اين رمان براي نوجوانان نوشته شده، ولي منحصر به اين گروه سني نيست.
روايت عاطفي، شخصيتهاي باورکردني و پايانبندي بهيادماندني، تسکين کوچکي است که ادبيات به مخاطب هديه ميدهد تا دشواري زندگي را تاب بياورد.
اين کتاب از برگزيدگان جايزهي ملي کتاب آمريکا در سال 2010 ميلادي بوده و در ايران هم به فهرست لاکپشت پرنده (از فهرستهاي کتابهاي مناسب براي کودکان و نوجوانان) راه يافته است، هرچند نويسندهاش هرگز تصور نميکرد کتابي از او به فارسي ترجمه و منتشر شود.
در اين گفتوگو، «کاترين ارسکين» دربارهي نوشتن و زندگي، سفر و ادبيات ميگويد.
- نوشتن دربارهي رخدادهايي که روند زندگي را تغيير ميدهند، کار سادهاي نيست. سندروم آسپرگر و تيراندازي در دانشگاه ويرجينيا هردو چنين رخدادهايي بودند. نوشتن دربارهشان سخت نبود؟
قطعاً اين دو موضوع هردو سنگين و سرنوشتسازند. فکر ميکنم نويسندههايي هستند که براي کنار آمدن با اين اتفاقها به نوشتن روي ميآورند، به اين اميد که درک و پشت سر گذاشتنشان را براي خودشان و ديگران ممکن کنند.
- شخصيتهاي داستانهاي شما (بهويژه در رمان مرغ مقلد) همه قهرمانهايي معمولياند که قدرت فوقالعاده در درونشان ريشه دوانده. خودتان کدام ابرقهرمانها را ترجيح ميدهيد؟
عاشق ابرقهرمانهايي هستم که عيب و نقصهاي خودشان را دارند. از آن قهرمانهايي که در نهايت ياد ميگيرند عيبهايشان را ببينند و به آنها بپردازند، چه خودخواسته و چه ناخواسته. فکر ميکنم همين است که از قهرمانها چهرهاي انساني ميسازد و بقيه ميتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند.
- لطفاً براي خوانندههاي ايرانيتان توضيح دهيد ايدهي نوشتن مرغ مقلد از کجا آمد؟
وقتي تشخيص داده شد که دخترم سندرم آسپرگر دارد، ميخواستم کاري کنم بقيه درک بهتري از اين بيماري و افراد مبتلا به آن داشته باشند. دقيقتر اينکه، ميخواستم خوانندگان جوانتر بتوانند درون ذهن کودک مبتلا به آسپرگر را ببينند و درکش کنند.
- فکر ميکنيد چه ارتباطي ميان کتاب شما و كتاب کشتن مرغ مقلد وجود دارد؟
آه، خب سؤال جالبي است. بعضي وقتها نوشتن حتي براي خود نويسنده رازي سر به مُهر است. ميانهي نوشتن کتاب بودم که فهميدم صداي کِيتلين مرا ياد كس ديگري مياندازد، اما خيلي طول کشيد تا بفهمم او مرا ياد اسکات در کتاب کشتن مرغ مقلد مياندازد.
پس از آن بود که شباهتهاي ديگري هم به نظرم رسيد. برادر بزرگتري که خوب بود و ميکوشيد خواهر کوچکش را در مسير درست نگه دارد، مادرِ نداشته، پدري كه با مشغلههاي خودش سرگرم بود، و بهطور کلي، درونمايهي صبر و تحمل.
فکر کردم دِوون از آن دست پسرهايي است که از اين کتاب و فيلم و از پيامي که در خود دارند، خوشش ميآيد و ميتواند حتي پيشاهنگ هم باشد. همين شد که نام خودماني کيتلين را گذاشتم اسکات.
- شما در کشورهاي مختلفي از جمله هلند، آفريقاي جنوبي، اسکاتلند و کانادا زندگي کردهايد. اين تفاوتهاي جغرافيايي چهطور تجربهتان از زندگي و نوع نگاهتان به آدمها را شکل داده است؟
خيلي خوشحالم که در سنين کودکي و نوجواني توانستم سفر کنم و در کشورهاي گوناگوني زندگي کنم. اين تجربهها نهتنها مرا در برابر رخدادهاي مختلف سازگار کرد، بلکه توانستم با فرهنگها، انديشهها و ايدههاي مختلف هم آشنا شوم.
اين تجربه به من نشان داد كه ديدن جهان به شکلها و از ديدگاههاي متنوع چهقدر ارزشمند است. بودن در کشورهاي مختلف عمق و غناي بيشتري به زندگي من بخشيده است.
- نسخهي فارسي کتاب شما، مرغ مقلد، در ايران در فهرست «لاکپشت پرنده» قرار گرفته است. چه احساسي داريد از اينکه کتابتان چنين سفري را پشت سر گذاشته است؟
افتخار ميکنم که مرغ مقلد جايي در فهرست لاکپشت پرنده داشته است. خارقالعاده است که اين قصه به چه کشورهايي سفر کرده، نه تنها سفري واقعي، بلکه سفري نمادين. فکر ميکنم همين گواهي بر اين است که قصهها ما و فرهنگهاي مختلفمان را با هم متحد ميسازند.
