتي و بسيار قديمي‌تر از دوره قاجار، حوزه خصوصي را در فضاي عمومي خود نيز جا داده بودند؛ بنابراين در شهر سنتي ،كوچه بن‌بست، گذر وكوچه‌هاي باريك وجود داشت؛ يعني جايي كه فقط از آن عبور مي‌كردند تا به خانه و مكان‌هاي مشخصي برسند، درحالي‌كه خيابان در آن موضوعيت نداشت. در دوره ناصري و به‌ويژه در دوره رضاشاه خيابان به‌معناي واقعي كلمه در شهر توسعه پيدا كرد و از آن پس شهر با خيابان‌هاي بزرگ و طولاني ساخته شد و خيابان‌هايي چون لاله‌زار به‌عنوان مكان‌هايي براي تعامل اجتماعي، پرسه‌زدن، گذر اتومبيل، درشكه و غيره موضوعيت پيدا كردند اما به‌تدريج حيطه خيابان‌ها وسيع‌تر شد. برخلاف اينكه لاله‌زار و خيابان پهلوي(وليعصرامروز) تا مدت‌ها محل تعامل اجتماعي بودند، هرچه خيابان‌ها گسترش بيشتري پيدا كردند، بيشتر محل عبورومرور تكنولوژي و ماشين شدند؛ به تعبيري آدم‌ها ديگر در شهر موضوعيت و جايگاهي ندارند!

  • به‌نظر مي‌رسد با پررنگ شدن بلديه در دوره رضاشاه، شهر به سوي دولتي‌شدن پيش مي‌رود و نيروهاي اجتماعي ديگر جايگاه چنداني در مشاركت در امور شهر ندارند، به‌طوري كه در كتاب «امر روزمره در جامعه پساانقلابي» نيز به كمرنگي نيروهاي اجتماعي در امور شهر اشاره شده است.

كاظمي:بحث كتاب امر روزمره در جامعه پساانقلابي ناظر به تغييرات و تحولات پس از انقلاب اسلامي و مداخلاتي است كه از انقلاب به بعد، در شهر صورت مي‌گيرد؛ بنابراين كاملا متفاوت با نوع مداخلات پيش از اين دوره در شهر است. طبيعتا با تاسيس نهادهاي شهري و ايجاد دولت‌ مركزي، از اختيارات نيروهاي اجتماعي چون بازاريان، روحانيون و... كاسته مي‌شود؛ براي نمونه با ايجاد اوقاف، امور مذهبي را كه تا پيش از آن در اختيار روحانيون بود، نهادهاي دولتي به‌عهده گرفتند. همچنين با ايجاد قوه قضائيه، باز هم بخشي از اختيارات روحانيون كاسته شد؛ بنابراين با تاسيس نهادهاي دولتي در دوره رضاشاه، اختياراتي كه برعهده نيروهاي اجتماعي شهر و نشانه قوت و قدرت جامعه مدني(به معني سنتي كلمه) بود، به مرور كاهش يافت. در دوره پهلوي دوم، نيروهاي اجتماعي دوباره قدرت گرفتند و خود را بازسازي كردند.

يكي از نشانه‌هاي آن نيز ساختن مدارس مذهبي از سوي گروه‌هايي چون ملاكان و اربابان بود. در دوره پهلوي دوم تلاشي براي ساخت مدارس و دانشگاه‌ها شكل گرفت و در اين ميان بخشي از افراد سنتي وارد نهادهاي مدرن شدند تا به زبان فوكويي، به اين طريق تحت كنترل دربيايند، به‌طوري كه در گزارشي كه در سال1341 مؤسسه مطالعات و تحقيقات دانشگاه تهران منتشر كرده بود تقريبا ۶۱‌مدرسه مذهبي در محله‌هاي تهران ايجاد شده بود كه خارج از نظارت دولت بودند. از اين موضوع چنين برداشت مي‌شود كه وقتي دولت تلاش مي‌كند تا با ايجاد مدارس مدرن، جامعه را به سوي دنياي جديد سوق دهد، بخش سنتي جامعه در حال ساخت نهادها و تشكيل شبكه خود است. با اين رويكرد، در زمان انقلاب، جامعه مدني و شبكه‌هاي اجتماعي سنتي به تغيير رژيمي كمك كردند كه مدرنيزاسيون را به شكلي فزاينده‌ جلو مي‌برد. اما اين شبكه‌هاي سنتي بعد از انقلاب حتي استقلال نسبي دوره پهلوي دوم را از دست دادند؛ براي مثال، آرنگ كشاورزيان در كتاب «بازار و دولت در ايران» شرح مي‌دهد كه چگونه بعد از انقلاب، بازار از نهادي خودمختار به سازمان و نهادي وابسته تبديل شد. پس از انقلاب، بازار با كمك سيستم توزيع ارزاق و كوپن، كاملا وابسته شد و قدرتش كاهش يافت. نهادهاي مدني- مذهبي نيز تماما به نهادهاي حكومتي وابسته شدند و به همين دليل هرچه از انقلاب گذشت، شهر در فرايندهاي مختلف مدرن‌شدن بيشتر استقلالش را از دست داد.

