كاپيتان، سرهنگ اصغر نمازيان متولد خردادماه 1329 در كرمان است. او علاوه بر پرواز با هواپيماي مسافري، سابقه ايثارگري و پرواز با هواپيماي ترابري C130 ارتش طي 8سال دفاعمقدس را نيز در كارنامه دارد. در گوشهگوشه خانهاش نشانههايي از پرواز به چشم ميخورد؛ از قابعكسهاي يادگاري گرفته تا ليواني كه لوگوي «بويينگ» بر آن نقش بسته است. آنچه ميخوانيد گفتوگويي با اين خلبان بازنشسته از دوران پرفرازوفرود پرواز است.
- رؤياي شيرين پرواز
هنگامي كه از او درباره ورودش به عرصه هوانوردي ميپرسم اينچنين شروع به روايت زندگي حرفهاي خود ميكند: «پدر من پليس شهرباني كرمان بود و علاقه بسياري داشت كه شغلش را دنبال كنم. در سال1349 و پس از گرفتن ديپلم طبيعي، نتوانستم در آزمون پليس قبول شوم؛ بنابراين به سراغ علاقه قلبيام يعني هوانوردي رفتم. اما ابتدا مشكلي در معاينات دست، مانع ورود من به نيروي هوايي شد».
اين ناكامي سبب نااميدي نمازيان نميشود. او سراغ آموزشگاه همافري ميرود و به پايگاه همدان و سپس پايگاه دوم شكاري تبريز اعزام ميشود؛ دوراني كه به گفته او بهترين ثمرهاش، ازدواج در شهر تبريز بوده است. اما علاقه به پرواز، او را وارد مرحله ديگري ميكند؛ «علاقهام به پرواز كماكان ادامه داشت و ديدن برنامههايي چون آكروبات سالهاي53 و 54 آن را بيشتر كرد.
در سال1355 مجددا در آزمون نيروي هوايي شركت كردم و اين بار قبول شدم». او يك سال پس از راهيابي به دانشكده خلباني، براي گذراندن دوره 22ماهه پرواز شكاري به آمريكا اعزام ميشود؛ «در آمريكا هوش و فراست خلبانان ايراني از بسياري از همدورهاي هاي خود بالاتر بود. وقتي انقلاب شد، از ما خواستند كه همانجا بمانيم اما عقيدهام اين بود كه در ايران به دنيا آمدهام، همانجا پرواز ميكنم و همانجا هم عمرم تمام خواهد شد. وقتي برگشتيم، در ارتش دگرگونيهايي ايجاد شده بود و اعزام دانشجويان به آمريكا را نيز متوقف كرده بودند؛ بنابراين ما و چند نفر ديگر، مسئول آموزش دانشجويان در فرودگاه قلعهمرغي شديم؛ فرودگاهي كه در آن زمان كلاس و تجهيزات چنداني نداشت.»
- روزهاي نبرد هواپيما با تانك
دوران دفاعمقدس براي نمازيان، شروع مرحله تازهاي از زندگي حرفهاياش بوده است. او آغاز جنگ را چنين روايت ميكند: «ساعت از 2 بعدازظهر گذشته بود. پشت فرمان در خيابان جمالزاده به سمت خانه ميراندم كه يكباره صداي انفجار آمد. من از محل كار برميگشتم و لباس خلباني بر تن داشتم، اما بعضي از مردم فكر كردند پليسم! سراسيمه سمت ماشينم دويدند و پرسيدند: «جناب سروان! چي شده؟!». من از ماشين پايين آمدم و متوجه حمله به پايگاه هوايي شدم».
نمازيان ادامه ميدهد: «قبل از جنگ، قرارداد خريدF16 لغو شده بود و حتي زمزمه پسدادن تامكتها نيز به گوش ميرسيد اما پس از اين اتفاق، به اهميت نيروي هوايي پي برده شد و فرداي آن عمليات «كمان» صورت گرفت». البته در روزهاي ابتدايي جنگ، شكارچيانF5 مانع پيشروي دشمن شدند؛ «تا هنگام شكلگيري بسيج و سپاه و آمدن نيروهاي مردمي، هواپيماهاي F5 از پايگاه شكاري دزفول به جنگ تانكهاي عراقي ميرفتند. اهميت اين پايگاه به قدري بود كه صدام تهديد كرد آن را تصرف ميكند؛ به همين دليل خانوادهها را از آن خارج كردند و فقط خلبانان ماندند.»
با توجه به شروع جنگ، فرماندهان تصميم ميگيرند كه خلبانان بالاي 35سال، به گردان ترابري منتقل شوند؛ نمازيان نيز از ميان هواپيماهاي ترابري «بويينگ» و «C130»، گزينه دوم را انتخاب ميكند؛ «كار ما در جنگ، گروهي بود؛ دستهاي شكاري بودند و در كنار آنها هواپيماهاي ترابري. وظيفه هواپيماهاي ترابري تخليه مجروحان و رساندن مهمات، غذا و... به جبههها بود.»
به گفته او اين ماموريتها نقش خانوادههاي خلبانان را دوچندان كرد؛ زيرا در دوران ماموريتهاي طولاني، همسران آنها بايد وظايفي همچون تربيت فرزندان، فراهمكردن مايحتاج خانه، مديريت زندگي و... را عهدهدار ميشدند؛ بانواني كه نهتنها از اين شرايط، شكوه و شكايتي نداشتند بلكه همواره با ازخودگذشتگي، در اداره زندگي به همسرانشان ياري ميرساندند.