احساسات ما شبيه به هم هستند، مهم نيست چندساله باشيم، فرهنگمان چه باشد، يا چهقدر از هم دور باشيم؛ در پسِ تفاوتها، سياستها و دينهايمان، ما همه انسانيم و عشق و صلح و خانواده را دوست داريم.
- شما در زبانِ جهاني قصهگويي استاديد. يک قصه چه عناصري بايد داشته باشد تا جهاني شود؟
يک، شخصيتهاي بينظير. دو، انگيزهاي که نيروي محرکهي شخصيت اصلي باشد. سه، يک عالمه مانع سر راهش، بهطوري که شما فکر کنيد شخصيتي که عاشقش شدهايد، شايد هرگز به آرزويش نرسد. چهار، پاياني که غيرمنتظره باشد، اما غيرقابلباور نباشد.
- سندروم آسپرگر در دنيا آنقدرها شناختهشده نيست. اميد داريد که با کتابتان آگاهي دربارهي اين سندروم افزايش يابد؟
بهنظر من قصهها و هنرهايي مثل موسيقي، نقاشي و تئاتر، ميتوانند دربارهي بسياري از مسائل به مخاطبان آگاهي و شناخت بدهند. اين مسائل شايد به جنگ، ناتوانيهاي جسمي و روحي، نژاد، مذهب و هر موضوع ديگري مرتبط باشد.
زماني که قصهي زندگي كسي را بداني، عبور از آن و فراموش کردن و بيتوجهي به آن حسابي سخت ميشود. من به نقش و تأثير هنرهاي مختلف ايمان دارم.
- نظر دخترتان دربارهي مرغ مقلد چيست؟
او مهمترين و اصليترين خوانندهام به حساب ميآيد. ميخواستم قصهاش را «درست» بنويسم. پيش از انتشار کتاب، از دخترم خواستم آن را بخواند و نظرش را بگويد. ميخواستم بدانم توصيفهايم از آسپرگر دقيق است؟ درست نوشتهام؟ نوشتهام باورکردني است؟
وقتي منتظر بودم کتاب را تمام کند، خيلي نگران بودم، اما شانس آوردم که زود کتاب را خواند. کتاب که تمام شد، پيش من برگشت و آن را گذاشت روي پيشخان آشپزخانه و گفت: «آره، تقريباً زدهاي وسط هدف. حالا شام چي داريم؟» خيالم حسابي راحت شد.
- با توجه به تجربهي شخصيتان، آيا نوشتن مرغ مقلد از نظر احساسي دشوار بود؟
از آنجا که شخصيت کيتلين و دختر من با هم فرق ميکنند، و بهخاطر اينکه ميدانستم دارم قصه مينويسم، آنقدرها که به نظر ميآيد و خودم فکر ميکردم، فرايندي احساسي و دردناک نبود.
بااينحال، شباهتهايي وجود داشت و ناراحت ميشدم از اينکه او را در مدرسه مسخره ميکردند و آزار ميدادند. بعضي وقتها آدم بايد با رنج بنويسد تا قصهاي اصيل خلق کرده باشد.
- شما قبل از نويسنده شدن، وکيل بوديد. ميتوانيم بگوييم کتاب نوشتن به وکيل بودن برتري دارد؟
ترديدي نيست که من نوشتن قصههاي خودم را به نوشتن گزارشهاي کوتاه حقوقي ترجيح ميدهم و فکر ميکنم بقيهي آدمها هم دوست دارند کتاب قصه بخوانند، نه متون پيچيدهي قانوني. البته اگر وکيل ميماندم درآمدم خيلي بيشتر ميشد، اما حتي يک لحظه از ترک زندگي قبليام پشيمان نيستم.
الآن روحم خوشبخت و خوشحال است و اين چيزي است که نميشود رويش قيمت گذاشت. علاوهبراين، اميدوارم با نوشتن کاري مثبتتر و مفيدتر انجام داده باشم.
- براي خوانندههاي ايرانيتان، بهويژه نوجوانها، چه پيامي داريد؟
اول اينکه ممنونم که کتاب مرا ميخوانيد. دوم، و از همه مهمتر، خواهش ميکنم قصههايتان را بنويسيد. انديشههاي شما، ايدهها و احساسات و قصههاي شما خيلي مهماند. چرا؟ چون شما منحصربهفرديد. شما تنها کسي هستيد که دنيا را دقيقاً آنطور که شما ميبينيد و احساسش ميکنيد، تجربه ميکند.
اگر قصههايتان را با ديگران به اشتراک نگذاريد، اگر ديگران قصههايتان را نخوانند، هرگز نميدانند چه احساسي داشتهايد.
- و حرف آخر؟
هرگز حتي فکرش را نميکردم کتابي از من به فارسي ترجمه شود. سفر کتابها و قصهها از کشوري به کشور ديگر خيرهکننده و دلگرميبخش است. مهم نيست که سياستها چه باشد، اين آدمها و کودکان ما هستند که بيشترين اهميت را دارند. از شما بهخاطر اين فرصت متشکرم.
نظر شما