فاضلي: درباره علت كمرنگ شدن مشاركت نيروهاي اجتماعي در شهر مدرن دوره معاصر ،بايد به نيروهاي پيوند‌دهنده ميان فضاي مكاني - اجتماعي اشاره كرد؛ يعني نيروهايي كه از يك طرف مكان را بر فضا، كالبد و بنا قرار مي‌دهند و از سوي ديگر شكل روابط اجتماعي را در آن فضا تعريف مي‌كنند؛ مثلا توسعه بوروكراسي در شهر، يكباره انبوهي از سازمان‌ها و مؤسساتي را پديد آورد كه هيچ سابقه‌اي نداشت. وزارتخانه‌ها، ادارات كل و سازمان‌هايي كه در تهران و مراكز استان‌ها توسعه پيدا كرده‌اند، خود شكلي از شهرسازي و در عين حال روابط اجتماعي داخل شهر را به‌وجود آورده‌اند؛ يعني نوعي طبقه اجتماعي تكنوكرات يا بوروكرات كه ديگر درآمدشان وابسته به كشاورزي، دامپروري و روستا نيست بلكه از طريق جيره و مواجب دولت مركزي زندگي مي‌كنند. نكته جالب توجه در تغيير شهر، مسئله جمعيت بود كه با افزايش آن، شكل ساختمان‌ها و به‌طور كلي معماري شهر تغيير پيدا كرد. جمعيت زياد را نمي‌توان در خانه‌هاي يك‌طبقه‌و ويلايي جاي داد؛ بنابراين ايده آپارتمان به‌وجود آمد. آپارتمان‌ها ابتدا محل سكونت كارمندان بود و به‌نوعي تنها كارمندان دولتي در آپارتمان ساكن مي‌شدند؛ حتي شهرك‌هايي كه در دوره پهلوي اول و دوم ساخته شدند، شهرك‌هايي آبرومند بودند كه براي كارمندان وزارتخانه‌ها، سازمان‌ها و حتي شاغلان كارخانجات ايجاد شدند؛ يعني شهرك‌هايي مانند شهر صنعتي اراك يا شهرك اميد در تهران از لحاظ اصول علمي شهرسازي در بالاترين استانداردها ساخته شدند.

كاظمي: اينجاست كه سياست جدايي‌گزيني در شهر پديد آمد، به‌طوري كه شهركي مانند پانصددستگاه در جنوب تهران براي گروه‌هاي زاغه‌نشين و ساختمان‌هاي چهارصد دستگاه براي كارمندان طبقات متوسط‌پايين، در دهه30 طراحي شد و كوي فرح براي كاركنان عالي‌رتبه در دهه40 بنا شد. اينها نمونه‌اي از جابه‌جايي جمعيتي بر حسب طبقات اجتماعي و منزلت‌هاي شغلي است.