نمازيان به روحيه ايثار در ميان مردم اشاره ميكند و ميگويد: «ما ميديديم كه در دوران جنگ، زنان روستايي چگونه اصليترين مايحتاج غذاييشان همچون تخممرغ، ماست، كره و... را براي رزمندگان ميفرستادند. كمك اينروزهاي مردم به زلزلهزدگان نيز تداعيكننده همان همبستگي است». او در دوران جنگ، ماموريتهاي بسياري انجام داده تا جايي كه به همين دليل، به دريافت عنوان «ايثارگر» مفتخر شده است. با بعضي خاطرههاي او همراه ميشويم.
- باند رقصان جزيره خارك
«بسيار كوتاه و در دل دريا»؛ اين توصيف مختصري از باند فرود جزيره خارك است. به اين كوتاهي، وجودنداشتن چراغ در دهه60 را هم اضافه كنيد. باند كوتاه تاريك، تنها با چراغهاي گردنكج نفتياي به نام «غوزنك» كه در كنار باند گذاشته ميشده، قابل تشخيص بوده است. نمازيان فرود در اين شريط را چنين توصيف ميكند: «وقتي در آخرين مرحله نشستن قرار ميگرفتيم، باد شعلهها را تكان ميداد و گويي باند همراه شعلهها تكان ميخورد (وضعيتي كه در هوانوردي به آن رقص باند ميگويند). در اين شرايط، تشخيص باند بسيار سخت است و ممكن بود با يك اشتباه، به آب پرت شويم».
او علاوه بر فرودگاه خارك، از فرودگاه اهواز نيز ميگويد؛ «شبها براي جلوگيري از حمله به باند، چراغهاي آن خاموش بود و تنها در ثانيههاي پاياني عمليات پرواز، آنها را روشن ميكردند؛ پروازي كه بايد در ارتفاع پايين صورت ميگرفت؛ چراكه هواپيمايC130 به هيچ امكان دفاعياي مسلح نيست.»
البته او و همدورههايش مهارتهاي خاص همچون پرواز در ارتفاع كم و فرود در باند تاريك را در آمريكا فرا نگرفته بودند؛ «اينها را در آمريكا به ما آموزش ندادند و حتي برايشان جالب بود كه ما چگونه توانستهايم اين عمليات مختلف را انجام بدهيم. اين نشان ميدهد كه شعار «ما ميتوانيم» شدني است.»
- فرود پراسترس در كرمان
جنگ تمام شده و قرار است آزادگان به شهرهايشان بازگردند. نمازيان جابهجايي كاروان آزادگان كرماني را بر عهده دارد. در فرودگاه كرمان، سالن از سيل جمعيت انباشته شده و هر لحظه امكان حركت افراد به سمت باند وجود دارد. در آسمان، هواپيما در حال كاهش ارتفاع است. برج به خلبان ميگويد: «امكان فرود روي باند اصلي وجود ندارد و بايد روي باند فرعي فرود بياييد».
نمازيان در آن لحظه فقط به موتورهاي ملخياي فكر ميكرده كه حتي از فاصله چندمتري، توانايي تكهتكهكردن افراد را دارند. خودش چنين روايت ميكند: «به كرو اطلاع دادم كه به محض توقف، دور هواپيما قرار بگيريد تا افراد به آن نزديك نشوند؛ سپس آزادگان را از در عقب خارج ميكنيم». ميگويد سيل جمعيت را از همان بالا ميشد ديد؛ به طوري كه وقتي هواپيما روي باند فرعي قرار گرفت، جمعيت از در و ديوار فرودگاه سرازير شد؛ «اما خوشبختانه نقشهمان خوب پيش رفت و آزادگان عزيز به سلامت پياده شدند. تصوير احساسات مردم در آن لحظه اصلا قابل توصيف نيست. مردم ظرف چند ثانيه آزادگان را بردند و وقتي از كابين بيرون آمدم، كسي نمانده بود.»
- از هواپيماي مسافري تا بازنشستگي
پروازهاي ترابري نمازيان در سال1379 كه او با درجه سرهنگي از ارتش بازنشسته ميشود، پايان مييابد اما چون تا سن 65سالگي اجازه پرواز داشته، به شركت هواپيمايي ماهان ميپيوندد و تا خرداد1394 براي اين شركت با هواپيماهايي همچون ايرباسهاي300، 320 و 310 و بويينگ747 پرواز ميكند. او هواپيما را امنترين وسيله براي حملونقل ميداند و استدلالش نيز چنين است: «هواپيما در هر ايرلايني، علاوه بر چكهاي روزانه، چكهاي دورهاي نيز دارد. شايد سن هواپيماهاي ما بالا باشد اما مرتب چك ميشوند و تا اطمينان وجود نداشته باشد، به پرواز درنميآيند». وقتي از او درباره حالوهواي روزهاي بازنشستگي ميپرسم ميگويد: «هيچ خلباني دوست ندارد بازنشسته شود؛ پرواز براي ما همچون پرواز براي پرنده است. من هنوز هم عاشق پروازم و خوشحالم كه پسرم راه من را ادامه داده و وارد حرفه خلباني شده است».
كاپيتان ميگويد: « به كاپيتان و گروه پروازيتان اطمينان داشته باشيد؛ چون كار آنها تيمي است. خلبان مسئوليتي كلي دارد و افراد ديگري همچون حفاظت، كرو و... همه با هم هماهنگ هستند تا پرواز، ايمن صورت بگيرد. شما در وسيلهاي امن نشستهايد و اين را هم بگويم كه نرمنشاندن هواپيما توسط خلبانان ايراني در دنيا زبانزد است و هيچجا به نرمي پروازهاي ايران، هواپيما را نمينشانند. پرواز، حاصل يك زنجيرهاقدامات است كه همه در آن مسئول هستند».
نظر شما