فاضلي: به نوعي طبقاتي‌شدن تهران آغاز شد. با ايجاد چنين شهرك‌هايي ،به مرور، جنوب‌‌شهر و شمال‌‌شهر تهران كليد ‌خورد؛ البته طبقاتي شدن، يكي از تمايزهايي است كه انواع كارمندان شهري و بازاريان ايجاد كردند اما در عين حال، مهم‌ترين مسئله اين است كه وقتي رضاشاه مقر سلطنت را به نياوران منتقل كرد و مقر قدرت را از مركز به بالاي شهر برد، جنوب تهران كه در دوره قاجار از احترام بالايي برخوردار بود، منزلت و احترام سابق را از دست داد. وقتي پهلوي اول، كاخ خود را در نياوران بنا كرد، ارتشبدها، درباريان، وزرا و اعيان نيز شروع به ساختن خانه در اطراف كاخ پهلوي كردند و تاسيسات جديد شهري در اين منطقه ايجاد شد، به همين دليل منطقه بامنزلتي مانند نياوران در بالاي شهر به‌وجود آمد؛ به‌عبارتي شهردرباري شكل گرفت و براي نخستين بار اصطلاح جنوب‌شهر و شمال‌شهر در مورد تهران به‌كار گرفته شد، درحالي‌كه پيش از آن، تهران با چنين مفاهيمي ياد نشده است.

تغييرات تهران با گسترش استفاده از اتومبيل بيشتر شد و به‌منظور تردد اتومبيل‌ها، خيابان‌ها، بزرگراه‌ها و آزادراه‌ها ساخته شدند. ازدياد اين ساخت‌و‌سازها از نقش آدم‌ها كاست و خيابان‌ها محل گذر ماشين‌ها شدند؛ به تعبيري ماشيني شدن شهر انزواي شهروندان را در پي آورد؛ ضمن اينكه تغييراتي كه به‌عنوان ميدان در شهر ايجاد شد با بعضي تناقضات همراه بود. ميدان شهري بايد چند ويژگي داشته باشد: نخست اينكه ميدان بايد با ديوار احاطه شود، درحالي‌كه در كمربندي‌هاي تهران فضاي باز وسيعي وجود دارد كه در اطراف آن تغييراتي ايجاد كرده‌اند و به آن ميدان مي‌گويند! اما اين فضاها را نمي‌توان ميدان ناميد زيرا اطرافش ديوار نيست و پيرامون آن به وسيله يك محوطه محدود نشده است؛ اگرچه در اطراف به‌اصطلاح ميدان‌هاي ساخته‌شده، قدري تپه و نرده قرار داده‌اند تا حالت ميدان به‌خود بگيرد. حتي با تعريفي كه از ميدان وجود دارد، ميدان آزادي را نيز نمي‌توان ميدان به شمار آورد زيرا حصار ندارد، اما هفت‌حوض يك ميدان است چون دقيقا شبيه ميدان نقش‌جهان محصور به ديوار است. اما چرا بايد ميدان ديوار داشته باشد؟ زيرا افراد بايد درست مانند فضاي خانه در آن زيست و تعامل ‌كنند. از طرف ديگر ميدان، محل گذر آدم‌هاست نه ماشين‌ها؛ ويژگي‌اي كه نخستين ميدان نيمه‌مدرن ايران- توپخانه- داشت و مردم مي‌توانستند در آن زيست اجتماعي داشته باشند. توپخانه به‌مدت ۵۰ سال مهم‌ترين زيستگاه اجتماعي شهري معاصر ايران بود، همانطور كه هم‌اكنون مردم، مسافران و گردشگران در ميدان نقش‌جهان مي‌توانند زيست كنند؛ ضمن اينكه ميدان، بازنمايي از كليت زندگي اجتماعي است.

هنگامي كه وارد يك ميدان مي‌شويد، نه‌تنها ساختمان‌ها و آدم‌ها را مي‌بينيد بلكه بايد احساس ‌كنيد كه يك امر عمومي به نام زندگي در قالب تجارت، جشن و گپ‌وگفت آدم‌ها در آنجا وجود دارد؛ لذا ميدان جايي است كه از دريچه آن شهر ديده شود. اكنون ما در شهرها با پايان خيابان و ميدان مواجه شده‌ايم! هم‌اكنون اتومبيل‌ها آمده‌اند و ساختمان‌ها ديگر ميدان را شكل نمي‌دهند بلكه آن را به جايي براي ديده‌شدن مستغلات تبديل كرده‌اند.

  • با توجه به تغيير و تحولات شهر مدرن، به‌نظرتان انسان شهري كجاي آن قرار گرفته است؟ آيا اصلا در شهر مدرن، انسان درنظر گرفته شده است؟

كاظمي: به‌طور كل الگوي سياست‌هاي شهري نه‌تنها در ايران بلكه در جهان مدرن به شكلي است كه تا حد ممكن انسان‌ها را به حاشيه براند. البته شيوه‌ كپي‌برداري ما از شهرهاي غربي همواره به بدترين شكل ممكن انجام گرفته است، با اين حال شهرهاي غربي مدت‌هاست كه به سمت تقويت جنبه‌هاي حيات انساني در شهر و كاستن هرچه بيشتر از حجم و سرعت خودروها پيش رفته‌اند. هم‌اكنون در استراليا، خودروها اجازه ندارند با سرعتي بيش از۸۰كيلومتر در خيابان‌ها و بزرگراه‌ها حركت كنند اما در ايران حتي در كوچه‌هاي خلوت نيز با سرعت بالايي رانندگي مي‌كنند. نوع زيست در شهرهاي ما، حاكي از اين است كه عناصر و جنبه‌هاي پلشتي و زشتي دنياي صنعتي‌شده را اخذ و در آنها پياده كرده‌ايم. در سياست شهري ما، هنگام توسعه خيابان‌ها، پياده‌روها مورد توجه قرار نمي‌گيرد، به‌طوري كه يك انسان سالم در اكثر پياده‌روهاي تهران نمي‌تواند براي رسيدن به مقصد، مسيري مستقيم را دنبال كند؛ حال درنظر بگيريد كه يك فرد معلول با چه وضعيتي روبه‌روست!

در اغلب خيابان‌هاي تهران، پياده‌رو‌ها از وضعيت مناسبي برخوردار نيستند و به جاي آن سواره‌ها يا خودروها در راس توجه هستند. خودرو در شهر تهران موضوعيت بسياري دارد و بخش عمده‌اي از آلودگي هوا نيز به همين دليل است؛ بنابراين الگوي مسلط در سياست شهري تهران، الگويي ماشين‌محور است و نه انسان‌محور. انسان در شهر تهران تكريم نمي‌شود؛ حتي خودروهاي عمومي، متروها و ساير فضاهاي حمل‌و‌نقل نيز براي انسان‌هاي ناتوان‌تر طراحي نشده‌اند. اين در حالي است كه در آينده نزديك بخش عمده‌اي از جمعيت شهري ما پير خواهد شد و اساسا تاسيسات شهري ما براي يك شهر پير آماده نيست! براي زيست انسان‌هاي پير بايد كل تاسيسات و زيرساخت‌هاي شهري عوض شود. مرور ساخت شهري مانند تهران نشان مي‌دهد كه در نگاه نخست الگوي ماشين‌محور بر انسان‌محور غالب است. از سوي ديگر تلقي بسيار باريك و امپرياليستي‌اي از انسان وجود دارد؛ يعني تصور مردي قوي و سالم كه مي‌تواند با سرعت از كنار خيابان رد شود تا با ماشيني كه با سرعت۱۲۰ كيلومتر در ساعت مي‌راند، برخورد نكند؛ بنابراين اگر قرار باشد شهرداري تغييري در سياست‌هاي شهري ايجاد كند، بايد به اين بينديشد كه چگونه مي‌تواند شهري انسان‌محور داشته باشد؟ پاسخ اين پرسش در توسعه فضاهاي عمومي شهر است. اين توسعه مي‌تواند به شكل پياده‌راه، ميدان، پياده‌رو، پارك‌ و... باشد، درحالي‌كه شهر تهران داراي فضاهاي عمومي اندكي است؛ به‌عبارتي به لحاظ ساختاري و سياستي اجازه شكل‌گيري فضاي عمومي داده نشده است. ممكن است بگويند در زمان قاليباف، پارك‌هاي بسياري در شهر تهران ساخته شده، اما اين پارك‌ها براي انسان تنهاست و نه براي انسان جمعي، درحالي‌كه شهر ساخته شد تا انسان‌ها با هم باشند. با همه اين مسائل تهران شهري بسيار كسالت‌بار است، به همين دليل ساكنان اين شهر در روزهاي تعطيل اين شهر را ترك مي‌كنند. ساكنان تهران به‌دنبال تعطيلات نيستند تا در تهران بمانند و شهر را درك و تجربه كنند بلكه تعطيلات مي‌خواهند تا از شهر خارج شوند. اين نشان مي‌دهد كه شهر تهران مانند فضاي مهماني‌اي بسيار كسالت‌بار است و مردم دوست دارند به هر قيمتي شده آن را ترك كنند.

فاضلي: بايد چند نكته درباره تهران بگويم؛ نخست اينكه درباره تهران بايد با ساير شهرها تفاوت قائل شد زيرا تهران پايتخت ايران است و پايتخت‌ها در همه جاي دنيا با ديگر شهرها متفاوتند چراكه تراكم نيروهاي سياسي در پايتخت است و حاكميت در آن تأثيري قاطع دارد، درحالي‌كه اين تأثير در ساير شهرها كمتر است؛ بنابراين هنگامي كه مي‌خواهيم به‌صورت دقيق درباره تهران از نظر شهري سخن بگوييم بايد تكليف آن را از ساير شهرها جدا كنيم. نكته دوم اينكه به‌دليل عدم ‌بررسي و مطالعه جغرافياي فرهنگي ايران، تنوعات شهري در دوره معاصر چندان شناخته‌شده نيست؛ براي مثال شيراز يك ساختار دارد و رشت ساختاري ديگر. اردبيل، مشهد و قم هر كدام جغرافياي فرهنگي ويژه‌اي دارند. براساس گزارش‌هايي كه درباره سرمايه اجتماعي و وضعيت خشونت در شهرها انجام شده است، شهرهايي مانند رشت، بوشهر، شيراز و يزد داراي بالاترين حد مدارا و تسامح هستند و خشونت در آنها كمتر است، درحالي‌كه شهرهاي ديگر به‌ويژه تهران اينگونه نيستند. با اين حال هنوز در شهرها تنوعات محيط‌زيستي وجود دارد و محيط‌زيست در شمال ايران و كردستان در چهره شهرها تأثيرگذار است، با وجود همه تلاش‌هايي كه براي همگن‌سازي شهرها شده اما تنوعات محيط‌زيستي تأثيرات خودش را برجاي گذاشته است.

مسئله ديگري كه از آن به‌عنوان weak state حكمراني ضعيف يا اداره كردن ضعيف ياد مي‌كنند، ازجمله عواملي است كه در 80-70 سال گذشته در شكل‌گيري تهران و ديگر شهرهاي ما تأثير داشته است. آصف بيات در كتاب «سياست‌هاي خياباني» نشان مي‌دهد كه چطور در سال‌هاي نخست انقلاب، فرودستان جامعه از ضعف بوروكراسي، ناپايداري و بي‌ثباتي جامعه براي به كرسي نشاندن خواست‌هاي خود بهره بردند؛ به‌عبارتي برخي از اين فرصت بهره‌گرفتند، مناطقي را تصاحب و ديواركشي كردند و به‌تدريج مديريت شهري را به ارائه خدمات لازم واداشتند. اين پيشروي فرودستان تنها در رابطه با حاشيه‌نشينان نبود بلكه با پيشروي غارتگران نيز مواجه بوديم؛ گروه‌هايي در مركز شهر و ادارات دولتي، به‌منظور اخذ امتيازاتي براي خود، از ضعف‌هاي سيستم استفاده كردند. كتاب «برنامه‌ريزي در ايران» كه قبل از انقلاب از سوي گروه مشاوران هاروارد نوشته شده، توضيح مي‌دهد كه مديران شهري و بوروكرات‌هاي سيستم اداري عمده تصميماتشان برمبناي منافع شخصي و خانوادگي بود و از طرف ديگر به‌دليل آگاهي از نقاط ضعف دولت، از اطلاعات خود براي خريد‌و‌فروش خانه، تجارت، شكل‌دهي به جايگاهشان در شهرها و ارتقاي موقعيت‌هاي خويشاوندي و قبيله‌اي خود بهره مي‌بردند زيرا در آن زمان عشاير ايراني تازه در حال شهرنشيني بودند و هر مديري كه پست مي‌گرفت، جمعيتي را با خود به سيستم اداري وارد مي‌كرد، به آنها خانه و زمين مي‌داد و براي خود دارودسته به‌وجود مي‌آورد؛ بنابراين بخش مهمي از مشكلات و مسائل شهري امروزه ما را 2 گروه فرودستان حاشيه‌نشين و غارتگران شهري پديد آورده‌اند كه هر كدام به نوعي از سياست پيشروي آرام و پنهان استفاده مي‌كنند. فعاليت‌هاي فرودستان را مي‌بينيم كه چگونه حاشيه شهرها را تصاحب و تبديل به محله كرده‌اند اما پيشروي آرام و پنهان غارتگران شهري كه عموما مديران شهري هستند، كمتر رصد مي‌شود.

اين مديران دست به ايجاد مركز خريد، ساختمان پزشكان، برج و... حتي در مناطق ممنوعه مي‌زنند و گاه به تخريب باغ‌هاي شهر مي‌پردازند يا دست به ساخت‌وساز در مناطقي روي گسل مي‌زنند. اگر اين جريان، عمدتا تا قبل از انقلاب در رابطه با تهران بود، هم‌اكنون در شهرهاي ديگر نيز نمود پيدا كرده و نفوذ غارتگران شهري (مديران، صاحب‌منصبان، دارندگان ژن خوب يا آقازاده‌ها)، به علاوه فرودستان در همه شهرها بر سيستم شهري تأثيري انكارناپذير گذاشته اند. نكته ديگر اينكه حكمراني ضعيف نه‌تنها به فرودستان و غارتگران ميدان مي‌دهد تا شهر را بسازند و در عين حال ويران كنند بلكه موجب تضعيف عقلانيت شهري مي‌شود؛ يعني دانش، علم و مطالعات شهري به شكلي سازنده، مؤثر، عادلانه و انساني نباشد. از سوي ديگر شهر ما شهر دوستدار زن، كودك و سالمند نيست. اين سخن نشان مي‌دهد كه شهر تهران، شهري عادلانه و منصفانه نيست زيرا در اين شهر زنان، كودكان، سالمندان، معلولان و ازپاافتادگان از امكانات و ساختارهاي مناسب خود برخوردار نيستند؛ به‌عبارت ديگر، دانش شهرسازي، فلسفه و اقتصاد، زبان‌شناسي و مديريت شهري ما هنوز آن اندازه رشد پيدا نكرده كه بتواند شهر دوستدار زن، كودك، سالمند، معلول و در يك كلمه انسان را توسعه دهد؛ از اين‌رو كمبودهاي شهر معاصر از يك طرف به مديريت ضعيف و از طرف ديگر به دانش ضعيف برمي‌گردد. دانش ضعيف، يعني عدم‌تأثير دانش و نيروي انساني كارا، اگرچه مدرك‌به‌دست در تمام رشته‌ها وجود دارد اما دانش مؤثري در پس آن نيست كه بتواند تعريفي از شهر، گونه‌شناسي آن، جغرافيا، برنامه‎ريزي، جامعه‌شناسي، انسان‌شناسي شهري و دانش‌هاي ديگر ارائه كند و در بستر تجربه زيسته معاصر ما امكان ساختن شهر انساني را برايمان به‌وجود آورد.

  • با توجه به سخناني كه در رابطه با شادي در شهر تهران بيان شد آيا مي‌توان نتيجه گرفت كه چون پايتخت ايران انسان‌محور ساخته نشده، پس شهر شادي نيست؟

كاظمي: وقتي به تحقيقات جهاني با عنوان«سياره شاد» مراجعه مي‌كنيم، رتبه ايران، جزو رتبه‌هاي بسيار بد و بالاي 100 است. طبيعتا بايد گفت كه تهران شهر شادي نيست. بخشي از شاد نبودن شهر تهران به مسائل اقتصادي برمي‌گردد زيرا شادي طبق برخي روايت‌ها بعد از تأمين مسائل اساسي زندگي صورت مي‌گيرد و برخي نيز عكس آن فكر مي‌كنند و در اين زمينه برخي از كشورهاي فقير را مثال مي‌زنند كه ساكناني شاد دارند. اين روايت، ما را به اين نكته مي‌رساند كه با توسعه فضاهاي عمومي شهر، گسترش سهم فقير و غني در فضاهاي شهري و به‌كارگيري تمهيدات لازم براي همه ساكنان، اعم از معلول، سالم، زن، مرد، فقير و غني و پير و جوان، مي‌توان ميزان شادي در شهر را ارتقا داد زيرا شهر قاعدتا بايد پديده‌اي همگاني باشد و آنچه شهر را همگاني مي‌كند، فضاي عمومي آن است؛ ضمن اينكه خانه‌ها، بزرگراه‌ها، بيمارستان‌ها، پادگان‌ها و اداره‌ها نمي‌توانند شهر را همگاني و عمومي (public) كنند. براي عمومي كردن شهر و درنتيجه شادكردن، فضاهاي باز عمومي بايد در شهر بيشتر شود و سياست‌هاي رفتاري و عملكردي اين فضاها تغيير كند. هم‌اكنون تهران هرچه بيشتر به سمت تمايز و جدايي‌گزيني پيش مي‌رود و فضاهاي عمومي در حال توسعه آن به اين تمايز دامن مي‌زنند چراكه در كافه‌ها، رستوران‌ها، كافي‌شاپ‌ها و مراكز خريد در حال گسترش، تنها بخشي از طبقات اجتماعي مي‌توانند احساس خوشحالي كنند نه همه گروه‌هاي اجتماعي! در نتيجه آدم‌ها در شهري زندگي مي‌كنند كه احساس خوبي در آن ندارند.

طبيعتا با نظر شما هم‌عقيده‌ام، به‌دليل اينكه شهر انسان‌محور نيست و تعبيرم از انسان‌محور، انسان‌مركز نيست؛ يعني انسان در مركز شهر نبايد باشد. منظور از واژه انسان در اينجا معناي فلسفي و عرفاني آن است. در شهر تهران انسان‌ها به‌صورت همسطح در كنار هم زندگي نمي‌كنند، انسان‌هاي غني وضعيت بهتري دارند و شايد به‌نوعي وضعيت خوشحال‌تري دارند. در عين حال بايد ديد كه چگونه شهر در دوره مدرن و به‌ويژه پس از انقلاب اسلامي توسعه پيدا كرد؟ بعد از دهه 60 تلاش شد كه 2نوع فضا همزمان پيش برده شود؛ يكسري فضاهاي سنتي - مذهبي كه از پيش وجود داشتند، دائما بازتوليد و حفظ مي‌شوند اما فضاهاي مدرن، بيشتر براي طبقات متوسط به بالا طراحي شده‌اند؛ ضمن اينكه فضاهاي مذهبي اجازه كردارها، رفتارهاي مذهبي مشخص و سبك پوشش خاصي را به انسان مي‌دهند، فضاهاي مدرن مانند مراكز خريد، كافه‌ها و... نيز به انسان يادآوري مي‌كنند كه بايد با چه پوشش، آرايش، سبك زندگي و... در آن حضور يابند.

فاضلي: به‌نظرم به شادي در شهر از يك زاويه ديگر نيز مي‌توان نگاه كرد، ضمن اينكه بايد بگويم در ايران يك اتفاق بد رخ داده و آن سيطره يك نوع روانشناسي‌گرايي يا شخص‌انگاري در جامعه، به‌ويژه در حوزه سياستگذاري در تمام زمينه‌هاست؛ به‌عبارتي، زبان سياستگذاري ما گويي تصورش از جامعه، فرهنگ و شهر به مثابه يك آدم يا يك شخص است. وقتي مي‌خواهد از رضايت و شادي صحبت كند، گويي مي‌خواهد رضايت يا شادي يك نفر را فراهم كند و نمي‌تواند درك كند كه مثلا در حوزه سياستگذاري و توسعه شهري، بايد محيط‌زيست و مسئله عدالت شهري مورد توجه قرار گيرد. از طرف ديگر نظام حقوقي و اداري شهر از يك نوع عدالت نهادي برخوردار شود و قوانين و مقررات به شكل عادلانه‌اي تنظيم و پياده شوند. همانطور كه اشاره شد، بايد توجه داشت كه فضاهاي شهر چگونه شكل مي‌گيرند؟ آيا فضاهاي ايجادشده، خلاق، عادلانه، تعاملي و مشاركتي است؟ متأسفانه يك نوع روانشناسي‌گري در حال پوساندن ريشه سياستگذاري در كشور ماست كه سياستگذاري‌ها ازجمله سياستگذاري شهري را عقيم و نابارور مي‌كند.

براي درك بهتر اين آسيب توجه شما را به مثالي جلب مي‌كنم؛ مديريت شهري براي نشاط بخشيدن به شهر به چمن‌كاري مي‌پردازد و در واقع با اين اقدام قصد دارد رضايت فردي و لبخند عابران را فراهم كند اما نمي‌داند با اين كار، آب‌هاي تحت‌الارضي شهر را كه بسيار اندك و محدود است، هدر مي‌دهد و بحران محيط‌زيست تشديد مي‌شود. چمن‌كاري براي ايجاد رضايت لحظه‌اي افراد شهر صورت مي‌گيرد، درحالي‌كه با اين اقدام مردم شهر به‌دليل آلودگي هوا مريض مي‌شوند و مي‌ميرند و آن فضاي سبز نفعي براي سلامت آنها ندارد؛ به‌عبارتي، اين اقدام شهري مانند اين است كه به‌طور انبوه بيماري خلق و به شكل فردي ايجاد رضايت مي‌كنيم. اين همان آسيبي است كه از آن به روانشناسي شخص‌انگاري ياد كرده‌ام؛ پياده‌كردن سياست‌هايي كه در مسير جلب رضايت شخصي و فردي است، درحالي‌كه سياست‌هاي شهري بايد معطوف به سيستم‌ها، ساختارها، فرهنگ، فضا و كليت شهر باشد.

از سوي ديگر شهرداري تهران به توسعه زرق و برق شهر مي‌پردازد، اما به اين فكر نمي‌كند كه اين چراغاني، نورپردازي و مصرف انبوه آب و انرژي مي‌تواند به‌صورت مقطعي و گذرا يك نوع هيجان را در كالبد بي‌جان شهر بدمد و در عين حال مي‌تواند جان شهر را نيز بگيرد. اين اقدامات در حالي صورت مي‌گيرد كه ذهنيت و ابتذال روانشناسي‌گري، در سياستگذاري شهري و ساير سياست‌هاي ما نفوذ كرده است و شادي را به‌عنوان يك امر رواني در سياستگذاري شهري درك مي‌كنيم، درحالي‌كه امروز به شكلي كه از شادي بحث مي‌كنند، يك امر رواني نيست بلكه مفهوم شادي (happiness) كه به‌كار مي‌گيرند، اين است كه چگونه نهادها، سيستم‌ها، ساختارها و فضاها، از سلامت، كارآمدي، منصفانه‌بودن، عدالت و كيفيتي برخوردار باشند و كاركرد خوبي داشته باشند. وقتي اين مولفه‌ها به‌كار گرفته شود، طبيعتا آدم‌هايي كه در چنين شهري زندگي مي‌كنند حس خوبي دارند و نيازهايشان تأمين مي‌شود و نوعي رضايت از زندگي را توليد مي‌كنند.

اما سياستگذاري شهري ما، براساس نوعي عقل سليم و عاميانه كه مي‌خواهد رضايت همگان را به‌دست بياورد، حركت كرده و سياست گسترش زرق و برق و مهيج‌كردن فضاهاي شهري را در شهر تهران پياده كرده است، براي همين وقتي برخي خارجي‌ها به تهران مي‌آيند با يك زرق و برق و بوق و سروصدا مواجه مي‌شوند و با خود فكر مي‌كنند كه مردم اين شهر كجا زندگي مي‌كنند! ضمن اينكه فرد در نخستين لحظه ورود به شهر، به‌ويژه در شب، دچار شوك هيجاني تهران مي‌شود؛ شوكي كه ناشي از استفاده افراطي از نور، زرق و برق، چمن‌كاري، پرچم و ديوارنگاري است. وقتي فردي وارد لندن مي‌شود، احساس مي‌كند وارد فضاي ساكتي شده كه شبيه يك موسيقي كلاسيك است، درحالي‌كه وقتي وارد تهران مي‌شويد، گويي در معرض يك موسيقي رپ قرار مي‌گيريد؛ اگرچه بايد گفت لندن شهري به‌مراتب شادتر از تهران است زيرا نسبت به تهران، لندن، پاريس، برلين و شهرهاي بزرگ ديگر، ساختارهاي فضاي شهري‌شان باثبات‌تر، عادلانه‌تر، مجهزتر و مولد رضايت بيشتر براي شهروندان است؛ بنابراين وقتي از شادي شهر صحبت مي‌شود، مقصود ميزان توانايي سيستم‌ها، خدمات و فضاهاي شهري براي توليد رضايت پايدار يا نسبتا پايدار در شهر است.

کد خبر 390485

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha